سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 40
  • بازدید دیروز: 22
  • کل بازدیدها: 443485
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
چهارشنبه 87 دی 11 :: 3:17 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

تا سنگر غزه خالی از غیرت ماست - در هیئت دل سینه زنی باد هواست

گیسوی زنان غزه خون آلود است - یاران علی را چه شده؟ مرد کجاست؟

بسم رب الحسین (ع). سلام و درود خداوند به ارواح طیبه شهدای انقلاب جهانی اسلام. سلام بر تو ای شهید زنده، سلام بر تو که حیاتت برکت و مماتت نیز برکت است. سلام بر تو ای یارو یاور محرومان، ای خادم مردم، ای فرزند شهید، رزمنده شجاع، جانباز سرافراز، آزاده قهرمان و ای شهیدی که با رفتنت نیز وسیله حیات شدی؛ ما شرمنده ایم که بعد از شما نتوانستیم سنگرهای جهانی خود را حفظ کنیم. چه لذتی دارد شهادت در راه حق و برای آزادی مظلومان. شهیدان ما پیامبران خاکند به سوی اهالی آسمان، چرا که شهادت میلاد دانایی و پرواز بینایی است و امروز ابلاغ رسالت همه پیامبران و پاسداری از وصیت خون پاک شهیدان بر دوش همه ماست! ما باید بدانیم که چشم همه شهیدان به دست اندیشه و کار و عمل من و توست که امروز چگونه از دستاوردها و ایثارگری های آنان پاسداری می‌کنیم تا فردا آن را به دست آیندگان بسپاریم. یک ایمیل: "یکبار دیگر محرم با کوله باری از غم و اندوه و مصیبت آل الله فرا می رسد. باز هم ندای هل من ناصر ینصرنی گوش ها را نوازش می کند، دل ها را به درد می آورد و هشداری به ما می دهد که همه ماه ها محرم است و همه جا کربلا. آری امروز هم کربلا در غزه برپاست و یزیدیان زمان باز هم برگی از تاریخ را به جنایات خود سیاه می کنند." قدس امروز چشم به دست و بازوی همه آزادگان جهان دارد. بر خود می بالم و افتخار می کنم که عرب نیستم! که با سکوتم لرزه بر جان رسول الله (ص) بیندازم. امروز که ندای حی علی الجهاد بگوش می رسد دیگر درنگ جایز نیست و رژیم غاصب صهیونیستی باید از صحنه روزگار محو شود. مطمئن باشید که اگر رشته کار در دست من بود مسئولی از دول عربی از زیر جوخه اعدام جان سالم به در نمی برد! پس خدا را شکر کنند که کاره ای نیستم. در طول این چند روز یک گروه 10نفره را گرد هم جمع کرده ام که فقط در حوزه اینترنت به مبارزه مشغول خواهند شد و انشاءالله سایت های اسرائیلی را یکی پس از دیگری مسدود خواهند کرد. یک تیم 5 نفره هم مأمور شده اند که لیست تمامی کالاهایی که در حمایت و پشتیبانی از اسرائیل وارد کشور می شوند را شناسایی کنند تا سر فرصت ترتیبشان را بدهیم! و 20 نفر دیگر هم در حوزه های دیگری! فعالیت های خود را آغاز کرده اند. ولی من از این کارها خسته شده ام، در این زمینه ها مرد عمل زیاد داریم ولی آنجا در غزه نیاز به کمک دارویی و تسلیحاتی دارند. چند روز است که به این در و آن در می زنم برای رفتن...! بقول شهید آوینی باب جهاد اصغر بسته شد، باب جهاد اکبر که بسته نیست. قصد توبه کرده ام، اگر بپذیرند. بر قلمم نوشته ام «استغفرالله ربی و اتوب الی العقل». و این چه نعمتی است که من در زمان ظهور دینی پای بر عرصه گذارده ام که شرط قبول طاعتش عقل است و قصد! پس باید اندیشید، باید خواند، باید دانست، باید به آن میزان که دانش هست گفت، باید از جهل در امان ماند و بدتر از جهل، از جمود! ولی آیا این شیوخ جامه به سر کشیده عرب عقل دارند؟ اصلا چه کسی گفته اینها مسلمانند؟

این روزها خیلی سخت و تلخ می گذرند یکی از برادران عزیز که حافظ قرآن هم هست بدلیل تصادف در بیمارستان بسر می برد و جالبش اینجاست با کسی تصادف کرده که خود او بدهی اش را صاف کرده و از زندان آزادش کرد تا خانواده اش بی سرپرست نماند! این داستان در زندگی همه ما وجود دارد ولی نوشته هر کدام متفاوت است و این ماییم که باید از این آزمایشات درس بگیریم که نمی گیریم. در این اوضاع و احوال وضعیت شهر محل زندگیم نیز نسبتا جنگی شده است و هر کسی دست چپ و راستش را یاد گرفته اسلحه بدست می گیرد و قتل و کشتار به راه می اندازد و کار به جایی رسیده که همه زیر بار مسئولیتشان شانه خالی می کنند و نشسته اند و پرپر شدن مردم را نظاره می کنند! من هم به همین خاطر فعلا در شیراز به بهانه درس و دانشگاه زندانی شده ام. با توجه به اینکه خیلی دلم می خواهد مراسمات ماه محرم را در شهر خودمان باشم ولی می ترسم خون کسی به گردنم بیافتد! اما بر می گردم چون ...! وظیفه ذاتی نیروی انتظامی برقراری آسایش و امنیت برای مردم است ولی دشتستان بزرگ کارش بجایی رسیده که دیگر از دست پلیس هم کمکی بر نمی آید! بسیج هم که...! خدا خودش بخیر بگذراند. با این اوصاف دیگر دل و دماغی برای تبریک گفتن میلاد حضرت مسیح (ع) و (تولد خودم) نیز باقی نمی ماند. در این گیر و دار بعضی از دوستان هم گیر داده اند به روز تولد من که جشن بگیرند و مرا غافلگیر کنند که چنین چیزی نخواهد شد چون من فعلا فراریم. به هر حال بالاخره به عدد مورد علاقه ام یعنی 22 رسیدم. 18سال که فقط شنونده بودم، بقیه را هم گوینده، دیگر مأموریتم تمام شده بیشتر از این از خدا عمر نخواسته بودم ولی خوب حالا این فرصت داده شده و من هم که نمی توانم خودکشی کنم حتما یک امتحان سخت دیگر در پیش دارم. از بس قاطی کردم امروز که خودمم نفهمیدم چی نوشتم و چی ننوشتم شما ببخشید. راستی یکی از دوستان می گفت بخش نظرات وبلاگم گاهی اوقات از خود نوشته اصلی جذابتر و جالبتر میشه که منم فکر کردم دیدم درست میگه آخه اونجا وقت بیشتری برای فکر کردن به نظرات شما و پاسخ دادن دارم ضمن اینکه بعضی از دوستان واقعا حکیمانه نظر می دهند و دلسوزانه نقد می کنند و مشتاقانه سؤال می پرسند که از این بابت خوشحالم.

در پایان ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) را تسلیت عرض می کنم. ببخشید این روزها دل و دماغی برای طراحی ندارم، در این رابطه یکی از کارهای قدیمی را نیز برایتان می گذارم. در ضمن مطالب گذشته نیز مطابق معمول هر سه ماه یکبار آرشیو شدند.

خدایا! های و هوی بهشتیان را می شنوم چه غوغایی! حسین به پیشواز یارانش آمده چه صحنه ای! فرشتگان! ندا در دهید. همرزمان ابراهیم، همراهان موسی، یاران عیسی، همگامان خمینی از کربلا آمده اند. چه شکوهی! خدایا! به محمد (ص) بگو پیروانت حماسه آفریدند. به علی بگو که شیعیانت قیامت بر پا کردند و به حسین بگو، که خونت هنوز می جوشد. بگو از آن خون ها سروها رویید و ظالمان سروها را بریدند، اما باز هم سروها می رویند.




موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب