هواي تازه، بارش باران، لحظه هاي پاک، محيطي به غايت زنده و پويا،
مهرباني خاک، جلوه رنگ و ...
هرآنچه از زيبايي تصور نمايي...
اينها بدون حضورت همچون اجزاي يک تابلوي نقاشي است
که من بيرون از صحنه به تماشاي آن نشسته ام.
من ناظري بيش نيستم؛
چرا که ...
جاي تو خاليست.
من تنها بار دو جفت چشم منتظررا بر دوش مي کشم.
من تماشاچي بيش نيستم...