سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 9
  • بازدید دیروز: 58
  • کل بازدیدها: 436816
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
یکشنبه 88 بهمن 18 :: 1:53 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

کاش میشد همچو آواز خوش یک دوره گرد، زندگی را بار دیگر دوره کرد.

سلام. ضمن عرض تسلیت به مناسبت اربعین حسینی، رحلت حضرت محمد (ص)، شهادت امام حسن (ع) و شهادت امام رضا (ع)؛ بر خود لازم می دانم دهه پیروزی انقلاب جهانی اسلامی ایران و همچنین دستیابی کشور عزیزمان به فناوری های جدید در عرصه هوا فضا را بر همه فجرآفرینان تبریک و تهنیت عرض کنم.

همانطور که انتظار می رفت امسال سالگرد تولدم متفاوت تر از هر سال بود و خانواده و دوستان زیادی بهم لطف کردند و بدرقم خجالتم دادند تاحدی که تا 2ساعت پیش فکر میکردم باز بچه شدم. ولی با این وجود سخت ترین و شاید تلخترین خنده های عمرم رو تجربه کردم! این روزا حالم زیاد خوب نیست ولی از کار و تلاش نا امید نمیشم و همیشه سعی می کنم در عرصه های مختلف اجتماعی در حد و اندازه خودم حضور فعالی داشته باشم. ولی چه کنم که هیچوقت این بدن بیچاره من بدون زخم و درد نیست! الان که این متن رو می نویسم از نعمتی به نام دست راست برای تایپ محرومم آخه دستم درد می کرد امشب هم یه چیز سنگین باهاش بلند کردم داغون شد رفت. یه وقت فکر نکنید دعوا کردم، کتک خوردما من خودم یه پا بروسلیم!

تا حالا شده دوتا، سه تا، چندتا دوست دور هم جمع بشین و با هم دست بدین که تا آخر آخر آخرش با هم باشید و شادی و غصه هاتون رو با هم تقسیم کنید و از این جور اراجیف؟ تصورش رو بکنید یه هدفی رو انتخاب کنید بعد تو رو بندازن جلو، خودشون پشت سرت حرکت کنن هر چی تیر و ترکشه به تو بخوره آخرای راه وقتی که همه دشمنای مشترکتون رو از صد راه برداشتی و دیگه نای گذشتن از خط پایان رو نداری و نیاز داری یکی از اون عقب بیاد فقط دستاتو بگیره و بلندت کنه تا مرحله نهایی رو پشت سر بزاری، یه نگاهی به پشت سرت بندازی ببینی هیچکس نیست. اونجاست که عمر و زندگیت رفته و راه برگشتی نداری و اون هدفی که یک قدمیش وایسادی برات پوچ و بی ارزش میشه. فکر می کنی دوستات بهت خدمت کردن یا خیانت؟ خدا دوستت داشته که قبل از خط پایان متوجه شدی یا نه؟ باید دعاشون کنی یا نفرین؟ جالبش اونجاست که وقتی ادای آدمای پشیمون رو در میارن که دیگه تو از دست رفتی و بقولی: "گرچه آب رفته باز آمد به رود، ماهی بیچاره اما مرده بود". بقول یه بنده خدا یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه ولی نمیدونم این پایان کی و چگونه خواهد رسید. من که زدم تو بی خیالی، با اینکه دلم پر درده ولی می خندم. تو تنهایی خودم، با خدا حال می کنم. تو اگه میدونستی خنجر از دست رفیقان خوردن چه سخته ازم نمی پرسیدی که چرا تنهایی؟ نفرینشون نمی کنم بلکه دعاشون می کنم که همیشه و همه جا سالم و سلامت باشند و تو زندگی و آینده شون خوشبخت و عاقبت به خیر بشن. کاری به اونها ندارم خودم توبه می کنم! و دعا می کنم خدا از سر تقصیراتم بگذره.

چند روز پیش با یکی از دوستام چونه می زدیم و می گفت شما جز طبقه سرمایه دار جامعه هستید و از این حرف ها و ما کم درامدیم. همزمان 2تا پیام به شماره مرکز آمار ایران زدیم و نتیجه این شد که خوشه بندی ما 2 بود و عزیزمون اصلا جز خوشه بندی نبود! خلاصه اینکه ما هر چه داریم کف دستمونه ولی بعضی از دوستان مدعی، خون مردم رو تو شیشه می کنند و شیشه رو زیر لحافشون قایم می کنند.

بعضی از دوستان معتقدند که بخش نظرات وبلاگم گرمتر از خود متن اصلیه و من همیشه گفتم که آماده شنیدن نظرات، انتقادات و پیشنهادات دوستان هستم اما باید در نظر داشت که یک انتقاد سازنده بهتر از هزار تعریف مخرب است و من بخاطر تعریف و تمجید بیجای بعضی از دوستان که گاهی به بی تربیتی منجر میشه شرمنده ام! اما چند مدت پیش یکی از دوستان حزب فتنه (استاد دانشگاه) رو دعوت به مناظره کردم که دوست عزیزمون کلی کم آورد و در پیامی خصوصی انواع و اقسام فحش و ... را حواله من کرد که نشان از معرفت بزرگان این حزب دارد! اون شب اونقدر ناراحت بودم که یهو چشمم خورد به لوح تقدیری که چندی پیش در همایش نخبگان جوان گرفته بودم و بی اختیار چنان پودرش کردم که وقتی خواستم چسبکاریش کنم دیدم دیگه بدرد نمی خوره!

با وجود برنامه های زیبا و پرمخاطبی چون دیروز، امروز، فردا دیگه حرفی باقی نمی مونه که من بخوام بزنم اون شب هم خودم شخصا از دکتر کوشکی عزیز بخاطر بخش جالب و جذاب برنامشون تقدیر و تشکر کردم چون واقعا بسیاری از پرده های ابهام رو از پیش روی ما نسل سومی ها کنار زدند و شناخت خودی و غیرخودی رو برامون آسونتر کردند. فهمیدیم که چطوری بعضی از خواص از حمایت به خیانت می رسند، مثلا ماهیت دکتر مصدق و مهندس بازرگان رو که آقایون کلی روشون مانور میدن رو برامون روشن کردند. حالا هی وزارت ارشاد ما چپ و راست کتاب تعریف و تمجید مهندس رو چاپ کنه! البته توصیه می کنم دوستان عزیزم (دکی و دکی) جانب احتیاط رو بیشتر رعایت کنند که به سرنوشت کامی جون (نجف زاده) دچار نشن! با وضع موجود و مرزبندی نکردن عاملان فتنه و اتمام حجت تاریخی مردم در 9دی با مسئولین، دیگر جای درنگ نیست...

راستی بازی رو دیدید؟ قرمز رو عشقه! امتحانا هم تموم شد، زور داره بعد از دوسال درس خوندن برگردی سر جای اولت ولی یادم میاد قبلا اگه سر کلاس نمی رفتم بجاش واسه امتحان کلی می خوندم ولی اینجا برعکس شده سر کلاس می رم ولی نخونده امتحان می دم اما خدا رو شکر فعلا درسا آسونه ولی کی من از این دانشگاه غیر اسلامی مدرک بگیرم خدا می دونه.

نرسیدن به هدف مصیبت نیست، نداشتن هدف مصیبت است.




موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب