باز لرزید... تمام جانم، با او لرزید... با او که کودکش را زیر آوار جستجو می کرد
با او که صدای نفس های مادرش را هنوز می شنید
با او که پدر را میان سنگ ها
جستجو می کرد...
تمام روحم، جسمم جانم، لرزید
دوباره آه... دوباره درد...
دوباره بی کسی... دوباره عکس و قاب...
دوباره رنج و درد... دوباره زلزله...
دوباره لرز مرگ... دوباره نام او...
و او
صدای یا خدا، خدای کشورم
آه که چه قدر سخت است .
قسمتی از تنم
وطنم
امروز لرزید
قسمتی از دلم
ایرانم... برازجانم
خدایا...!
آرامتر...!
نیازی به زمین لرزه نیست...!
کاخ آرزوهای این مردم به تلنگری هم فرو می ریخت...!!
هموطن تسلیت...
موضوع مطلب :