آهاي زمين ... يه لحظه نچرخ. خسته شدم از بس چرخيدي و چرخيدم! سرگيجه گرفتم از اين همه چرخيدن. دلم يه لحظه آرامش مي خواد . دقيقه اي استراحت و نفس کشيدن. اصلا يه دقيقه به حرفاي من گوش کن. ببين چقدر خسته ام! چقدر درد دارم! ببين اينقدر چرخيدي و تند چرخيدي که زمين خوردم و بدنم پر از زخمه! ببين بعضي از زخمام تازه ي تازس! حتي بهم فرصت ندادي تا مرحم بزارم روي زخمام! آخه اين رسم مردونگي و انصاف نيست. يه کم به من نگا کن. ببين! هيچ نايي ندارم. حتي گاهي ناي نفس کشيدنم برام نمي مونه! يه لحظه واستا! گفتم نچرخ و به حرفاي من گوش کن! آخه منم يه آدمم! چون وجود دارم پس اهميت دارم! تو حتي نمي دوني اهميت چيه. نمي توني نچرخي نه ؟ اصلا به حرفام گوش کردي ؟ مي گم نچرخ! تو به حرفاي من گوش نمي کني. آخه حرفام برات مهم نيست. بازم تو مي چرخي و مي چرخي و مي چرخي... منم پا به پات مي دوم و مي دوم و مي دوم... زمين مي خورم و زخمي ميشم و جيکمم در نمياد اخه تو برام اهميت داري... مي فهمي؟ اهميت... حالا تو بچرخ و منم پا به پات و هم جهت با تو بچرخم که اگه مي خواستم خيلي زودتر از اينها مخالف تو مي چرخيدم... فقط لطفا ديگه جوري نچرخ که زخمي بشم... ...........................................زخمي و داغونم و ديگه ناي چرخيدن ندارم...
دروغ!!!!!
امتحان درگير شماست...
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااممممممممممممممم
من برگشتم
