سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 56
  • بازدید دیروز: 62
  • کل بازدیدها: 437800
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
یکشنبه 86 اردیبهشت 2 :: 3:3 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

سعی کنید این مطلب رو کامل بخونید. من دوست نداشتم پای اینگونه مسائل رو به وبلاگم باز کنم ولی یک بنده خدایی در پیامی که در بخش نظرات وبلاگ گذاشته از من خواسته تا بیشتر از فعالیت های اجتماعی خود بنویسم، بدلیل قولی که از روز افتتاح وبلاگ داده بودم مبنی بر اینکه هیچ نظری را از لیست نظرات وبلاگ حذف نکنم و همه پیام ها قابل رؤیت باشند، ولی اینبار بر خلاف میل باطنی مجبور شدم توضیحاتی به نظر این بزرگوار عرضه کنم. البته قبول دارم که در این مورد دور خوردم. بله من جانشین یک پایگاه مقاومت هستم و افتخار می کنم که بتوانم خدمتگذار کوچک بسیجیان باشم. من از کوچکی بواسطه پدرم با این فضا آشنا شدم و در آن رشد کردم و اکنون با توجه به سن و سال شاید کم، از نظر بعضی ها، به سمت های مختلفی در بسیج دعوت شده ام که تا جایی که امکان داشته سعی و تلاشم بر این بوده که همیشه با اطرافیانم نرم و لطیف برخورد کنم و خود را نوکر بسیجیان بدانم. البته نمی دانم تا چه حد در این راه موفق بوده ام ولی امسال با توجه به گرفتاری کاری و برخلاف میل باطنی مجبور به استعفا شدم که تا به این لحظه با استعفای من موافقت نشده و من همچنان در خدمت برادران بسیجی هستم ولی اگر در آینده ای نزدیک اجازه ترک پست خود را پیدا کنم، نه تنها ناراحت نمی شوم بلکه خیلی هم خوشحال می شوم، از این بابت که می توانم بعنوان یک فرد عادی با بسیج همکاری کنم. متنی که در زیر مشاهده می فرمائید استعفانامه اینجانب است:

 

بسمه تعالی

اتحاد ملی، انسجام اسلامی

به: فرماندهی محترم پایگاه مقاومت بسیج خاتم الانبیاء (ص) برازجان

پروردگارا! با چشمان باز و آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و با ایمان به تو برای طرفداری از حق و مبارزه با کفر به این راه آمده ام. ریا و تکبر و خودنمایی نمی کنم، بلکه با نفس خود مبارزه می کنم. شاید که ایمانم را کامل کند پس مرا بیامرز و از گناهم در گذر.

با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (ص)، احتراما به استحضار می رساند اینجانب محمد پای بست فرزند عباس بشماره شناسنامه 523 و متولد 1365 بدلیل مشکلات کاری و تحصیلی که موجبات گرفتاری این بنده حقیر را فراهم نموده و در آینده احتمال عدم فعالیت مطلوب در پست کلیدی شورای پایگاه را بوجود خواهد آورد، ضمن تقدیر و تشکر فراوان از آن فرماندهی محترم، مسئولین شورا، نیروهای گردان و کلیه اعضای پایگاه، درخواست استعفای خود از پست جانشین فرماندهی پایگاه را تقدیم می دارم.

افتخار من خدمت در مدرسه عشق و نشستن در محضر بزرگانی چون شماست که الحق در راستای تحقق ارتش بیست میلیونی به فرمان حضرت امام (ره) از همان ابتدا در صحنه انقلاب بوده اید و با وجود تمام ناملایمات همچنان در سایه سار این شجره طیبه الهی محکم و استوار باقی مانده اید. من به همت و بزرگواری عزیزانی چون شما غبطه می خورم و از این که نمی توانم بیش از این در خدمت شما باشم شرمنده ام، ولی استعفای من به معنای فراموشی وظایفم در قبال گسترش فرهنگ ناب محمدی (ص) در جامعه نمی باشد. من دوست دارم همچنان در کنار شما، همراه و همگام شما در این راستا قدم بردارم ولی بعنوان یک عضو فعال بسیجی و نه بیشتر، اگر هم نحوه حضور این بنده حقیر مقبول واقع نشد با آرامش خاطر می گویم مرا عادی کنید.

این سخنان را نه از باب نصیحت بلکه جهت یادآوری عرض می کنم: به هوش باشید که شاید کسانی هم باشند که شعارشان در ظاهر همگام با شما و حرکت ظاهری آنان هم به مانند حزب الله باشد و ژست انقلابی هم داشته باشند، اما آگاه باشید که اهداف آنان جز تصفیه نیروهای انقلابی و انفجار آن از درون چیز دیگری نیست. و البته با شناختی که من از شما دارم مطمئنا در این زمینه همچون گذشته موفق خواهید بود و اجازه خودنمایی چنین افرادی را در پایگاه نخواهید داد.

دوست دارم از این پس با قلم خود به یاری این لشگر مخلص خدا بپردازم و در وصف یک بسیجی واقعی آنچنان با کلمات بازی کنم که دشمنان را یارای پاسخ نباشد: من بسجی ام، کبوتر خوش الحان آزادی انسان، من بسیجی ام، زاده انقلاب و پرورش یافته امام و در دامان سنگر رشد کرده ام. من بسیجی ام، مرغ اغشته به عشقی که جایش در دنیا نیست، دانش آموز مدرسه عشق و پا برهنه مغضوب دیکتاتورها، من بسیجی ام، چشم بیدار انقلاب، رهبرم بر بازوانم بوسه زده و هرگز نمی توانم بازوی دیگری باشم. اگر دشمنان با مسلسلهایشان مرا به رگبار ببندند و چشمهایم را در اوج درد از حدقه در بیاورند و پاهایم و سرم را از بدنم جدا سازند بر آنها می خندم و با اطمینان کامل به آنها می گویم که یک چیز را نتوانستید از من بگیرید و آن ایمان و هدفم و عشق به خداوند و عشق به ولایت است.

امیدوارم که این تفکر من همیشه و در همه جا همراهم باشد و جزء آن دسته ای نباشم که پس از دوری از این قافله به بیماری سخت فراموشی مبتلا شوم. در پایان ضمن تقدیر و تشکر فراوان از جنابعالی و کلیه اعضای پایگاه، از شما حلالیت می طلبم و اعلام می دارم که واقعا قادر به ادامه فعالیت نمی باشم، با وجود این که بارها شفاها درخواست خود را مطرح کرده ام و جنابعالی بعلت دلسوزی مخالفت خود را با قاطعیت اعلام داشته اید، مجبور شدم خواسته ام را بر روی کاغذ جاری کنم و می دانم که از این حرکت من دلگیر شده اید ولی فقط یک جمله می توانم بگویم: ببخشید چاره ای نبود.

با آرزوی موفقیت و بهروزی برای جنابعالی و سایر دوستان، خداوند متعال را بخاطر قدرتی که به من عطا کرد تا بتوانم بار این مسئولیت خطیر را به دوش بکشم شکر گذارم. خدایا سعادت دنیا و آخرت را نصیب مخاطبان این نامه که از پاکان روزگارند بگردان، که سعادت ایشان باعث خوشنودی این عبد گناهکار است. انشاء الله

سایه مقام معظم رهبری مستدام باد

برادر کوچک شما

محمد پای بست

1/1/86




موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب