کاریکلماتوریست دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی پنج شنبه 87 اسفند 29 :: 11:36 صبح :: نویسنده : محمد پای بست
او آمد و با آمدنش لبخند را بر لبهای خشکیده محرومان نشاند، او آمد و ریشه سبز آیات خدا را در دلهای بشکسته از ظلم و ستم بارور نمود، آری محمد آمد، نور آمد، حق آمد، جاء الحق و زهق الباطل. سلام، من رو شطرنجی نشون بدید خجالت می کشم اینبار دیگه نمی گم فرصت نکردم وبلاگ رو بروز کنم بلکه می خوام اعتراف کنم کمی تنبل شدم! هر چند دیر شده ولی میلاد پیامبر اعظم (ص) و حضرت امام جعفر صادق (ع) رو تبریک می گم و پیشاپیش سال خوب و خوشی رو براتون آرزو می کنم و این آپ هم بیشتر به رفع تکلیف شباهت داره! ضمن اینکه فکر کنم روال بدی شده آخه جدیدا ماهی یکبار می نویسم که این اصلا جالب نیست. موضوع مطلب : شنبه 87 بهمن 26 :: 2:12 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
ستاره بود، غزل بود، ترانه بود و تو بودی ... هزار حادثه اما بهانه بود و تو بودی ... تو بودی و شب قصه، تو بودی و تب پرواز ... هزار آینه فریاد، هزار پنجره آواز .... سلام بر همه عاشقان ایران زمین. مدتی را سخت گرفتار بودم و مجالی برای بروز کردن وبلاگ نبود. پیروزی غرورآفرین مقاومت اسلامی (ایرانی) فلسطین را بر همه آزادی خواهان جهان تبریک عرض می کنم. موفقیت دانشمندان و جوانان این مرز و بوم در پرتاب ماهواره سفیر امید به فضا نیز باعث خرسندی و شادمانی همه ایرانیان شد و با تقارن جشن تولد 30 سالگی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) رنگ و بوی دیگری به خود گرفت. در این مدت که نبودم اتفاقات تلخ و شیرین زیادی رخ داد ولی از مهمترین برنامه هایی که در این ایام تعطیلی داشتم یکی همکاری در برگزاری یادواره سرداران و شهدای خوش مکان و دیگری شرکت در رزمایش انصارالحسین (ع) بود که شاید از آخرین های همکاری با نیروی مقاومت بود! شاید دیگر کمتر سعادت حضور در کنار این عزیزان را داشته باشم ولی به هر حال برای همه آرزوی توفیق روزافزون را دارم. 30 سال از عمر انقلاب گذشت، همه برکات آن را امروز در سرتاسر جهان مشاهده می کنیم. دیگران از آن الگو برداری کردند و بعنوان کپی برابر و یا به تعبیر بعضی ها بهتر از اصل مورد استفاده قرار دادند ولی باید بنشینیم بررسی کنیم ببینیم کجای کاریم؟ قطار انقلاب از جاده پر پیچ و خم خود گاهی به سرعت و گاهی به کندی گذشت، مسافرانی را پیاده و سوار کرد تا به اینجا برسد. پس قدرش را بدانیم و برای ادامه راه خود کوله بار تجربه خود را محکم ببندیم و بر سوخت تقوا و تعهد خود بیافزاییم که اربعین نزدیک است...! قطاری که به مقصد خدا می رفت لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت: مقصد ما خداست. کیست که با ما سفر کند؟ کیست که رنج و عشق را توامان بخواهد؟ کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است، تنها برای گذشتن؟ قرن ها گذشت، اما از بی شمار آدمیان، جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند. از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود. در هر ایستگاه که قطار می ایستاد، کسی کم می شد، قطار می گذشت و سبک می شد، زیرا سبکبالی قانون راه خداست. سر انجام قطاری که به مقصد خدا می رفت، به ایستگاه بهشت رسید. پیامبر گفت: اینجا بهشت است. مسافران بهشتی پیاده شوند، اما اینجا ایستگاه آخر نیست! مسافرانی که پیاده شدند، بهشتی شدند. اما اندکی باز هم ماندند، قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند. آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت: درود بر شما راز من همین بود. آن که مرا می خواهد، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد. و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید، دیگر نه قطاری بود و نه مسافری. میدونی چرا وقتی آدم بزرگ میشه با خودکار می نویسه؟ چون یاد میگیره که هر اشتباهی پاک نمیشه. پس سعی کنیم برگ های زرین انقلابمون رو بدست قلم کمرنگ سرنوشت نسپاریم بلکه با خودکار پر رنگ تلاش و کوشش، آینده خود را تضمین کنیم. در پایان تسلیت عرض می کنم پیشاپیش اربعین سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) را خدمت همه عاشقان شهادت. حسین بیشتر از آب، تشنه لبیک بود، اما افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند. موضوع مطلب : چهارشنبه 87 دی 11 :: 3:17 صبح :: نویسنده : محمد پای بست
تا سنگر غزه خالی از غیرت ماست - در هیئت دل سینه زنی باد هواست گیسوی زنان غزه خون آلود است - یاران علی را چه شده؟ مرد کجاست؟ بسم رب الحسین (ع). سلام و درود خداوند به ارواح طیبه شهدای انقلاب جهانی اسلام. سلام بر تو ای شهید زنده، سلام بر تو که حیاتت برکت و مماتت نیز برکت است. سلام بر تو ای یارو یاور محرومان، ای خادم مردم، ای فرزند شهید، رزمنده شجاع، جانباز سرافراز، آزاده قهرمان و ای شهیدی که با رفتنت نیز وسیله حیات شدی؛ ما شرمنده ایم که بعد از شما نتوانستیم سنگرهای جهانی خود را حفظ کنیم. چه لذتی دارد شهادت در راه حق و برای آزادی مظلومان. شهیدان ما پیامبران خاکند به سوی اهالی آسمان، چرا که شهادت میلاد دانایی و پرواز بینایی است و امروز ابلاغ رسالت همه پیامبران و پاسداری از وصیت خون پاک شهیدان بر دوش همه ماست! ما باید بدانیم که چشم همه شهیدان به دست اندیشه و کار و عمل من و توست که امروز چگونه از دستاوردها و ایثارگری های آنان پاسداری میکنیم تا فردا آن را به دست آیندگان بسپاریم. یک ایمیل: "یکبار دیگر محرم با کوله باری از غم و اندوه و مصیبت آل الله فرا می رسد. باز هم ندای هل من ناصر ینصرنی گوش ها را نوازش می کند، دل ها را به درد می آورد و هشداری به ما می دهد که همه ماه ها محرم است و همه جا کربلا. آری امروز هم کربلا در غزه برپاست و یزیدیان زمان باز هم برگی از تاریخ را به جنایات خود سیاه می کنند." قدس امروز چشم به دست و بازوی همه آزادگان جهان دارد. بر خود می بالم و افتخار می کنم که عرب نیستم! که با سکوتم لرزه بر جان رسول الله (ص) بیندازم. امروز که ندای حی علی الجهاد بگوش می رسد دیگر درنگ جایز نیست و رژیم غاصب صهیونیستی باید از صحنه روزگار محو شود. مطمئن باشید که اگر رشته کار در دست من بود مسئولی از دول عربی از زیر جوخه اعدام جان سالم به در نمی برد! پس خدا را شکر کنند که کاره ای نیستم. در طول این چند روز یک گروه 10نفره را گرد هم جمع کرده ام که فقط در حوزه اینترنت به مبارزه مشغول خواهند شد و انشاءالله سایت های اسرائیلی را یکی پس از دیگری مسدود خواهند کرد. یک تیم 5 نفره هم مأمور شده اند که لیست تمامی کالاهایی که در حمایت و پشتیبانی از اسرائیل وارد کشور می شوند را شناسایی کنند تا سر فرصت ترتیبشان را بدهیم! و 20 نفر دیگر هم در حوزه های دیگری! فعالیت های خود را آغاز کرده اند. ولی من از این کارها خسته شده ام، در این زمینه ها مرد عمل زیاد داریم ولی آنجا در غزه نیاز به کمک دارویی و تسلیحاتی دارند. چند روز است که به این در و آن در می زنم برای رفتن...! بقول شهید آوینی باب جهاد اصغر بسته شد، باب جهاد اکبر که بسته نیست. قصد توبه کرده ام، اگر بپذیرند. بر قلمم نوشته ام «استغفرالله ربی و اتوب الی العقل». و این چه نعمتی است که من در زمان ظهور دینی پای بر عرصه گذارده ام که شرط قبول طاعتش عقل است و قصد! پس باید اندیشید، باید خواند، باید دانست، باید به آن میزان که دانش هست گفت، باید از جهل در امان ماند و بدتر از جهل، از جمود! ولی آیا این شیوخ جامه به سر کشیده عرب عقل دارند؟ اصلا چه کسی گفته اینها مسلمانند؟ این روزها خیلی سخت و تلخ می گذرند یکی از برادران عزیز که حافظ قرآن هم هست بدلیل تصادف در بیمارستان بسر می برد و جالبش اینجاست با کسی تصادف کرده که خود او بدهی اش را صاف کرده و از زندان آزادش کرد تا خانواده اش بی سرپرست نماند! این داستان در زندگی همه ما وجود دارد ولی نوشته هر کدام متفاوت است و این ماییم که باید از این آزمایشات درس بگیریم که نمی گیریم. در این اوضاع و احوال وضعیت شهر محل زندگیم نیز نسبتا جنگی شده است و هر کسی دست چپ و راستش را یاد گرفته اسلحه بدست می گیرد و قتل و کشتار به راه می اندازد و کار به جایی رسیده که همه زیر بار مسئولیتشان شانه خالی می کنند و نشسته اند و پرپر شدن مردم را نظاره می کنند! من هم به همین خاطر فعلا در شیراز به بهانه درس و دانشگاه زندانی شده ام. با توجه به اینکه خیلی دلم می خواهد مراسمات ماه محرم را در شهر خودمان باشم ولی می ترسم خون کسی به گردنم بیافتد! اما بر می گردم چون ...! وظیفه ذاتی نیروی انتظامی برقراری آسایش و امنیت برای مردم است ولی دشتستان بزرگ کارش بجایی رسیده که دیگر از دست پلیس هم کمکی بر نمی آید! بسیج هم که...! خدا خودش بخیر بگذراند. با این اوصاف دیگر دل و دماغی برای تبریک گفتن میلاد حضرت مسیح (ع) و (تولد خودم) نیز باقی نمی ماند. در این گیر و دار بعضی از دوستان هم گیر داده اند به روز تولد من که جشن بگیرند و مرا غافلگیر کنند که چنین چیزی نخواهد شد چون من فعلا فراریم. به هر حال بالاخره به عدد مورد علاقه ام یعنی 22 رسیدم. 18سال که فقط شنونده بودم، بقیه را هم گوینده، دیگر مأموریتم تمام شده بیشتر از این از خدا عمر نخواسته بودم ولی خوب حالا این فرصت داده شده و من هم که نمی توانم خودکشی کنم حتما یک امتحان سخت دیگر در پیش دارم. از بس قاطی کردم امروز که خودمم نفهمیدم چی نوشتم و چی ننوشتم شما ببخشید. راستی یکی از دوستان می گفت بخش نظرات وبلاگم گاهی اوقات از خود نوشته اصلی جذابتر و جالبتر میشه که منم فکر کردم دیدم درست میگه آخه اونجا وقت بیشتری برای فکر کردن به نظرات شما و پاسخ دادن دارم ضمن اینکه بعضی از دوستان واقعا حکیمانه نظر می دهند و دلسوزانه نقد می کنند و مشتاقانه سؤال می پرسند که از این بابت خوشحالم. در پایان ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) را تسلیت عرض می کنم. ببخشید این روزها دل و دماغی برای طراحی ندارم، در این رابطه یکی از کارهای قدیمی را نیز برایتان می گذارم. در ضمن مطالب گذشته نیز مطابق معمول هر سه ماه یکبار آرشیو شدند.
خدایا! های و هوی بهشتیان را می شنوم چه غوغایی! حسین به پیشواز یارانش آمده چه صحنه ای! فرشتگان! ندا در دهید. همرزمان ابراهیم، همراهان موسی، یاران عیسی، همگامان خمینی از کربلا آمده اند. چه شکوهی! خدایا! به محمد (ص) بگو پیروانت حماسه آفریدند. به علی بگو که شیعیانت قیامت بر پا کردند و به حسین بگو، که خونت هنوز می جوشد. بگو از آن خون ها سروها رویید و ظالمان سروها را بریدند، اما باز هم سروها می رویند. موضوع مطلب : چهارشنبه 87 آذر 27 :: 12:29 صبح :: نویسنده : محمد پای بست
عید ملت مستضعف روزی است که مستکبرین دفن شوند. امام خمینی (ره) زیباترین سلام دنیا، طلوع خورشید عشق است، آنرا بدون غروب تقدیمتان می کنم. در همین ابتدا به مناسبت این روزهای فرخنده از خداوند مهربان می خواهم خاک عرفات، آب زمزم، کوه حرا، جرأت ابراهیم، طاقت اسماعیل، سعی هاجر، وصال صاحب کعبه را نصیبتان کند. در این ایام فرصت نشد برای عرض تبریک خدمت شما عزیزان برسم و هفته بسیج، سالروز ازدواج امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س)، عید قربان را پشت سر گذاشتیم و بدنبال عید سعید غدیر خم باز طعم شیرین شادی را چشیدیم، برای هر کدام از این مناسبت ها دنیایی از حرف برای گفتن و نوشتن داشتم. برای روز بسیج می خواستم از این مقدمه استفاده کنم: "تا در اقصی نقاط جهان گوینده لا اله الا الله هست، همان جا نیز مرز اسلامی ماست." «حاج احمد متوسلیان» بمناسبت سالروز ازدواج، یک مقاله در باب مشکلات ازدواج جوانان از قبل نوشته بودم که می خواستم در چنین روزی از آن استفاده کنم که نشد! برای عید قربان هم که می خواستم بخشی از خاطرات سفر حج را برایتان بازگو کنم و در پایان هم اینگونه به اتمام برسانم: "ای صبا از من به اسماعیل قربانی بگو زنده برگشتن ز کوی دوست شرط عشق نیست" به هر حال قسمت نشد که این مطالب رو بنویسم حتما حکمتی بوده. «غدیر خم بر عاشقان ولایت مبارک» تا یادم نرفته از همین الان تا پرونده جدیدی در زمینه حوادث اخیر هندوستان برای من نپیچیده اند اعلام می کنم که نوشته هایی که قبلا درباره این کشور نوشتم را اصلا جدی نگیرید! ضمنا لازمه اشاره ای کنم به اولین همایش 30سال قانونگذاری، که به همت مجلس شورای اسلامی در سال نوآوری و شکوفایی ملی، خوش درخشید و نشان داد که دکتر لاریجانی در ابتکاراتی از این دست که کم هم نیستند مثل همایش چهره های ماندگار، همیشه پیشقدم بوده و هستند. در این بین حضور فعال جناب آقای افراشته در استقبال و برگزاری هر چه بهتر همایش چشمگیر و شاید باعث افتخار ما هم بود! در این مراسم رئیس محترم مجلس ثابت کردند که بر خلاف جناح بندی های سیاسی به دنبال همان دولت وحدت ملی هستند که قبلا سخنش را زیاد از ایشان و دیگر بزرگان شنیده ایم هر چند که امروز همه در صدد تکذیب آن بر می آیند! ولی چه خوب می شد که همه این عزیزان و ذخایر انقلاب با عمل به این سخن زیبای امام علی (ع) که: "اگر انسان ها بدانند، با هم بودنشان محدود است، محبتشان به هم نامحدود می شود." همیشه اینگونه دوستانه بدنبال راه های توسعه و پیشرفت کشور عزیزمان ایران باشند هر چند که تحقق یافتنی هم نباشد ولی باز معتقدیم که آرزو بر جوانان عیب نیست!! بارالها... برای همسایه ای که نان ما را ربود، نان! برای آنان که قلب ما را شکستند، مهربانی! برای کسانی که روح ما را آزردند، بخشش! و برای خویشتن خویش، آگاهی و عشق میطلبیم. موضوع مطلب : پنج شنبه 87 آبان 23 :: 5:36 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
بیا مهدی ولی با ذوالفقارت، که گردن ها بود در انتظارت! اوست که بر کشنده قلم است، پدید آرنده هستی از عدم است. با سلامی دوباره خدمت همه دوستان عزیز، خیلی خوشحالم که توفیق شد تا بار دیگر خدمت برسم و تولد هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت، حضرت امام رضا (ع) را خدمتتان تبریک عرض کنم. امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید. من که تو شیراز فرصتی برام ایجاد شده یک برنامه ریزی برای آینده داشته باشم و از این سکوت و تنهایی نهایت استفاده رو کردم و تو این چند وقت یا گرفتار مطالعه کردن بودم یا نوشتن. یک کارها و برنامه هایی رو هم در دست اقدام دارم که اگر عملیاتی شدند حتما برای پیشبرد برنامه ها از شما دوستان راهنمایی خواهم گرفت. اما نمی دونم چرا هر جا میرم دردسر هم دنبالم میاد. شاید شنیده باشید که یک شرکت اسرائیلی با اجازه مسئولین تو نمایشگاه کتاب شیراز غرفه داشت و کارهای تبلیغاتی می کرد که توسط جنبش دانشجویی درش تخته شد و بقیه ماجراها. حالا نمی دونم چرا این چند روز هر کدوم از دوستان بهم زنگ میزنن می گن عجب کاری کردید. آخه من چجوری باید ثابت کنم که تو ترک هستم و سرم رو می ندازم پایین می رم دانشگاه و بر می گردم خونه کاری هم به کار کسی ندارم؟! باور نمی کنید؟ اصلا به من چه خوب نکنید! چند مدتی بود که پای کسی تو کفش ما نرفته بود تا اینکه جدیدا یکی دیگه از دوستان مرفوع القلم شروع کرده به طرقه در کردن ولی نمی دونم چرا حالیش نیست که من خودم توپچی ام! حاج آقا بعد از مدتی گم و گور شدن تازگی ها با حربه جدیدی وارد شده و با شیر کردن چند تا بچه فمنیست فکر کرده می تونه به اهداف پوچش برسه. من که نمی دونم ولی از مردم شنیدم و یه جاهایی خوندم که حدود یک سال با پولی که از ناکجا آباد اومده بود، تو هندوستان داشتم یک سری آموزش هایی می دیدیم و حالا هم که برگشتم تو شیراز دارم یک کارهای اقتصادی (زیرزمینی) برای پشتیبانی از تحرکات سیاسی پدرم انجام می دم! بخدا نمی دونم از کی ایذه شده هند؟ حالا تازه قاچاق سلاح و مهمات کوچکترین تهمت جدیدیه که به من نسبت داده شده شما دیگه تا آخر خط رو بخونید...! حالا یکی نیست به این آدم عاقل بگه اولا من اگه کاری بخوام بکنم نیازی به پنهان کاری نمی بینم و دوما بقول انگلیسی ها هیچ آدم عاقلی همه تخم مرغ هاشو تو یه سبد نمی زاره؛ یعنی اگه من قرار بود کاری هم مخفیانه انجام بدم نه جنابعالی و دوستانت، نه اون رئیس معلوم الحالت خبردار نمی شدین اگر هم می فهمیدین هیچ غلطی نمی تونستید بکنید. من که از خودم مطمئنم و همیشه به خودم می گم مترس و دلیر باش، که شمشیر کوتاه بدست دلیران دراز گردد. راستی مخاطب نوع چهارم من رو هم که می شناسید یکی از برنامه های جدیدم همینه که تقویتش کنم تا در این جور مواقع کمی کمک حالم باشه. من که بیکار نیستم بشینم چرندیات این بزغاله ها رو جواب بدم، خودش زحمت اینکارها رو می کشه. فقط کمی زمان می بره که فولاد آب دیده بشه. اوبامای بچه ها هم که رئیس جمهور شد. مبارکه ولی کسانی که راه حل هایی برای مشکلات بشریت عرضه می کنند معمولا از حل مشکلات کوچکشان عاجزند. ایشون اگه بتونه یک سگ خوب برای خودش انتخاب کنه حتما می تونه تحول عظیمی در سیاست های کلی آمریکا هم ایجاد کنه پس نا امید نباشید! خبر خداحافظی هادی ساعی مدال آورترین ورزشکار ایرانی رو که حتما شنیدید. کمتر کسی می تونه مدعی باشه که به این زودی ها پهلوانانی چون ساعی، رضازاده و حیدری تکرار شدنی باشند. نمی دونم تکلیف ما با المپیک بعدی چیه آیا کسی هست که از حیثیت ورزش ایران دفاع کنه؟ انشاءالله که هست. ما فردا قهرمانان بزرگی خواهیم داشت ولی از نظر من قهرمان بودن با پهلوان بودن تفاوت دارد. امیدوارم که قهرمانان ورزشی ما منش پهلوانی پیش بگیرند و باعث افتخار ایران و ایرانی شوند. شاد و سرزنده باشید. اما باز نگشتم، به بیراهه هم نرفتم که من نه مرد بازگشتم! استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن دین من است. دینی که پیروانش بسیار کم اند. مردم همه زادگان روزند و پاسداران شب. موضوع مطلب : چهارشنبه 87 آبان 8 :: 3:49 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه، نه اینکه هیزمش زیاد بشه، تبر ما انسان ها باورهامونه، نه آرزوهامون. سلام. انشاءالله که خوبید. ممونم از دوستانی که در این مدت نسبت به من لطف داشتند و تعدادی هم نگران ادامه حضور من بودند. راستش من از وقتی رفتم شیراز برای دانشگاه و کار و از این حرف ها نتونستم وبلاگ رو یک آپ درست و حسابی بکنم به این خاطر که خونه ای که اونجا هستم تلفنش مشکل داره با توجه به اینکه بدهیش پرداخت شده باز هم وصل نمیشه 117 محترم و خدمتگذار هم که حدود 2 هفته هست که تو راه مونده هنوز نرسیده تلفن رو درست کنه! ولی خداییش جا داره یک تشکر ویژه داشته باشم از زحمتکشان اورژانس شهر شیراز که یک شب من موندم که هنوز تلفن قطع نشده بالای سر بیمار ما حاضر شدند و از تعجب ما اونها هم تعجب کردند، نیست که ما تو استانمون از این خدمات زیاد داریم! البته اونجا به تعلیمات امدادی خودم امیدوار شدم و وقتی که دیدم آدم می تونه با یک کار ساده جون عزیزترین هاشو نجات بده تصمیم گرفتم تو فرصت مناسب برای آموزش یه سری به هلال احمر بزنم. به هر حال بگذریم دوست ندارم بیشتر از این از مشکلات بنویسم چون معتقدم گاهاً برداشت های شخصی، از برداشت های بیت المال گران تر تمام می شود. در بعضی دانشگاه ها، کلاس درس مستحب، امتحان مکروه، تقلب مباح، غذا حرام و شهریه واجب است. نه عزیزم برداشت بد نکن منظورم دانشگاه آزاد نبود! و اما جریان دانشگاه رفتن من همه رو گیج کرده خودم از همه گیج تر، آخه من سالی یه دانشگاه عوض می کنم و تو پرونده پر افتخارم یک اخراجی و یک انصرافی و یک ... دیده میشه و مطمئنم که تو شیراز هم با این جو نقطه چین که داره نمی تونم ساکت بشینم و دوباره مجبور میشم قبل از اینکه برادر جاسبی و دوستانشون دست به کار بشن خودم سال دیگه شهرم رو عوض کنم. تعجب نکنید رفتن دانشگاه اینقدر آسونه که من تا حالا تو هر کنکوری چه آزاد چه دولتی که شرکت کردم به راحتی آب خوردن قبول شدم! البته مشکل من با آقایون اینه که بعضی ها از دانشگاه خارج مدرک می گیرند و برخی ها از خارج از دانشگاه! حالا من که می خوام از داخل دانشگاه مدرک بگیرم فعل نمی شود و نمی توانی جلوم سبز میشه ولی من تسلیم بشو نیستم چون هدفم اصلا مدرک گرفتن از این دانشگاه های کذایی نیست خودتون دیگه بهتر می دونید که چی می گم. این شعار رو هم به قبلی ها اضافه کنید: هرگز در نمایشنامه ای که دیگران نوشته اند بازی نخواهم کرد، من خود اصول بازی را می نویسم. از بایدها بیزارم و هر آنچه که انسان را در بند کشد. پس احتمالا من تا آخر عمرم باید سالی یک دانشگاه درس بخونم و رنگ مدرک رو هم به چشم نبینم و به این بی برنامه گی خودم هم افتخار کنم!! یک تبریک ویژه ورزشی هم به همه ورزشکاران افتخارآمیز ایرانی در مسابقات مختلف جهانی عرض می کنم که گل سر سبدشون قهرمانی نوجوانان فوتبال آسیا، قهرمانی نوجوانان والیبال آسیا و درخشش فوتسال ایران در جام جهانی بود. فعلا ما یا در حال برنامه ریزی برای آینده هستیم یا برای گذشته تأسف می خوریم؛ همه این اتفاقات در زمان حال می افتد و زمان حال از دست می رود. ولی امیدوارم که مسئولین امر در حالی که نگاهی به آینده ورزش در رده های پایه دارند نیم نگاهی هم به وضعیت فعلی تیم ملی فوتبال داشته باشند و فراموش نکنند که ما باید در جام جهانی آینده یک قدرت و پدیده جهانی باشیم! چرا این حرف رو می زنم؟ چون ما هیچ وقت به آینده نگاه نمی کردیم و حالا که مثلا برای سال های آتی برنامه داریم نباید نسبت به خیلی مسائل بی تفاوت رد باشیم. البته من خیلی امیدوارم چون هر شب خواب می بینم که مهدوی کیا و کریم باقری و علی کریمی و علیرضا نیکبخت و همه بچه ها دارن تو فینال جام جهانی چپ و راست دروازه برزیل رو باز می کنن. آرزو بر جوانان عیب نیست پس شما هم یک آرزوی قشنگ کن. خدای اطلسی ها با تو باشد، پناه بی کسی ها با تو باشد، تمام لحظه های خوب یک عمر، بجز دلواپسی ها با تو باشد. موضوع مطلب : پنج شنبه 87 مهر 11 :: 2:16 صبح :: نویسنده : محمد پای بست
سلام دوستان. عید سعید فطر، عید بارور شدن نیایش ها و چیدن میوه های شاداب استجابت بر شما مبارک. خدایا دوستانی دارم که شایسته محبتند و یادشان مایه آرامش جان، پس ای خدای من در این عید عزیز اکرامشان کن و بر صفات نیکشان بیفزای و سلامتشان دار. خدایا بر سر سفره تو تنها کفر نعمت می کنیم، سفره را جمع کن ای عشق مهمانی بس است...! موضوع مطلب : چهارشنبه 87 مهر 3 :: 1:0 صبح :: نویسنده : محمد پای بست
جنگ را درشت ننویسیم، درست بنویسیم...! سلام. اگر در این شبهای مبارک سر سجاده ی سبز، دل مهربونت لرزید و قطره اشکی گوشه چشمهای پاکت رو نمناک کرد به یاد ما هم دستی به آسمون بلند کن شاید خدا به حرمت نفس آسمونی فرشته های زمینیش گوشه چشمی هم به ما بندازه. همزمانی هفته دفاع مقدس با ماه رمضان و لیالی قدر بدون شک فرصتی است که به این زودی ها تکرار نمی شود. این نوشته را در نهایت بی نظمی می نگارم، بیاد جنگ های نا منظم(شوخی)، مطلبی پر از علامت سؤال، شاید هم دل نوشته ای از روی احساسات و یا واقعیتی تلخ. به هر حال اثر قلم است و چه خوب و چه بد نوشته می شود، خوانده می شود و... شاید هم فراموش! شنیدن کی بود مانند دیدن، درسته که ما نبودیم و ندیدیم ولی چرا باید از نعمت شنیدن محروم باشیم؟ سخنان زیبایی وجود دارند که اگر برایمان بازگو کنند خودشان دنیایی حرف برای گفتن دارند. ناگفته های جنگ را در کجا جستجو کنیم؟ چرا برایمان نمی گویید: رژیم بعثی عراق در 31 شهریور سال 59 حملات خود را با استعداد 12 لشکر و 40 میلیارد دلار ذخیره ارزی آغاز نمود. چرا نمی گویید: دفاع مقدس 7سال و 11ماه به عبارتی 2900 روز و به عبارتی دیگر 95ماه طول کشید که این مدت 3 برابر جنگ دو کره و 2 برابر جنگ جهانی اول می باشد. ولی نهضت همچنان ادامه دارد...! چرا نمی گویید: در طول دفاع مقدس سالانه 12 میلیارد دلار توسط همین کشورهای درپیت نفت خیز عربی که الان به برکت امثال همین ایران خودمان هر روز گردنشان کلفت تر می شود؛ در اختیار عراق قرار گرفته بود. خدایا بین ما و گناه، سیم خاردار بکش و این فاصله را مین گذاری کن، اینک تانک های لشکر بی فرهنگ غرب، ما را نشانه گرفته اند. حصارهای پارچه ای میان ما با نسل های پیش از خودمان را بردار. ما آنها را دوست داریم و بر ایشان افتخار می ورزیم. بر خود می بالیم که فرزندان ایرانیم. ایرانی که آب و خاکش بوی پدر و مادر، برادر و خواهر جهادگر، شهید، جانباز، آزاده و در یک کلام ایثارگرمان را می دهد و انقلابی که با خون عزیزانمان آبیاری شده است. یک دنیا سوال بی جواب در ذهن هایمان باقی مانده و محتاج نیم نگاه شما، به یاریمان بشتابید که نیازمندیم. به ما فرصت بدهید. امروز سپاهیان خامنه ای همان کودکان در گهواره ای هستند که دیروز خمینی کبیر بشارت فردا را بر آنها می داد. پس بیشتر از این، باورشان کنید! پرحرفی کردم می دونم. اگر از لحاظ نگارشی مشکلات زیادی می بینید به کم تجربگی و خامی نویسنده آن ببخشید بیشتر از این بلد نیستم، یعنی یاد نگرفته ام چون استادی نداشته ام! ضمنا این مطلب رو با عجله نوشتم و فرصت بازنگری نداشتم، ببخشید. برای شادی روح شهداء صلوات. دشمن، همیشه آن سوی کانالها و میدانهای مین و سیم های خاردار نیست گاهی درون دل است، خانه زاد است، خودی است، نهفته در سینه، خفته در دل و پنهان شده در قلب و ذهن است. موضوع مطلب : دوشنبه 87 مهر 1 :: 1:0 صبح :: نویسنده : محمد پای بست
هیچ شباهتی به یوسف نبی ندارم... نه مرسلم... نه زیبام... نه عزیز کرده ام... نه چشم به راهی دارم... فقط در چاه افتاده ام... ای کاش علی شویم و عالی باشیم همسفره کاسه های خالی باشیم چون سکه به دست کودکی برق زنیم نان آور سفره های خالی باشیم لازم به توضیح است که این روزها وقت زیادی برای طراحی کردن ندارم راستش رو بخواید حال و حوصله این کار رو هم ندارم، بنابراین یکی از کارهای قدیمی رو براتون گذاشتم. وصیت حضرت علی (ع): سحرگاهان که عرش کبریایی می سراید نغمه توحید، تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را، میان ربنای سبز دستانت دعایم کن. موضوع مطلب : یکشنبه 87 شهریور 24 :: 4:32 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
نتوان ترک تو ای قبله دلها کردن که محال است دگر مثل تو پیدا کردن ولادت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (ع) بر همه محبان اهل بیت عصمت و طهارت مبارک باد. من سره ان ینظر الی سید شباب الجنه فلینظر الی الحسن بن علی. فکر کنم مدتی کم نوشتم و همونطور که قبلا هم گفته بودم من از مرز کثیرالسفر بودن هم گذشتم، ضمن اینکه این روزها کار و زندگی رو رها کردم افتادم دنبال دانشگاه و اگه خدا بخواد از سال تحصیلی جدید میام شیراز برای ادامه تحصیل. دعا کنید با هسان سازی واحدهای درسی موافقت بشه تا من هم راحت بشم و نیازی نباشه از اول درس بخونم البته این حق قانونی منه چون مجدد در همون رشته فیزیک قبول شدم و قانونا مشکلی وجود نداره ولی همونطور که می دونید دانشگاه آزاد و هزار داستان و هزار ...! الهی، ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا. الهی، دندان دادی، نان دادی، جان دادی، جانان بده! الهی، دل بی حضور چشم بی نور است، نه این صورت بیند و نه آن معنا. موضوع مطلب : |
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||