سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 14
  • بازدید دیروز: 48
  • کل بازدیدها: 437036
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
پنج شنبه 86 آبان 10 :: 3:37 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

باز هم سلام. ایام سپری می شوند و ما قدر لحظه ها را نمی دانیم براستی که چه زود دیر می شود. روزهائی که گذشت و روزهائی که پیش روست یادآور لحظات عزیزی برای ملت شریف ایران هستند. شهادت نوجوانی که سنبل استشهادیون جهان شد و امام عزیزمان در وصفش چنین فرمودند: رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.

13 آبان هم نزدیک است، روز بزرگ دیگری که دانش آموزان و دانشجویان ایرانی با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، آن را در دفتر تاریخ ثبت کردند.

قیصر امین پور هم رفت. او کسی بود که خاطرات کودکیمان را به شعرهایش گره زده ایم، او از ما می گفت و برای ما می خواند شعر پریدن را شعر دوباره زیستن و جوانه زدن را ولی حیف که خیلی زود ما را ترک کرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

مدتی که گذشت تمام برنامه ریزی هایم بهم ریخت مجبور شدم مدتی برنامه برنابا را به تعویق بیاندازم و حتی به برنامه سفر تهران برای همراهی و تشویق تیم پرسپولیس برازجان هم نرسیدم اما خوشبختانه پرسپولیس با نتیجه مساوی 3-3 مقاومت تهران را غافلگیر کرد. به استان خوزستان سفری داشتم تا از وضعیت شهر ایذه اطلاعاتی کسب کنم و پس از حضور در این شهر، تصمیم گرفتم که ترم اول دانشگاه را در همانجا بگذرانم. حدود 7 هفته از کلاس ها گذشته بود و به هر ترفندی بود توانستم انتخاب واحد کنم و قرار است با دشتستان بزرگ موقتا خداحافظی کنم و چند صباحی در شهر ایذه به کسب علم و دانش بپردازم. از برازجان تا ایذه حدود 7ساعت راه است که متأسفانه جاده های استان خوزستان اصلاً قابل مقایسه با جاده های استان بوشهر نیستند امیدوارم که در مسائل دیگر اینچنین نباشند. بعد از برنامه تصادف، وسیله ای برای رفت و آمد ندارم ضمن اینکه طرف مقابلم که قول داده بود ماشینم را بردارد و جایگزین کند به تعهدات خود عمل نکرده و همانطور که قبلاً گفته ام کلاً با آدم های دروغگو (نه بدقول) مشکل دارم و حتماً از طریق مراجع قضائی بشدت پیگیری می کنم چون طرف بعد از اینکه ماشین من رو فروخته ماشین خودش رو هم همینطور هنوز می گه پول خرید خودروی جدید برای من رو نداره و اصلاً مدتی غیبش زده. یه جائی شنیدم: افسوس گذشته و حسرت آینده رو کنار بزاریم و به داشته های امروزمون فکر کنیم و قدر لحظاتمون رو هم بدونیم، تا ببینم خدا چه می خواهد و سرانجام کار به کجا می رسد چون خیلی سر درگم شده ام و نمی دانم باید چکار کنم همه برنامه هایم بهم ریخته اما هیچ وقت برای شروع دیر نیست پس یا علی.




موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب