سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 72
  • کل بازدیدها: 437816
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
جمعه 85 تیر 23 :: 5:2 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

این مطلب را از وبلاگ خود آقای ده نمکی گرفتم:

صاحب‌قلم
مسعود‌ ده‌نمکی در گفت‌وگو با صاحب قلم:
حجاریان یک کارگردان بزرگ است

پیش آمده است، پس‌ باز هم ممکن است پیش‌ آید، ممکن است در هر جایی پیش آید، این سخن جانمایه آن چیزی است که باید گفت.
پری مولوی 
صاحب‌قلم‌ ـ مجتبی فتحی ـ فرهمند علیپور: «حوصله‌اش را ندارم، بازی دیگر تمام شده است.»
این حرف‌های مسعود ده‌نمکی، مردی است که نامش با حادثه کوی دانشگاه گره‌ خورده است و اکنون پس از گذشت 7 سال نمی‌خواهد درباره 18 تیر حرفی بزند، می‌گوید: نگاهی به قضایای سال‌های 76 تا 78 را در فیلم «کدام استقلال، کدام پیروزی» ترسیم کرده است. فیلمی که هنوز به اکران عمومی در نیامده است و در آن دو جریان سیاسی را به دو تیم فوتبال و هواداران آنها تشبیه کرده است. ده‌نمکی در ادامه می‌گوید: «دانشجویان در 18 تیر دعوا را خیلی جدی گرفته بودند، آنها فکر می‌کردند قرار است استادیوم را بکوبند و از نو بسازند، در صورتی که این تنها یک داربی بود، مسابقه‌ای که تمام می‌شود.»
او از دنیای هنر و عرصه سیاست می‌گوید و اینکه این دو هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند: «سیاست نیز همچون هنر است، کارگردان دارد، بازیگر و گریم دارد و آدم‌هایی که بر حسب شرایط جامعه تغییر می‌کنند، سیاسیون همه بازیگران خوبی هستند!»
ده‌نمکی‌ همچنان آرمانگر است و این را می‌توان در نوشته‌هایش، در فیلم‌هایش و در چشم‌هایش به وضوح دید. می‌گوید که «او همان ده‌نمکی 15 سال پیش‌ است» زمانی که تنها یک روزنامه نگار بوده است با قلمی آتشین، «بدون هیچ تغییری».
در بعدازظهری داغ و تابستانی به دفترش در طبقه‌ چهارم ساختمانی در یکی از کوچه‌های خیابان شهید بهشتی (عباس‌آباد) رفتیم تا با مسعود ده‌نمکی حادثه کوی دانشگاه را بازخوانی کنیم. حادثه‌ای که ارتباط او با آن تنها بر اثر جریان «سمیه‌ و شاهرخ» پیش آمد، او هیچ‌ علاقه‌ای به صحبت کردن در این زمینه نداشت و در انتهای پاسخ هر سوالش تاکید می‌کرد که به هیچ سوال دیگری در این رابطه پاسخ نمی‌دهد. شاید به این خاطر که ده‌نمکی می‌خواهد یک کارگردان سینما باشد و حرف‌هایش را این‌بار از طریق پرده‌ سینماها در میان بگذارد. حاصل این گفت‌وگو که اینک از نظر می‌گذرانید، شاید بتواند چند پرسش را درباره حادثه کوی پاسخ دهد و البته سوالات تازه‌تری را مطرح کند. نگاه ابزاری به جنبش دانشجویی تحت لوای شعار «فشار از پایین چانه‌زنی از بالا» باعث شد تا دانشجویان به خیابان بیایند، هزینه بپردازند و آخر سر به آنها بگویند که بروید در خانه بنشینید و از لحاظ تئوری قوی شوید. هر موقع جریان‌های سیاسی از دانشجویان بهره‌برداری کرده‌اند، دانشجویان متحمل هزینه شده و گردانندگان آنها در حاشیه امن بوده‌اند.
دانشجویان به جای اینکه به دنبال آرمانگرایی باشند به سمت کف مطالبات احزاب سیاسی رفته‌اند و اکنون نیز خواسته‌های آنها بسیار لوث شده است. شما ببینید در دنیا بر سر «جهانی شدن» دانشجویان به خیابان‌ها می‌ریزند، با پلیس درگیر می‌شوند، یا بر سر مسأله فلسطین و عراق، اما اکنون دانشجویان ما آرمان ندارند، منتظرند تا فلان آقا دادگاهی شود تا بیایند بیرون؛ طلاب ما نیز همین‌طورند، منتظرند کاریکاتوری کشیده شود و بعد انعکاس نشان دهند. امروزه سطح دانشگاه‌های ما بسیار نازل شده است و بی‌شباهت به دبیرستان نیست. مناسبات فردی و اخلاقی بر مناسبات اقتصادی فزونی گرفته است. اردوهای تفریحی جاذبه بیشتری نسبت به جلسات سیاسی پیدا کرده است که اتفاقاً‌ این فضای گریز از سیاست، از نتایج واقعه 18 تیر است. بهتر است برویم به دنبال ریشه‌یابی و آسیب‌شناسی اینکه چرا دانشجویان اکنون در صحنه نیستند.
مجتبی فتحی ـ فرهمند علیپور
از این فضای یأس و سرخوردگی که شما گفتید ناشی از 18 تیر است، چه کسانی بهره می‌برند؟
هر دو جناح سیاسی بهره می‌برند.
ولی شما گفتید که جنبش دانشجویی ابزار دوم خردادی‌ها بودند، پس هر دو جناح بهره‌ نبردند.
چه کسانی پس از فتح مجلس ششم و راه‌یابی عده‌ای از دانشجویان به مجلس گفتند که دانشجویان باید بروند و از لحاظ تئوریک قوی شوند؟ آنهایی که مهره‌های اصلی جریان سیاسی بودند به آنچه می‌خواستند رسیدند و حالا مانده بودند دانشجویان پرسشگری که هزاران سوال در ذهن داشتند. بر همین مبنا بود که مقام [معظم] رهبری می‌گوید: «خدا لعنت کند کسانی را که دانشگاه را غیر سیاسی می‌خواهند.»
دانشگاه سیاسی یعنی چه؟ اینها که دانشگاه را غیر سیاسی می‌خواهند کی هستند؟ آیا دانشگاه‌های ما در سال 78 سیاسی بودند یا خیر؟ دانشگاه‌ها سیاست‌زده بودند. سیاسی؛ یعنی اینکه دانشجو پرسشگر باشد از حاکمیت، بر اساس آرمان‌های متعالی. سیاست هر دولتی چه چپ یا راست اگر ربط به انقلاب داشته باشد، جنبش دانشجویی باید بیاید وسط.
می‌شود این تعامل بین جنبش دانشجویی، مردم و رهبری به یک تعامل سازنده و عملگرا برسد؛ یعنی اینکه اگر قرار باشد جایی فشار از پایین باشد چانه‌زنی از بالا بیاید اینجاست، یعنی دانشجوی ما باید به مسئولان فشار بیاورد تا در مسیر انقلاب حرکت کنند. اگر آنچه [مقام معظم] رهبری می‌گفت که ساده زیستی، عدالت‌طلبی و... به پیشانی فشار مردمی و دانشجویی به اینها [مسوولان] وارد می‌شد به نظر من قضیه اینگونه نمی‌شد که تنها به نامگذاری سال‌ها اکتفا شود.
به نظر شما حادثه 18 تیر فراتر از تجلیل شما نیست؟ آقای خاتمی این مساله را اعلام جنگ به دولت و تاوان کشف قتل‌های زنجیره‌ای می‌دانستند.
اگر بوده بین احزاب بوده، به نظر من که از نظر مردمی نگاه می‌کنم، 18 تیر نقطه اوج تغییر مسیر دانشجویان بود، جنبش دانشجویی که باید در خصوص غارتگری بیت‌المال و تجمل‌گرایی ایستادگی و اعتراض می‌کرد ستاد حمایت از آنها را تشکیل داد.
از زمانی که دانشجویان خواستند که به جای 13 آبان، 12 یا 11 آبان را برگزار کنند مشخص بود که دارند از نظام فاصله می‌گیرند و به سمت اپوزیسیون حرکت می‌کنند، در حالیکه دانشجویان باید مدعی نظام باشند.
وقتی چپ به قدرت رسید، همین تحکیمی‌ها در قالب گروه‌های فشار در دانشگاه‌ها ظاهر و مانع سخنرانی ناطق نوری شدند و برخوردهایی که گروه فشار انجام می‌دادند را مرتکب می‌‌شدند، اما وقتی که جریان چپ شکست خورد و از صحنه خارج شد، همین گروه‌های دانشجو اپوزیسیون می‌شوند؛ در صورتی که جنبش دانشجویی همیشه باید فعال باشد و نباید سکوت کند.
نقش دفتر تحکیم وحدت و شورای منتخت متحصنان را در روزهای درگیری چگونه ارزیابی می‌کنید؟
نقش این گروه‌ها را باید دستگاه‌های امنیتی بررسی کنند ولی شواهد نشان داد که 18 تیر اوج استراتژی فشار از پایین و چانه زنی از بالا بود که تمام هدف آن تسخیر مجلس ششم بود، آنها می‌خواستند از این طریق تهدید کنند که اگر یکی از نیروهای ما را رد صلاحیت کردید با نیروی جنبش دانشجویی به سراغ شما می‌آییم و 18 تیر راه می‌اندازیم.
گفتید که 18 تیر اوج تغییر مسیر جنبش دانشجویی بوده است ولی آغازگر حادثه 18 تیر دانشجویان نبودند، پس این تغییر مسیر هم به عهده آنان نیست.
نه اینها چیزهایی است که اسناد و مدارک آن منتشر شده است. اسنادی که آن موقع‌ها بود نشان می‌داد که جنبش دانشجویی نمی‌دانست چنین اتفاقی می‌افتد، فکر می‌کردند یک تظاهراتی انجام می‌دهند و بعد می‌روند خانه‌هایشان. اما بازیگردانان پس از تعطیلی «سلام» گفتند، این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست و باید بر روی این بنزین آتش کشید، نتیجه آن هم قربانی شدن دانشجویان در این برنامه‌ها بود.
طرف مقابل دانشجوها چه؟ آیا آنها نیز در این سناریو نقشی را ایفا نمی‌کردند؟ نقش مکمل را؟
بله، آنها هم در این بازی بودند.
یعنی آنها هم فریب دوم خردادی‌ها را خوردند؟
بله، به نظر من همین است، البته آنها هم زدند و هم کتک خوردند. به هر صورت آنها 4 یا 5 نفر بیشتر نبودند و هویت مستقل و مشخصی نداشتند، آنها که بی‌سیم و دیگر وسایل نداشتند ساعت 2 شب از کجا می‌دانستند. این جریان به مفهوم عام نبود از آن طرف یک عده خاص بودند و از این طرف نیز یک عده خاص.
آیا به نظر شما 6-5 نفر می‌توانستند این سطح از تخریب را انجام دهند؟
بالاخره اینها در دادگاه مشخص شد.
در دادگاهی که یک نفر به جرم ریش تراش جریمه شد؟!
تخریب از هر دو سو دیده می‌شد. آنها اعلام کردند که چندین نفر کشته شده است، اعلامیه دادند، یک عملیات روانی گسترده ایجاد کردند تا جایی که پای مراجع را وسط کشیدند و حتی یکی از آیات پیام تسلیت فرستاد یا اینکه می‌گفتند دانشجویان را از طبقه چهارم به پایین پرتاب می‌کردند. مگر می‌شود کسی را از طبقه چهارم پرتاب کرد و هنوز زنده باشد؟
ولی این افراد در دادگاه حاضر شدند و حتی به دیدار مقام معظم رهبری رفتند و صدا و سیما نیز چهره‌های آنها را پخش کرد...
خوب در دعوا که حلوا خیرات نمی‌کنند، آنها هم می‌زدند، گروگان می‌گرفتند. چه کسی این حق را به دانشجویان داده است که بیایند در خیابان، اصلاً‌ مگر هدف وسیله را توجیه می‌کند؟ شما آمده بودید برای قانون گرایی، شعارهای شما رفع شهروندی درجه یک و درجه دو بود. دانشجویان چرا وارد خیابان شدند، مگر قانونگرا نبودند؟ اصلاً‌ چگونه است که پلیس با کارگرانی که به خاطر پرداخت نشدن چند ماه حقوقشان دست به اعتصاب می‌زنند برخورد می‌کند ولی حق ندارد وارد خوابگاه دانشجویان شود؟ آیا این آپارتاید نیست؟ شما چرا اینها را نمی‌بیند.
قربانی اصلی این حوادث را چه کسانی می‌دانید؟
مردم کشور، اینها بودند که ضرر اصلی را دادند ولی به قول «پوارو» که می‌گوید «باید گشت و دید چه کسی منفعت اصلی را از این جریان می‌برد.»
چه کسانی بیشترین منفعت را بردند؟ مردم؟ نیروی‌ انتظامی؟ یا آن دانشجویی که چشمش کور شد؟ در همین حادثه آنقدر که نیروهای فشار ضرر کردند و هزینه دادند، هیچ گروهی زیان ندید.
ولی موفق شدند دانشگاه را خاموش کنند؟
نه دانشگاه بعدها ساکت شد.
کارگردانان 18 تیر فکر می‌کردند که هزینه‌ای چنین سنگین به کشور وارد کنند؟ سه روز التهاب و ناآرامی؟
بله!
گفتید فیلم نیز چون سیاست است، کارگردان دارد و بازیگر، شما می‌دانید کارگردان 18 تیر چه کسی بود؟
«سعید حجاریان» او یک کارگردان بزرگ است، نمی‌گویم در مقطع خاصی کلاً او یک کارگردان خوب است.
و در آن سوی قضیه چه کسی کارگردانی را به عهده داشت؟
در آن طرف غضنفر زیاد داشتیم که توپ را به دروازه خودی می‌زدند.
به نظر شما این جریان‌ها و گروه‌های فشار چه کسانی هستند؟
این حرف‌ها چیست؟ شما چرا همه گناه را گردن آنها می اندازید، اگر گروه فشار هم نبودند شما فضا را برای خودتان متشنج می‌کردید، این گروه فشار دو جانبه است. یادتان نیست در سالگرد دوم خرداد در دانشکده فنی تهران که خاتمی سخنرانی می‌کرد، یک دانشجو فقط می‌خواست یک سوال بپرسد و دولت را نقد کند، همه هو کشیدند و اجازه ندادند حرفش را به پایان برساند. شما فکر می‌کنید خودتان خیلی علیه سلام هستید؟ همین الان دو طیف تحکیم وحدت چند بار همدیگر را کتک زده‌اند؟ شما هم دست کمی ندارید، یا همین سخنرانی دکتر عباسی را یک ماه پیش چه کسانی بر هم زدند؟
خیلی‌ها معتقدند سرکوب جنبش دانشجویی در 18 تیر ماه برای ناکارآمد کردن دولت خاتمی بود، چرا که دانشجویان نقش اساسی در دوم خرداد و پیروزی خاتمی ایفا کردند، نظر شما چیست؟
من چنین اعتقادی ندارم. دانشجویان در دوم خرداد 76 هیچ نقشی نداشتند، خود خاتمی هم در پیروزی خود هیچ نقشی نداشت، اصلاً خود چپی‌ها بیشتر از راستی‌ها شوکه شدند، اینها آمدند جلوتر، شوراها را گرفتند، جلوتر آمدند مجلس را گرفتند و این یعنی یک رشد بادکنکی بدون آنکه پله‌های دیپلماتیک‌ را طی کرده باشند، و این بادکنک با یک سوزن می‌ترکید، مجمع روحانیون مبارز آمده بود تا تنها منسجم‌تر از پیش ظاهر شود، پس از آن هم دیدم که خود شماها شعار عبور از خاتمی را مطرح کردید. در دوم خرداد مردم دنبال تحول بودند و از جریان‌های موجود سیاسی زده شده بودند. اصلاً وقتی فائزه هاشمی با طرح آن شعارها پیروز شد در حالی که پدرش نتوانست رأی بیاورد، همگان فهمیدند که رأی، رأی اعتراض است و در شرایط کنونی رای اعتراضی جواب می‌دهد. برای همین فلان آقایی که تا دیروز در دستگاه‌های امنیتی بود می‌شود تئوری پرداز جامعه مدنی، سعید حجاریان، اکبر گنجی... مچ‌گیری، افشاگری، ترور شخصیت، نتیجه‌اش این می‌شود دیگر.
هر 9 روز یک بحرانی را که خاتمی می‌گفت چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اگر آن موقع هر 9 روز یک بار بود الان هر روز یک بحران است، با حملات روانی و... دولت همواره با چالش‌ همراه است، آن هم دولت دو تکه و حاکمیت دوگانه، به این اضافه کنید دولتی که تازه دارد تجربه می‌کند یعنی بی‌تجربگی دولت را نیز در نظر بگیرید، من مطمئنم که رقبای خاتمی در کما بودند.
واقعاً  من آن دوران را تمام شده می‌دانم و احساس می‌کنم دوران تلخی بوده و فکر می‌کنم همه هم به این نتیجه رسیده‌اند و در نوع تعامل سیاسی خود کشور نیز باید بازنگری صورت گیرد، باید به این نتیجه برسیم که روند اصلاحات نباید شکل ساختار شکنانه به خود بگیرد. باید هر تلاشی که صورت می‌گیرد، در چارچوب منافع ملی و قانون اساسی باشد.
کمی هم یکدیگر را تحمل کنند تا دوباره نوبت به رقابت برسد. رقابت‌های همیشگی ضربه می‌زند به توسعه کشور، مردم ما دیگر خسته شده‌اند از این افشاگری‌ها، مردم خسته‌اند از این کی بود کی بود من نبودم. این احتیاج به یک نگاه آسیب شناسانه دارد.
شما فکر نمی‌کنید چون هزینه فعالیت سیاسی بالا رفت این وضعیت پیش آمد؟
نه، به نظر من این نیست، مثلاً خودم از اینکه نشریه‌ام توقیف شد، خوشحالم چون در نبود رقیب، مثل این بود که یک  تیم بدون رقیب وارد زمین شود.
بحث هزینه نبود، هیچ‌کدام از گروه‌ها اهل هزینه دادن نبودند قبلاً طرف 6 ماه زندانی می‌شد، مقاومت می‌کرد، حالا دو روز آنها را می‌گیرند و زود آزاد می‌شوند و قبل از آنکه به آنها چکی [سیلی] زده شود همه چیز را می‌گویند این نشان می‌دهد که این فقط یک شور است. آرمانگرایی نیست.
خیلی‌ها فهمیدند که این یک بازی است و در خانه نشستند، در حالیکه تخمه می‌شکنند بازی را نگاه کردند، اتفاقاً مردمی که الان از رسانه‌های مکتوب گریزانند فکر می‌کنند خواص از آنها عقب‌ترند، در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم همه جمع شدند پشت سر یک نفر، این طرف هم همه شده بودند خاتمی، آزادی و فلان و... ولی مردم آمدند طرف کسی که شعارها و دغدغه‌های مردم را داشت. صاحبان روزنامه‌های ما همان‌هایی هستند که اشتباه کردند.
یعنی جریان روشنفکر ما چه دینی و چه سکولار چیزی دیگر می‌گفتند و مردم چیز دیگری می‌خواستند.
گفتید الان دولت هر روز با بحران مواجه است.
این عملیات روانی است که از روزهای انتخابات آغاز شد و تاکنون نیز ادامه دارد؛ البته خودشان نیز بی‌تقصیر نیستند چون نمی‌توانند خوب دفاع کنند مثلاً در خصوص بنزین و استفاده کردن از کارت هوشمند، همه می دانند که مصرف انرژی در ایران بالاست و یکی از دلایل آن پایین بودن نرخ آن است، همه می‌دانند که اقتصاد کشور در این بخش متحمل چه زیان‌های هنگفتی است ولی چرا به این طرح دولت حمله می‌کنند؟ خود اینها هم نمی‌توانند به خوبی از خود دفاع کنند، اینها همه مثل ابتدای دوم خرداد شما هستند. جریان عدالت محور ساختار سازی نکرده است و بدون برنامه‌ریزی قبلی تمام ارکان را به دست گرفته است.
گفتید که طی این سال‌ها بسیاری از سیاستمداران تغییر چهره‌ داده‌اند، مسعود‌ ده‌نمکی چه تغییری پیدا کرده؟
این تغییر را شما باید بگویید. من وقتی فیلم می‌سازم همان‌ها را می‌گویم که 15 سال پیش می‌نوشتم، باید براساس ایده‌ها و نوشته‌های افراد قضاوت کرد. از خودشان آنها را بشناسیم و نه از نوشته دیگران، من همان بودم که هستم و هیچ تغییری نکردم.
اکنون 7 سال از حادثه کوی دانشگاه گذشته است، چرا این حادثه با نام مسعود ده‌نمکی گره خورده است؟
در روزنامه‌ ایران قضیه‌ای بود در خصوص «سمیه‌ و شاهرخ»، نوع تنظیم خبر در این روزنامه به گونه‌‌ای شد که در سطح جامعه همه مردم با شاهرخ و سمیه ابراز همدردی می‌کردند، ما هم در نشریه‌مان نوشتیم که این اشتباه بزرگی است و پز روشنفکری است که آقایان گرفته‌‌اند. روزنامه ایران نباید اینگونه خبر را منعکس کند.
آنها جوابی دادند و ما هم جوابی تا اینکه ما برخی سوابق آقای وردی‌نژاد (مدیر مسوول وقت روزنامه ایران) را افشا کردیم و در افتادن با غول رسانه‌ای ایران حکم خودکشی برای نشریه ما را داشت. روزنامه ایران برای انتقام گرفتن اولین خبر را حضور من در کوی دانشگاه اعلام کرد و عنوان شد که من در درگیری‌ها حضور داشتم. ریشه این مسائل از روزنامه ایران نشأت گرفت و دلیل اصلی آن هم کینه‌ورزی آقای وردی‌نژاد بود. ما هم تیراژ صد هزارتایی داشتیم آنها می‌نوشتند، ما می‌نوشتیم، در دو جبهه بودیم و هر دو می‌جنگیدیم. در شورای عالی امنیت ملی گفتم که من نمی‌دانم آنها چه کسانی هستند {گروه‌های فشاری که شب اول حادثه حضور داشتند} اگر می‌شناسید به ما هم معرفی کنید. گفتند چرا؟ گفتم چون باید آدم‌های پایه‌کاری باشند، بچه‌های ما تا ده صبح خواب هستند و هر کاری بکنیم زودتر از 4 عصر نمی‌توانیم تجمعی برگزار کنیم، من آنقدر شجاعتش را دارم که اگر در حادثه بودم می‌گفتم. من در دانشگاه نبودم تازه خیلی از کارها را که دیگران از زیر آن فرار می‌کنند را ما به عهده می‌گیریم و به شوخی گفتم: اگر ما آن شب بودیم که نمی‌گذاشتیم سه شبانه روز طول بکشد، همان شب اول غائله را تمام می‌کردیم، در زمان صدام رفته بودم عراق، یکی از اعضای حزب بعث از من پرسید در ایران چه خبر شده بود، شنیده‌ام که دانشگاه‌ها معترض شده‌اند. من هم برایش شرح دادم. و او گفت اگر این حادثه در عراق انجام می‌گرفت صدام دستور می‌داد کل دانشگاه را با هواپیما نابود کنند و ماجرا تمام می‌شد.
دو سال پیش اکران خصوصی فیلم «فقر و فحشا» در کوی دانشگاه بود. صدها دانشجو نشسته بودند و مرتب برای ما دست می‌زدند، برگشتم به شوخی به آنها گفتم: خجالت بکشید مثلاً ما همین چند وقت پیش همدیگر را کتک می‌زدیم، آن سال‌ها به جای اینکه همدیگر را می‌زدیم باید با هم یکی می‌شدیم و به دنبال عدالت می‌رفتیم و دغدغه‌های مشترکمان را مطرح می‌کردیم. چپ و راست کیلویی چند است، آنها از تقابل من و تو سوءاستفاده می‌کردند اینها برنامه ریزی شده بود آنها متأسفانه ما را رودرروی یکدیگر قرار دادند. اما خودشان این طور نبودند، همدیگر را دادگاهی می‌کنند اما در عروسی پسرانشان شرکت می‌کنند، اما ما هنوز رو در روی یکدیگریم، به جای اینها برویم بر سر اشتراکات، عدالت مهمترین مطالبه ماست من خوشحالم که یک بسیجی فیلمی ساخته که همه با هر نگرشی برای آن دست می‌زنند. این تقابل‌ها را کنار بگذاریم و به اشتراکات روی بیاوریم.
این ریسمان وحدت که می‌گویید چیست؟
عدالت
ولی عدالت معانی گسترده‌ دارد و تفسیرهای گوناگون ذیل آن است.
اشتباه می‌کنید، عدالت فصل مشترک خوبی است، آیا ما از رانت‌خواری و ثروت‌اندوزی مسوولانمان خوشحال می‌شویم؟ باید منافع ملی را در نظر گرفت و مشترکات را بیشتر دید نه اختلاف‌ها را که هر کس یک سازی بزند.
این که شما می‌گویید از درون آن «همه با من» استنباط می‌شود نه وحدتی که بر اساس «همه با من» است.
نه، همدلی ایجاد شود، نه اینکه به پای دیگران بسوزیم که مثلاً‌ همانند خاتمی فکر کنیم و منافع‌مان منافع قدرت اصلی باشد و نه منافع ملی. آن وقت در همه جا سرخورده می‌شدیم.




موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب