سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 10
  • بازدید دیروز: 72
  • کل بازدیدها: 437826
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
چهارشنبه 85 مرداد 25 :: 4:28 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست
 من از حنجرة حقیقت در بند، با شما سخن می گویم: از برازجان، که تاریخ پرشتاب، از آن همه روح سیال عدالت، حالا، حکایت دیگری سر داده است. حالا، برق جسمانیت آذین بسته است که چشم ها را می برد، عقل ها را می رباید، و اندیشه ها را به زعم خود، متوقف می سازد. این جا، کشف حقیقت هم به اشاره و تلنگری بند است. اگر نه، چه بسا سر فرو بردن به عمق کلمات مکرر، راه به روشنایی ببرد، اما به نور، راه نیابد.

در این جا حقیقت شلاق می خورد، که این البته رسم عدالت بعضی هاست. در این جا، شمشیرها کمر به قتل تقوا بسته اند. کجاست آن اشاره و تلنگری که راه بگشاید؟

در جریان استعفای شهردار برازجان بعضی ها خوشحال شدند و فکر کردند که استعفا نتیجه کار آنها بوده است. در یک جمله می گویم: خداوند چون خرها را شناخت به آنها شاخ نداد. آقای شهردار دیروز به محل کار خود بازگشت فقط و فقط بخاطر مردم و این مشت محکمی بر دهان صابری صفتان بود. با توجه به اینکه پیشنهادات متعددی در جهت بکار گیری شهردار در سنگرهای دیگر مانند مدیر کل همیاری شهرداری ها و مدیر کل فرصت های شغلی و پیشنهاد بازگشت دوباره شهردار مطرح شده است، جناب شهردار انتخاب را به مردم سپرده است. در مدت 15 روز مرخصی ایشان صدای مردم در آمد و مسئولین به توانایی ایشان پی بردند.

در یک اقدام کاملا شجاعانه شهردار برازجان برای دومین بار متوالی تصمیم به استعفاء گرفت البته نه از روی ترس و نه اینکه انتخابش غیر قانونی بوده بلکه به دلخواه خود و برای آرام کردن جو منطقه و این استعفا بار دیگر از سوی شورای شهر رد شد. آقایانی که می گویند استانداری به ما قول مساعد داده که شهردار هر چه زودتر عوض شود بهتر است همان مطالب نانوشتة خود را بنویسند و از همان ها که قولشان داده اند جواب بگیرند زیرا همه این حرف ها مردم فریبی است. شنیدم آقایی با شنیدن خبر استعفای شهردار سجده به جا آورده است، البته سجده با پیشانی سوراخ و روی قلم مسموم. و گروهی موسوم به بیست فکر می کند می تواند برای 230 هزار نفر تصمیم بگیرد، شمارش معکوس برای ادب کردن بیست کچلان شروع شده ولی اکنون که استعفای شهردار مورد قبول شورا واقع نشده است فرصتی بدست آمده تا بعضی مسائل در صورت لزوم روشن شود. مطالب زیادی را آماده نوشتن کرده بودم ولی بخاطر اینکه نمی خواهم جو را متشنج کنم فعلا از نوشتن آنها خودداری می کنم اما مطمئن باشید که در وقت مناسب حتما عرض خواهم کرد. می گویند یکی از اعضای شورا به جمع مردم پیوست. مگر سید زندان بوده است مگر این همان فرد بسیجی دیروز نیست؟ رأی و انتخابات با مردم چه ها که نمی کند. آقای صابری که خود را زبان مردم می داند به امام جمعه شهر که هیچ، به امام جماعات و با زبان بی زبانی به مقام معظم رهبری هم توهین می کند. وقتی سوابق انقلابی خود را بیشتر از سوابق انقلابی امام جماعات می داند یعنی چه؟ یعتی زیر سوال بردن نمایندگان ولی فقیه، یعنی توهین به ولایت. از لحاظ عددی، خیلی تقریبی می گویم که شهرداری برازجان در طول عمر خود بودجه 7 میلیاردی را در خود ندیده است و همه شهرداران با کسری بودجه مواجه شده اند ولی آقای پای بست رقمی حدود 15 میلیارد تومان را برای شهرداری برازجان نوشته است که در صورتی که بزغاله ها اجازه جذب این پول را بدهند خرج کردن این پول برای شهردار بعدی کار سختی نیست. هدف اصلی به انجام رسید و اکنون هر فرد شایسته ای می تواند شهرداری را بدون مشکل قبلی اداره کند. در صورتی که آقای رستم پور شهردار وقت با تمام مشکلات شهرداری را با 2 میلیارد تومان بدهی تحویل آقای پای بست داد ولی ایشان با جذب بی نظیر درآمد به خصوص در سه ماهه اول مسئولیتشان یک رکورد کم نظیر را از خود به جای گذاردند که اگر هزینه مورد نظر ایشان در سطح شهر خرج شود کولاکی به پا خواهد شد.

و اما گروه بیست، به کجا چنین شتابان! مطمئن باشید تعداد موافقان شهردار برازجان بسیار بیشتر از شماست و یک کاروان را تشکیل می دهد. کاروان ما را شیر جگران راه انداخته اند. بعضی وقت ها به خود می گویم: وای چه می گویم؟ تو را چه به این حرف ها؟ چرا قلمت را به سمت هروله ای می بری که در قوارة تو نیست؟ این حرف ها شأن می خواهد، جگر می خواهد، جگر شیر. ولی وقتی فکر می کنم می بینم از هیچ کدام از این منافقین مطبوعاتی ترسی ندارم و باید ادامه داد. وقتی آقایان از تهران بازگشتند خیلی دیدنی شده بودند،آقایی کفشش را در، دربند جا گذاشته بود و آقایی دیگر ساعتش در وزارت کشور خوابیده بود. شما با افکار خصوصی خود مرگ را در مشت گرفته اید و از امروز دیگر چیزی بنام امنیت روانی را حتی در خواب هم نخواهید دید چه رسد به خوشحالی از پیروزی در انتخابات.

سرنخ ها را اگر دنبال کنید به جاهای باریک می رسید. چرا وقتی جماعتی سرقافله را کج کرده بودند و با ولع تمام داشتند دل و جگر توسعه را به دندان می کشیدند، فریادهای مردم که ای داد، بردند و خوردند، راه به جایی نبرد؟ شاید گروه بیست آن روز منافعش تأمین بود و یا کیسه اش خالی نبود. چرا مردم در اداره ها باید قبض موبایل پرداخت کنند تا کارشان انجام شود این است قانونمداری و عدالتخواهی عضوی از گروه بیست؟ آقایی که صدای مردم شده است و می گوید شورای شهر تخلف کرده است چرا ازتخلفات زمان خود در همین شورا نمی گوید؟

راستی، چه زیرک و رندند شیطان صفتانی که بر بستر جهل بعضی ها، کاخ ها بالا برده اند. کجاست آن که از پس غبارهای لایه لایة تاریخ، حقایق پنهان و مدفون این بشر گم کرده راه را بیرون کشیده و بر سر عالم برافرازد؟

 همة ما، هر که هستیم، از پایین تا بالا، فردای قیامت باید تقاص پس بدهیم. تقاص این همه زحمتی که خرج این نظام شده است. ما می گذاریم فرصت ها از دست بروند، و درست آن جا که داریم خفه می شویم، چرتمان می پرد و فریاد وامصیبتا سر می دهیم. عزیزان، ما سال های سال، مارها در آستین پرورانده ایم. مارهای پروار و خوش قیافه. آیا براستی این وظیفة ماست که بلای جان این کلاشان فرصت طلب شویم؟

آهای گروه بیست! من اعلان خطر می کنم، و شما را از خواب سنگین رخوت، و قیلولة بعد از پرخوری، بر حذر می دارم. شما در بن بست می تازید! همین حالا، آدم هایی از شما آویخته اند که چشم دیدن شما را ندارند. منتها چون خودشان شهامت پرده دری ندارند و عقبه شان آلوده است، از جسارت و گستاخی و بی پروایی شما سود می برند.

در قرآن کریم آمده است: "فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون" ((در دلهای آنها یک نوع بیماری است، خداوند بر بیماری آنها می افزاید و عذاب دردناکی به خاطر دروغ هایی که می گویند در انتظار آنهاست)).

اما سکوت بعضی مسئولین در برابر این گروه جالب است. بالاخره یک جوری باید غیرت، تعصب، پایداری و پایبندی مردم را آزمود. قضیه شهرداری برای مسئولان، وجهه آزمون و سنجش دارد. ما هم مشتاقانه منتظر جواب این تست هستیم. امروزه انسان هایی پدید آمده اند که اصرار دارند در فاصله بین مسئولین و مردم، جایی حتی به قدر یک منبر، یک تریبون و یک چهارپایه برای خود دست و پا کنند. ولی دشتستان دیگر جایگاه این لاشخورهای انسان نما نیست.

ایهاالناس مبلغان جامعه مدنی را ببینید. این مدنیتی که بعضی ها حسرتش را می خورند، آن چیزی ست که معدة غرب بالا آورده و به صورت بشر غربی پاشیده و او را به جایی رسانده که می بینیم: در مرگ یک سگ پشمالو زار می زند، اما در قتل عام و نسل کشی همسایگان لبنانی خود خمیازه می کشد. حالا باید نشریات ما مبلغ جامعه مدنی غربی باشند؟ موش های هرزه و طاعونی، رشته های ایمانی اخلاقی و فرهنگی و ملی ما را می جوند و به جایش هرزگی و بی بند و باری و فساد، زور و زر و تزویر استفراغ می کنند. و اما چرا در این شهر صدایی نیست؟ صف در صف سکوت! صف در صف خاموشی؟ چون مردم دیگر گیچ شده اند، خسته شده اند، آری از دست این نامردمان هرزه نگر خسته شده اند. شانس یاریگرتان بود که شورا با استعفا موافقت نکرد وگرنه . . .




موضوع مطلب :



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب