سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 15
  • بازدید دیروز: 62
  • کل بازدیدها: 437759
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
چهارشنبه 89 مرداد 27 :: 6:13 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

سؤالی ساده دارم از حضورت؟

من آیا زنده ام وقت ظهورت؟

سلام. نیمه شعبان گذشت و من نتونستم خدمت دوستان باشم ولی الان هرچه دیر ولی باز هم تبریک عرض می کنم این عید بزرگ رو به همه شما دوستانم گلم.

www.paybast.parsiblog.com

این سفری که به شهر خدایان! داشتم جالب بود چون هم خوب بود هم بد! سفر نسبتا طولانی بود ولی دو روز کاملا متضاد هم داشت، یه روزش هر کاری داشتم به خوبی انجام شد و روز دیگه هرچی بد بیاری بود آوردم از جاموندن از پرواز گرفته تا گم کردن گوشی تلفن و بقیه ماجراها. به هر حال جاتون خالی نیمه شعبان تو میدون خراسون رفتیم واسه جشن ولی هر دو قدم یه دعوا و بزن بزن دیدیم انگار جوونهامون مست کرده بودند که اینجوری با اون وضع افتضاح انگار اومده بودند X پارتی شرکت کرده بودند! دل آقا مهدی (عج) رو خون کردیم اسم خودمون رو هم گذاشتیم شیعه. تو پرواز بوشهر تهران کلی مسافر روس همراهمون بود که نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای یکی یه چفیه انداخته بود گردن اینها منم که کنجکاو بودم بدونم جریان چیه ولی هرکاری میکردم زبون اینها رو نمیفهمیدم به انگلیسی به زور فهمیدم که میخوان بعنوان یادگاری از ایران با خودشون ببرن، یه خانمی هم بهم گفت ایران یعنی این (چفیه) بعد بوسیدش، آب تو چشاش جمع شد و گفت من ایران دوست دارم. نمیدونم کی اینها رو شستشوی مغزی داده بود ولی خدا پدر و مادرش رو بیامرزه اونجا چنان احساس غرور می کردم که کسی جلو دارم نبود! فقط جونم بگه جوگیر شدم واسشون کلی سوغاتی دادم با خودشون ببرن که یه خاطره خوب تو ذهنشون بمونه از ایران و ایرانی (خودم)!

دوستانی که من رو از نزدیک می شناسند خیلی بهم خرده می گیردند که چرا بعضی ها توی وبلاگت نظرات غیر واقعی و بعضا غیر اخلاقی می دهند و تو سکوت می کنی؟ جونم بگه براتون من قول دادم که اگه کسی نظر گذاشت برای مطالبم اگه فحاشی و حرف رکیک و توهین به کسی نباشه پاک نکنم و همونجا جواب بدم ولی در جریان بعضی از این خانم های محترم که در حد شخصیت خودشان (نه خانواده محترمشان) حرف مفت می زدند به ظاهر سکوت می کردم که با آبرو و حیثیت کسی بازی نشه و بخاطر احترام ویژه ای که برای پدر و برادران شخص مورد نظر قائل بودم سعی می کردم مدارا کنم ولی وقتی دیدم این سکوت داره به قیمت لکه دار شدن شخصیت خودم تموم میشه چنان تیغ رو از رو کشیدم که فکر نکنم دیگه کسی جرئت کنه از اون غلط ها بکنه ضمن اینکه هر جنگی تلفاتی داره و من این وسط بهترین دوستانم رو از دست دادم و از همینجا از دوستان عزیزم نوید، سعید و محمد خداحافظی می کنم و امیدوارم همیشه تو زندگیشون موفق و سربلند باشند، فراموشتون نمی کنم. خلاصه عزیزانی رو بخاطر یک دختر روانی کنار گذاشتم و فکر می کنم ایشون هم از طرف خانوادش چنان تنبیه شده که دیگه کاری به کار من نداشته باشه. به هر حال خدا دوسم داشت رو به شیطان ندادم و همه چیز هم تموم شد.

در پایان حلول ماه مبارک رمضان رو خدمت همه مسلمانان جهات تبریک و تهنیت عرض می کنم و از همه دوستان التماس دعا دارم.

www.paybast.parsiblog.com

شاید باهوش ترین و زیرک ترین نباشم، ممکنه مهربان ترین نباشم، ممکنه که سریع ترین و قوی ترین نباشم، اما... کاری هست که میتونم بهتر از هر کس دیگه ای انجام بدم... "میتونم خودم باشم"




موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب