جنگ را درشت ننویسیم، درست بنویسیم...!
سلام. اگر در این شبهای مبارک سر سجاده ی سبز، دل مهربونت لرزید و قطره اشکی گوشه چشمهای پاکت رو نمناک کرد به یاد ما هم دستی به آسمون بلند کن شاید خدا به حرمت نفس آسمونی فرشته های زمینیش گوشه چشمی هم به ما بندازه. همزمانی هفته دفاع مقدس با ماه رمضان و لیالی قدر بدون شک فرصتی است که به این زودی ها تکرار نمی شود. این نوشته را در نهایت بی نظمی می نگارم، بیاد جنگ های نا منظم(شوخی)، مطلبی پر از علامت سؤال، شاید هم دل نوشته ای از روی احساسات و یا واقعیتی تلخ. به هر حال اثر قلم است و چه خوب و چه بد نوشته می شود، خوانده می شود و... شاید هم فراموش!
ما از جنگ چه می دانیم؟ برای پاسداشت آن چه کرده ایم؟ من جوان چه می دانم جنگ چیست؟ آیا جنگ واقعا 8 سال بود؟ یا 30 سال؟ یا شاید هم بیشتر؟ شنی تانک چیست؟ حسین فهمیده که بود؟ بنی صدر چه کرد؟ فرماندهانمان چه کردند؟ امام چه گفت؟ سپاهیان خمینی چگونه جنگیدند؟ جنگ را که برد؟ قطعنامه از کجا آمد؟ شب خاطره ها چه شدند؟ جانبازان ما کجا هستند؟ چرا عکس شهدا در تاقچه زندگیمان نیست؟ هدفشان چه بود؟ نتیجه اش چه؟ چرا پیشکسوتان جنگ در پیچ و خم زندگی روزمره مان گم شدند؟ اصلا چرا جنگیدند؟ چرا دفاع کردند؟ فیلمها و نوشته های آوینی در کدام آرشیو خاک می خورند؟ نسل سوخته یعنی چه؟ اخراجی ها چه کسانی هستند؟ آیا آژانس شیشه ای واقعیت دارد؟ شلمچه کجاست؟ چزابه و دهلاویه چطور؟ من که نرفته ام سر سبز اند؟ جنگ با استکبار جهانی یعنی چه؟ یعنی ملیت سربازان دشمن بیش از 19 کشور بوده است؟ آنها از چه صلاح هایی استفاده کردند ما از چه؟ اصلا چرا جنگ شد؟ و چگونه...؟ و هزاران هزار سوال دیگر...!؟!
شنیدن کی بود مانند دیدن، درسته که ما نبودیم و ندیدیم ولی چرا باید از نعمت شنیدن محروم باشیم؟ سخنان زیبایی وجود دارند که اگر برایمان بازگو کنند خودشان دنیایی حرف برای گفتن دارند.
چرا نمی گویید حضرت امام خمینی (ره) گفته: ما غیر خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم دست از مبارزه با ظلم بر نمی داریم.
چرا نمی گویید رئیس جمهور شهید محمد علی رجایی گفته: حزب الله آنهایی هستند که به فرمان امام اگر لازم باشد سکوت می کنند و اگر لازم باشد فریاد می کشند. حزب الله نه تنها توقعی از انقلاب ندارد، بلکه هنوز هم خودش را بدهکار انقلاب می داند.
چرا نمی گویید شهید مظلوم دکتر بهشتی گفته: دشمنان اسلام بدانند که ما از دریای سرخ عاشورا وضو ساختیم و بر پهنه کربلا ایستاده ایم.
چرا نمی گویید شهیدی به مادرش چنین می گوید: مادرم به فرزندان فردا بگو بسیجیان تنها یک بار در طول عمرشان قانون را رعایت نکردند و آنهم زمانی بود که در شناسنامه خود دست بردند!
چرا سخن دیگر شهدا را برایمان بازگو نمی کنید؟
ناگفته های جنگ را در کجا جستجو کنیم؟ چرا برایمان نمی گویید: رژیم بعثی عراق در 31 شهریور سال 59 حملات خود را با استعداد 12 لشکر و 40 میلیارد دلار ذخیره ارزی آغاز نمود. چرا نمی گویید: دفاع مقدس 7سال و 11ماه به عبارتی 2900 روز و به عبارتی دیگر 95ماه طول کشید که این مدت 3 برابر جنگ دو کره و 2 برابر جنگ جهانی اول می باشد. ولی نهضت همچنان ادامه دارد...! چرا نمی گویید: در طول دفاع مقدس سالانه 12 میلیارد دلار توسط همین کشورهای درپیت نفت خیز عربی که الان به برکت امثال همین ایران خودمان هر روز گردنشان کلفت تر می شود؛ در اختیار عراق قرار گرفته بود.
اصلا چرا نمی گوید: در طول هشت سال دفاع مقدس حتی یک وجب از خاک میهن اسلامی ایران به دست دشمن باقی نماند و این افتخار در تاریخ 400 سال گذشته ایران بی نظیر است. یا چرا نمی گویید: کمتر از 20 ساعت پس از حمله عراق به فرودگاههای ایران 140 فروند جنگنده ایرانی در حریم هوایی بغداد ظاهر می شوند و چندین پایگاه نظامی و دیگر مراکز مهم و حساس را در بغداد و سایر شهرهای عراق بمباران می کنند. و یا چرا نمی گویید: نیروهای ایران در مجموع طی شش سال پس از فتح خرمشهر، حدود 6000 کیلومتر مربع از خاک عراق را به تصرف در آورده بودند.
نترسید ما مدعی نمی شویم قول می دهیم! مگر این انقلاب مال ما نیست؟ یعنی می گویید ما فرزندان شما نیستیم؟ چرا اسرار را با خود به کنج خانه برده اید و روزه سکوت اختیار کرده اید؟ چرا کار باید به جایی بکشد که من نسل سومی مدعی انقلاب بشوم و سهم خواهی کنم؟ چرا من باید بگویم: "نسل سوم؛ بد شانس ترین نسل تاریخ ایرانه چون تو نوزادی شیر خشک نایاب شده بود... تو بچگی هم دوران جنگ بود... دوران تحصیل هم هر چی طرح بود رو ما امتحان کردن، نظام قدیم، نظام جدید، نظام خیلی جدید... رسیدیم دانشگاه سهمیه ها بیداد کردن... فارغ التحصیل شدیم به خاطر زیاد بودن جمعیت کار پیدا نشد... اومدیم ازدواج کنیم رقم مهریه ها به تعداد پیامبران الهی رسیدند... خواستیم ماشین بخریم بنزین سهمیه بندی شد... خواستیم بمیریم زمین گرون شد... و...!!!!" واقعا چرا؟ ریشه پیدایش این تفکرات در کجاست؟ چرا ریشه یاب نداریم؟ چرا کارشناسی نمی کنیم؟ مگه چه اشکالی داره ارزش ها رو اعتبار بدیم، خوبی ها رو تقویت کنیم و بدی ها رو رفع؟ آیا نقاط قوت و ضعف خودمون رو می دونیم؟ فکر نمی کنم یا اگر هم می دونیم بی اعتناییم. چون کسانی که باید الگوی ما باشند نا امید شده اند! واقعا چرا؟ حالا که ما در صحنه ایم چرا پشت ما را خالی می کنید؟ مگر نه اینکه خداوند ما را برای اقدام آفریده است؟ پس این استراتژی اقدام که از برنامه های امام (ره) کجا رفت؟ چه باید کرد؟ ...!؟!
خدایا بین ما و گناه، سیم خاردار بکش و این فاصله را مین گذاری کن، اینک تانک های لشکر بی فرهنگ غرب، ما را نشانه گرفته اند. حصارهای پارچه ای میان ما با نسل های پیش از خودمان را بردار. ما آنها را دوست داریم و بر ایشان افتخار می ورزیم. بر خود می بالیم که فرزندان ایرانیم. ایرانی که آب و خاکش بوی پدر و مادر، برادر و خواهر جهادگر، شهید، جانباز، آزاده و در یک کلام ایثارگرمان را می دهد و انقلابی که با خون عزیزانمان آبیاری شده است. یک دنیا سوال بی جواب در ذهن هایمان باقی مانده و محتاج نیم نگاه شما، به یاریمان بشتابید که نیازمندیم. به ما فرصت بدهید. امروز سپاهیان خامنه ای همان کودکان در گهواره ای هستند که دیروز خمینی کبیر بشارت فردا را بر آنها می داد. پس بیشتر از این، باورشان کنید!
پرحرفی کردم می دونم. اگر از لحاظ نگارشی مشکلات زیادی می بینید به کم تجربگی و خامی نویسنده آن ببخشید بیشتر از این بلد نیستم، یعنی یاد نگرفته ام چون استادی نداشته ام! ضمنا این مطلب رو با عجله نوشتم و فرصت بازنگری نداشتم، ببخشید. برای شادی روح شهداء صلوات.
دشمن، همیشه آن سوی کانالها و میدانهای مین و سیم های خاردار نیست گاهی درون دل است، خانه زاد است، خودی است، نهفته در سینه، خفته در دل و پنهان شده در قلب و ذهن است.