کاریکلماتوریست دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی جمعه 86 خرداد 4 :: 4:4 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
سلام. من برگشتم، از سفر برگشتم. اگه همین طور پیش بره باید وبلاگم رو مختص سفرنامه نویسی کنم. این سفر بر عکس سفر قبل که کاملا موفقیت آمیز بود تنها بخشی از نیازهای کاری من را برآورده کرد ولی به نتایجی دست یافتم که خیلی با ارزش تر از سفرهای قبلی بود. در ابتدای سفر به تهران و کرج رفتم و با تعدادی از دوستان ملاقاتی صمیمانه داشتم و سری هم به نمایشگاه کتاب زدم. نمایشگاه امسال نقاط قوت بسیاری نسبت به ادوار گذشته داشت که نیازی به برشمردن آنها نیست ولی به عقیده بسیاری از بازدید کنندگان نقاط ضعف عمده ای مثل اطلاع رسانی هم در آن دیده می شد. خلاصه چند ساعتی به اتفاق پدرم در آن چرخیدیم و خرید هم کردیم، اما نظر شخصی من این است که تنها جایی که در پایتخت سالم باقی مانده بود مصلی امام خمینی (ره) بود که آن هم به همت وزارت محترم ارشاد به ابتذال کشیده شد، به هر حال بگذریم. راستی قبل از این سفر هم به دعوت کانون مستند سازان جوان لبیک گفته و در اولین جلسه آنها شرکت کردم ولی هنوز جواب قطعی در زمینه همکاری به آنها نداده ام، شاید خالی از لطف نباشد بدانید این عنصر نامطلوب در زمینه مستند سازی هم کارهای غیر قابل پخشی انجام داده است که انشاءالله تا ابد در قفسه منزل نخواهد ماند. در ادامه سفر برای انجام کاری به ساری رفتم و سپس به مقصد نهائی که نشتارود بود رسیدم. البته در کنار کار کمی هم به تفریح پرداخته شد، مخصوصا در مسیر چالوس با آب و هوای عالی اش. خلاصه ای از دیدارهای خارج از برنامه: بازدید از اولین مرکز تحقیقاتی و مزرعه نوپروری شترمرغ در کشور، ملاقات با یکی از مسئولین بازرسی وزارت نفت، ملاقات با رئیس صنایع چوب ایران، ملاقات با سرمایه گذار تولید شناورهای آبی در جنوب کشور، ملاقات با مسئولین ارشد بنیاد مستضعفان و غیره. پس از بازگشت از این سفر دور و دراز بدون فوت وقت و اجبارا به سمت عسلویه به حرکت در آمدم و با همراهی یکی از سرمایه گذاران پارس جنوبی که تازه از هندوستان برگشته بود به طرف مجتمع بزرگی رفتیم که بیشتر به یک رستوران و آشپزخانه بزرگ شبیه بود و توانایی تغذیه حدود 20 هزار نفر در روز را داشت، بازدید کامل از بخش های مختلف این کارگاه بزرگ و بسیار مجهز برای من عجیب بود، چرا که در حدود 8 ماه این مجموعه وسیع را با حدود 6 میلیارد تومان هزینه به مرحله بهره برداری رسانده بودند. بعد از آنجا بسمت یک مجتمع مسکونی 150 واحدی در حال ساخت رفتیم و در آنجا با بزرگانی همچون حاج محسن رفیق دوست ملاقات کردیم و من هم با دیدار این بزرگوار و گرفتن قول مساعد همکاری در ضمینه ... به هدفم رسیدم. این بود خلاصه سانسور شده ای از سفرنامه من. ضمنا در کنار فعالیت های سیاسی، فرهنگی هنری و اجتماعی، یک سری برنامه در ضمینه های کشاورزی و اقتصادی، بیشتر در جهت سرگرمی و در کنار آن کسب درآمد، ایجاد زمینه اشتغال و اهدافی از این دست دارم که تا به حال مراحل زیادی را پشت سر گذاشته ام ولی تا حاصل شدن نتیجه نهائی از آنها چیزی نمی نویسم. کسب درآمد از این بابت که حداقل قبض های 120 هزار تومانی موبایل و خرج بنزین این 206 بیچاره را در بیاورم، باور کنید فقط همین. البته در خصوص چند طرح کوچک و بزرگ تحقیقات و مطالعاتی انجام داده ام که امیدوارم به نتایج مطلوبی دست یابم. جالب است بدانید خیلی ها فکر می کنند این جنب و جوش و کنجکاوی و پشتکار که باعث تعدد مشغله، تکثر تلفن و همکاری با نهادهای مختلف شده است به یک آدم کم سن و سال یا کم قد و قامت نمی آید (شاید علتش کارآمدی یک انسان ناکارآمد در ... باشد) اما نمی دانند هر کس برای خود هدفی داشته باشد و با ایمان و توکل به خداوند، در راه رسیدن به مقصد نهائی قدم بردارد، از دایره سن و سال بیرون می زند ضمن اینکه این کارهای من پیش نیاز رسیدن به اهداف اصلیم می باشد. جالب تر اینکه همه از من می پرسند تو چه کاره هستی و حتی خودم هنوز نمی دانم کار اصلیم چیست. به قول یکی از دوستان خدا رحم کند که من مسئولیتی در این کشور نگیرم وگرنه اول جنگ راه می اندازم و بعد کره زمین را به گند می کشم. البته این نظر لطف آقا ناصره ولی خداییش اینطوری نیست، درسته که من و امسال من همه چیز را از لول تفنگ می بینیم ولی گاهی مصلحت حکم می کند در لول تفنگمان گل محمدی بکاریم و با آن عکس یادگاری هم بگیریم. شعار من همیشه این بوده، هست و خواهد بود: همیشه دم از صلح بزن ولی آماده جنگ باش. موضوع مطلب : |
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||