سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 15
  • بازدید دیروز: 16
  • کل بازدیدها: 444074
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
دوشنبه 91 مهر 24 :: 9:17 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

عباسعلی روحانی نژاد: غروب شب جمعه بیست مهرماه 1391 صدای طنین انداز قرآن، جوانان زانو به غم گرفته و اشک های روان بر گونه ها در گوشه و کنار پایگاه مقاومت کربلا هر رهگذری را به حیرت وا می دارد. در آن طرف تصویری نگاه ها را به سمت خود می کشاند. بی گمان فرهنگیان و بسیجیان شهر او را می شناسند. انسانی وارسته، خاکی و .... کربلا نرفته بود اما کربلایی بود.وقت برایش معنا نداشت. هر وقت می خواستی او را ببینی کافی بود به پایگاه کربلا خانه دوم و همیشگی او گذر کنید. چهره ی شیرین او عشق را معنا می نمود. اکثر اوقات جوانان و نوجوانان را گرد او می یافتی. همیشه در حال فعالیت بود. برخی فرهنگیان می گفتند جهت انجام امور اداری به هر کجا لازم بود می رفت ولی هیچگاه از برگ مأموریت اداری استفاده نمی کرد. خدا را در همه جا در نظر داشت. هرگز نمی دیدی کسی از وی رنجش خاطری داشته باشد. وقتی به او مراجعه می کردی، بلند می شد و  با احترام وصف ناپذیری که از  رخسارش پنهان نبود پاسخگو بود.

آری مصطفی یک بسیجی فرهنگی و یک فرهنگی بسیجی به تمام معنا بود.


در تمام مراسمات ملی مذهبی حضوری چشمگیر داشت. اگرچه خسته بود اما هیچوقت خستگی براو غلبه نکرد. پایگاه کربلا با نام او همراه بود. بسیج کربلاییان شهدایی را در خود جای داد. امثال غلامرضا کشتکار همان بسیجی شهیدی که اخلاق بسیجی و هنر او در استان و کشور زبانزد بود. جمشیدی عزیز چه زود نزد برادر شهیدت آرمیدی. چندین سال بود که خواستم با تو مصاحبه ای داشته باشم اما هر وقت می آمدم می گفتی بچه ها هستند. همیشه خواستی از دیده ها پنهان بمانی. اما مطمئن هستیم از نگاه رب جلیلت پنهان نمانده ای. نمایشگاه های دفاع مقدس را همه به یاد دارند. هنوز مزه نمایشگاه سال قبل را بیاد داریم. گفتند هجوم فرهنگی دشمن، بلافاصله کلاس های علمی فرهنگی در نمایشگاه به راه انداختی. ابتکار عمل جوانان و نوجوانان امروز، اختراعات بچه ها، ساخت رباط  و... اساتید را جمع می کردی تا آنانی که  هزینه پرداخت  اینگونه کلاس ها را هم نداشتند مثل بقیه فراگیر شوند. پدر و مادرانی را می دیدی که دست فرزندان خود را گرفته و به طرف نمایشگاه و کلاس ها راهنمایی می کنند. تعداد دیگری را می دیدی که برای نسل جدید از گذشته می گویند. جنگ، گلوله، شیمیایی، مردم بی دفاع . مصطفی جان بعضی ها فقط تهاجم فرهنگی را در گفتگوها و بیان ها منحصر می نمودند اما تو ثابت کردی که باید چاره ای جست و تنها با حرف زدن دردی علاج نمی شود.  راستی امسال دیگر از نمایشگاه خبری نبود. رهگذرانی را می دیدی که دست بچه های خود را گرفته و برای دیدن نمایشگاه به خیابان سازمانی همانجا که سالیان سال نمایشگاه زیبای نسل ایثار را در خود جای می داد به آنجا می آمدند اما دیگر خبری از نمایشگاه نبود. گمانم بچه های بسیج به یاد دارند گه وقتی سؤال کردم چرا از نمایشگاه خبری نیست؟ در حالی که بغض گلویت را می فشرد اما می خواستی پنهانش کنی، گفتی تکراری بود بایستی با طراحی نو کار می کردیم. تو گفتی  و ما باور کردیم. نه اینطور نبود. با برداشتن خاطرات بزرگانمان چگونه می خواهیم با تهاجم فرهنگی مبارزه کنیم؟  همان موقع در مقاله ی ارسالی به رسانه و سایت ها نوشتم:  به بهانه دفاع مقدس و درددلی با آقاسید. که همان موقع پیش نماینده شهر در همین رابطه گلایه مردم را بازگو نمودم. و ایشان قول پیگیری دادند.مصطفی جان، هر چند به دیار معبودت شتافتی و در کنار بندگان مخلص خدا جای گرفتی. مطمئن باش کربلاییان ،علم حسین(ع) را همچنان گذشته مقتدرانه بر دوش خود حمل و رسالت عشق را فریاد می کنند. آری، برادر عزیزم در پایگاه کربلا، خوب کربلاییانی را  پرورش دادی .مطمئن باش شهیدان کربلا همراه برادر شهیدت به استقبال تو می آیند. مصطفی جان شفاعت خواه ما هم باش. تو را به خدای حضرت زهراء (س) می سپاریم. روحت شاد

درج شده در:

پایگاه خبری تحلیلی ناصرون




موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب