سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 24
  • بازدید دیروز: 62
  • کل بازدیدها: 437768
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
دوشنبه 89 تیر 28 :: 2:2 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

یابن الحسن

وقتی که دامن تو رها شد ز دست ما  = دست گناه دامن ما را رها نکرد

در روزگار ما تو بیابان نشین شدی = خاکم به سر که دل ما حیا نکرد

سلام. شعبان مبارک. غیبتم که طولانی نشد نه؟ به هر حال تو این مدت روزهای خوبی پشت سر گذاشتیم از جمله ولادت حضرت جوادالائمه (ع)، ولادت امام علی (ع) و روز مرد، مبعث رسول اکرم (ص)، ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار، ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز و ولادت امام زین العابدین (ع) که همه رو یکی یکی تبریک میگم.

گوش شیطون کر امتحانامون تموم شد ولی اسم دانشگاه که میاد یاد خرابکاری نمایندگان محترم مجلس میفتم که مثل بچه های کودکستانی گول خوردند و نزدیک بود دستی دستی روند بازسازی دانشگاه آزاد رو خراب کنند و با رأی شرم آورشون ثابت کردند که اصولگرایان و کسانی که علم ولایت مداری را نیز بر دوش میکشند گاهی برخلاف نظر رهبری (تذکر رئیس مجلس بر اساس صحبت مقام معظم رهبری بر مبنای دخالت نکردن مجلس در حوزه اختیارات شورای انقلاب فرهنگی) عمل می کنند و کار را بجایی کشاندند که دانشجویان معترض بسمتی رفتند که شعار "شورای انقلاب حمایت حمایت" جای خود را به شعار "دانشجو میمیرد مجلس نمی پذیرد" داد. خدا رو شکر دوستان مجلسی به موقع متوجه اشتباه خود شدند و در جهت اصلاح آن بصورت ضربتی اقدام کردند و این لکه تیره را در کارنامه خود کمرنگ تر کردند. گفتم امتحان یادم اومد چند وقت قبل از امتحانا رفتم دانشگاه دیدم عالی جناب جاسبی بزرگ (همون عبدالله خودمون) رئیس خاندان سلطنتی دانشگاه داران آزاد غیر اسلامی، در دانشگاه ماست البته اینقدر صحن دانشگاه پر از آدم های معلوم الحال و جالب شده بود که من اصلا دنبال خواجه عبدالله نگشتم ببینم کجاست! آخرشم نفهمیدم واسه چی اومده بود ولی چند روز پیش فهمیدم یه کانتینر گذاشتن پشت دانشگاه تابلو بوفه هم زدن بالاش گفتم شاید بخاطر افتتاح این اوده و از نکات جالب توجه دیگر اقدام همیشگی دانشگاه آزاد در جدا کردن بوفه خواهران و برادران از یکدیگر بود که همانطور که همه با خبرید همیشه در این زمینه های اسلام دوستانه دانشگاه آزاد پیشقدم بوده.

چند مدت پیش ازمون خواستن واسه دیدار با مقام معظم رهبری این پیرجوان زخم کشیده، نام نویسی کنیم بچه ها همه رفتند ولی متأسفانه خودم امتحان داشتم نتونستم برم واسه همین هم دلم گرفت. ولی تعجبم از اینه که تلویزیون نگاه می کردن دیدم اون جلو جلوها چهره های آشنا و لیدرهای گروه فتنه که عملا سخنان یکی از این شیادین درباره براندازی و مقابله با نظام را در ذهن دارم، دیده می شدند. در این که استان ما ... شکی نیست ولی حضور این آقایون که اتفاقا اکثرا هم از جمع آموزش پرورشی های با تقوای عزیز بودند در خیل عظیم دوستدران انقلاب و رهبری علامت سوال بزرگی بود که امیدوارم به راه راست هدایت شده باشند ولی چشمم آب نمیخوره! این ها همون هایی هستند که در گذشته هم وقتی قرار بود بعنوان یک مسئول در راهپیمایی 22بهمن و روز قدس در جمع مردم و پا به پای مردم حضور پیدا کنند، تا می آمدند و می دیدند راهپیمایی شلوغه بر می گشتند چون راهپیمایی را با صف نان اشتباه می گرفتند و در صف پست هم که کسی پشت سر مردم حرکت نمی کند! خوشبختانه این آقایون عده شون زیاد نیست فقط ادعاشون زیاده. ما که از اول تو یه خط حرکت کردیم چپ و راست هم نشدیم همیشه هم تو بوفه هواپیما سوارمون می کردند، حالا هم که گفتیم دوران خودمون رسیده یه بار تو عمرمون اتفاقی اون جلو نزدیک به کاپتان سوارمون کردند که از شانس بدمون چرخ هواپیما باز نشد بعدشم که با سلام و صلوات نشستیم متوجه شدیم این هواپیما عملا واسه چپ کردن ما بوده و کسی قصد خیر به جلو سوارکردنمون نداشته. حالا شما دعا کنید این سفری که دارم میرم تهران کسی منو نشناسه چون میترسم اینبار قرص خواب آور بهم بدن بیدار نباشم که با صلوات هواپیما رو بنشونم رو زمین صاف!

دشتستان بزرگ (محل زندگی اینجانب) هم که همچنان امن ترین نقطه ایران اسلامیه میگی نه از دلال های حسین آباد بپرس که دیروز یکیش اومد جلو خودم گفت چی میخوای گفتم هیچی میگفت نه تو یه چیزی میخوای! گفتم بابا مگه زوره مواد نمیخوام گفت ارزون حساب میکنم خیرشو ببینی پولتو رد کن بیاد ببینم چقدر داری گفتم پول ندارم گفت از قیافت خوشم اومده! یه چیزی پیشم گرو بزار یه جنسی بهت می دم مطمئنم مشتری خودم میشی! همینجا بود یکی اون ور خیابون یارو رو صدا زد فهمید اشتباه گرفته گفت مریضی مزاحم کاسبی مردم میشی زدم زیر خنده ولی شمارشو برداشتم گفتم بعدا کارت دارم! فضولی ممنوع کارش دارم دیگه. خلاصه اینجا امن شده بود دیگه خبری از سرقت و قتل و جنایت نبود حوصله مردم سر رفته بود که عزیزان خلافکار گفتند یه تکونی به خودمون بدیم تا شهر از سکوت و سکون در بیاد و این بود که چند وقت پیش تو یک ساعت تمام طلافروشی ها رو با هم زدند، چند وقت پیش تر تو نیم ساعت تمام موبایل فروشی ها رو با هم خالی کردند، جدیدا هم تو ربع ساعت دوتا بانک رو زدند و چند نفر رو مجروح کردند و البته یکی هم شهید شد. حالا هی باز بگین دروغه امنیت از سر و کول مردم بالا میره، حالا هی حکومت نظامی بزارین و مامور بریزین تو خیابون ها، دزدها هم آدمند، قاعده و قانون و وقت خاص خودشون رو دارند، می دونند کی برن سراغ کارشون پس خودتون رو خسته نکنید امنیت مقطعی و دروغی رو بزارید لب کوزه آبشو بخورید.

این تعطیلی های اخیر هم واسه خودش فیلمی شده،تهران که خبری نبود بازار هم که تعطیل نبود نه؟ آقا بحث سیاسی نکن هوا گرم بود. باشه قبول! تا ما تو جنوب گرد و خاک می خوردیم مشکلی نبود ولی همین که اشتباهی ته مانده این غبار راهشو گم کرد و سر از تهران در آورد فورا مملکت تعطیل شد. من تا یادم میاد این گرما تو این بیست و اندی سال عمرم عادی بوده و گرم تر که نشده بهتر هم شده، ولی تا کمی از گرما زیر پوست تهران بزرگ نفوذ کرد و پوست لطیف پایتخت نشینان مورد ملاطفت و ضرب شصت ... قرار گرفت عزایی برپا شد که بیا و ببین، باز هم گفتند مملکت تعطیل. چه بگویم که نگفتنش بهتراست.

خبر جدید هم بعد از سلامتی اینکه بعد از دانشگاه و فعالیت های فرهنگی اجتماعی و کلی کارهای اسمشو نبر دیگه که اجازه خوردن و خوابیدن رو هم بهم نمیدن این دوره های فیلم نامه نویسی، تصویر برداری و کارگردانی هم قوز بالا قوز شده. همانطور که می دونید راهی که سینما و بویژه فیلم نامه نویسان ما در پیش گرفته اند جز به ترکستان به جایی نمی رسد ولی من دارم یه فیلم نامه می نویسم که در نوشتنش از هیچ قاعده و قانونی استفاده نمیشه و سید فیلد باید پیشم شاگردی کنه و لنگ بندازه چون داستان های من از تهش هم زدن بیرون. قدیما فیلم نامه نویسها دنبال تهیه کننده می گشتن حالا من هنوز طرحم تکمیل نشده همه تهیه کننده های داخلی و خارجی و از همه کره های خاکی و آبی با رقمای گنده افتادن دنبالم همین چند روز پیش هم بروبچه های هالیوود زنگ زدند جوابشون رو ندادم. خوب دیگه فک می کنم دارم گرم میشم بهتره تا پرتم نکردید بیرون خودم برم و چون الان کاملا دراماتیک شدم رفتنم هم اینجوری میشه. کات

رویش گل نیلوفر در مرداب، یعنی در بدترین شرایط هم می توان رشد کرد.


موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب