کاریکلماتوریست دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی شنبه 86 اسفند 25 :: 10:18 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
فصل هاى سرخ و سفید و زرد را آزمودیم. چیزى در چنته نبود. بگذار فصل آخر را با تو باشیم. این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است. این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است. حضور حداکثری شما مردم میهن دوست پای صندوقهای سرنوشت را تبریک و تهنیت عرض می کنم و این ضایعه دردناک را به جناب بوش و دیگر کاسه لیسان نظام سلطه تسلیت عرض می نمایم. بارها و بارها گفته ام: نوشته های من در این وبلاگ زائیده افکار و عقاید شخصیم هستند و امروزه هر کسی حق حرف زدن دارد. من هم خوشحال می شوم نقد شوم شاید اشتباه هم کنم چون انسان جایزالخطاست. همه ما، هر که هستیم، از پایین تا بالا، فردای قیامت باید تقاص پس دهیم. تقاص این همه زحمتی که خرج این نظام شده است. ما می گذاریم فرصت ها از دست بروند، و درست آن جا که داریم خفه می شویم، چرتمان می پرد و فریاد وامصیبتا سر می دهیم. اصلا اشکالی نداره به گفته یکی از دوستان من کودکم ولی مگر کودکان حق جرف زدن ندارند؟ شما که دم از آزادی بیان می زنید این اجازه را به کودکان هم بدهید تا نقدتان کنند. من که دوست دارم نقد شوم ولی شما را نمی دانم. گاهی پیش می آید که نوشته های بازدید کنندگان و پاسخ های من به آنها در بخش نظرات، بسیار داغتر از مطلب اصلی می شود ضمن اینکه من عادت ندارم مثل بعضی از دوستان از فرهنگ سانسور افکار دیگران استفاده کنم و هر کسی هر پیشنهاد و انتقادی که در بخش نظرات وبلاگم بنویسد امکان ندارد که پاک شود مگر اینکه اقدام به فحاشی به دیگری کند. رهبر فرزانه انقلاب در زمینه برگزاری انتخابات پرشور به همه مردم و جریانات مختلف هشدار دادند که فقط و فقط به تبلیغ کاندید خود بپردازید و به هیچ عنوان به تخریب رقیب مقابل نپردازید. من هم سعی کردم در ایام انتخابات از نگاشتن کوچکترین مطلبی در این زمینه خودداری کنم ولی چه کنم که انتخابات تمام شده و هر کسی که نماینده باشد چه موافق و چه مخالف، به هر حال نماینده من هم است و از او کار می خواهم و تا جایی که امکان دارد اگر چراغ سبز بدهد یاریش می کنم. همه باید اینجور باشند وگرنه هیچوقت پیشرفت نمی کنیم و همیشه باید تو سر هم بزنیم. من امسال دو راه انتخاب پیش رو داشتم یکی در ایذه و دیگری در دشتستان بزرگ چون سرنوشت هر دو شهرستان برایم مهم بود. ایذه برای رهایی از محرومیت و قومگرایی افراطی و دشتستان بخاطر احساس تکلیف و دین به زادگاه و مهم دانستن تعیین سرنوشت شهرم برازجان که مسلما دومی را انتخاب کردم ولی تا زمانی که در ایذه بودم برای دوستان وضعیت انتخاب فرد لایق را از نظر شخصی خودم و بر اساس معیارهایی که داشتم بیان می کردم و هیچ وقت هم به کسی نگفتم که مثلا تو باید به علیرضا دهقان رأی بدهی چون اینکار یعنی توهین به شعور فرد مقابل. هر کسی حق فکر کردن، تصمیم گیری و انتخاب دارد. اما در دشتستان متأسفانه برغم تلاش های بسیار گسترده ای که برای سالم برگزار شدن انتخابات شد با شجاعت کامل اعلام می کنم که پول حرف اول را می زد! و وقتی با چشمان خودم خرید و فروش آراء و حقه های زشت و ناپسند انتخاباتی را دیدم صراحتا به دوستانم گفتم: شک نکنید که این انتخابات هم یکی از کثیف ترین هاست و هر کسی بیشترین خرج را کند بالا رفته! امکان ندارد کسی با آرای سالم بروی کرسی سبز نمایندگی مردم دشتستان در مجلس شورای اسلامی تکیه بزند!. شاید حوزه های انتخابیه دیگر در کشور اینگونه نبوده است نمی دانم ولی اینجا چیزی بنام انصاف و اخلاق انتخاباتی حکم فرما نبود. واقعا انتخاب شدن به چه قیمتی؟ در این جا حقیقت شلاق می خورد، که این البته رسم عدالت بعضی هاست. در این جا، شمشیرها کمر به قتل تقوا بسته اند. کجاست آن اشاره و تلنگری که راه بگشاید؟ ما تقصیر هم نداریم، داریم کفاره گناهان بعضی از گذشتگانمان را پس می دهیم. این ها از فواید جامعه مدنی است باید زیارت جامعه را خواند، انقریب است که بلا نازل شود. و اگر بلا بیاید، این طور نیست که دست به کمر، خم شود، و از بالا به جماعت بشر بنگرد و با دو انگشت خود، انگار که دم موشی را گرفته باشد، یک به یک، گریبان نابکاران و فاسدان و خاطیان را بگیرد و از میان خوبان و صالحان بیرون بکشد و به قعر بلا پرتابشان کند. نه، اگر بلا بیاید، تر و خشک را با هم می سوزاند. بدان را به دلیل فضاحتشان، و خوبان را به دلیل سکوت و اهمال و مسامحه شان. این حرف من نیست، در سوره انفال آیه 25 چنین آمده است: «بترسید از بلایی که چون آید، مخصوص ستمکاران نخواهد بود. بلکه همه را فرا می گیرد...». دروازه سیرک را باز کردند تمساح و گاو و گاوچران سوار وزغ شدند و به صحنه آمدند زمین اگر بر شاخ گاو نگردد هم، این انتخابات مصموم حتما بر شاخ گاو بنا شده ست! عدالت تعطیل است، تا اطلاع ثانوی! یکی به من جوان نسل سومی جواب دهد که چه شد؟ و چه اتفاقی افتاد؟ چرا ما نباید انتخاباتمان بدون حضور اسکناس انجام شود؟ اگر پاسخ ندهید من هم تقصیر ندارم اینگونه فکر کنم که شاید برادران ما به اشتباه انقلاب را از دست رفته می دیدند و بعضی از مسئولین ارزشی ما نادانسته، نفهمیدند چه اشتباه بزرگی مرتکب شدند، آمدند بند کردند که این دوم خردادی ها باید از بیخ و بن رد صلاحیت شوند!. بعضی گفتند آقا چرا مگر شما نمی گویید فضای باز سیاسی؟ گفتند خوب تعداد کمی را که خطرشان کمتر است، تأیید می کنیم تا سر و صداها بخوابد. و در اینطرف گود هر کسی نماز و روزه شبش ترک نمی شد کاندید شد و گفتند خوب است رقابت ایجاد می شود و مجلس آینده نیز مجلسی خوب است چرا که اگر اونطرفی ها بروند مجلس بدون شک خاتمی دوره بعد رئیس جمهور می شود و اشتباهی رو که ما در گزینش ها کردیم آنها دیگر مرتکب نمی شوند. جریان گذشت تا مثلا در منطقه ما متوجه شدند که آقا اونطرف همه یکی هستند، متحد و منسجم وارد میدان شدند ولی در عوض اینطرف همه هستند و هیچکس نیست و اینگونه شد که فهمیدند که چه اشتباهی کرده اند ولی چه کنم که خود کرده را تدبیر نیست. نه، اینجوری گترهای نمیشود «ماندگارانه» کار کرد. من چکار کنم که این فکرها رو نکنم؟ منتظر یک جواب قانع کننده ام. بعضی از همولایتیِ های ما، نه باب دندان کارگزاران بودند، نه باب میل اصلاحطلبان و نه به مذاق عدالتخواهان خوش آمدند! بعضی از آقایان هم پرچم وار به دنبال پست رنگ عوض می کردند، خیلی از آنها که به برکت همین اندوختهی عزّت و اعتبار، نام و نشانی یافتهاند و از بینشانی و غربت، سر به در آوردهاند و برای خود کسی شدهاند؛ به ولینعمت خود بیاعتنایند و فراموش کرده و میکنند که از کجا آمدهاند و چه باید بکنند. اینها در آینده، ذات خود را بروز می دهند، این ماجرای انتخابات، به عریانی ذات خیلی ها سرعت بخشید. ما باید چه قدر خرج میکردیم تا راز بهمپیوستگیِ آدمهای موذی و منفور و هفتخط و پرچم، با بعضیها که مثلا خود را سینهچاک پدیدهی دوم خرداد قلمداد میکردند، برملا میشد؟ اما شما به راحتی، و با ورق زدن نشریهها، گذشته و حال اینان میفهمید که چگونه و به چه راحتی، مثلا فلان هفتهنامه که صاحب امتیازش، فلان شخصیت به قول خود دلسوز مردم است، میدان رقص پای این جماعت زیرک شده است. اینها همهاش موجب خرسندی و شادمانی است. چرا؟ چون آدمهای فرصتطلب و چندرنگ، ذات خود را عریان میکنند و از صف اهل انقلاب بیرون میروند و تکلیف انقلاب را با دوست و دشمنش روشن میکنند. یعنی درست مشکل استخوانسوزی که حضرت امیر(ع) را در صفّین و بعد از آن، زمینگیر کرد، از پیشِ پایِ انقلاب برداشته میشود. باید این روزها، «سیاست» را نه از مطبخ عمروعاص، که از خانهی گلین علی(ع) و فاطمه(س) آموخت! آی مردم، شما هوشیارتر از آن هستید که من ناچیز شما را به دستهای پنهان و پشت پرده اشاره دهم. به دستهایی که بلدند چگونه از حنجرهی پرخاشگرِ این، از لباس روحانیِ آن، از بلندپروازیها و جاهطلبیِ این یکی، و از موقعیت و نفوذِ دیگری و … سود ببرند. بعضی دیگر هم ستاره سهیل هستند و مردم کاملا آنها را شناخته اند. آقایان، ما در سلامت و خداپرستی شما شکّی نداریم! اما چرا باید این مردم، در بزنگاههای انتخاباتی و حیثیتی مورد توجه و عنایت شما واقع شوند؟ چرا فقط در این ایام، در میان مردم ظاهر میشوید و در محافل آنان شرکت میجویید و از زرنگی، آه همدردی با آنان بر میکشید. ما تب شما را میبینیم. جنس عرق پیشانی شما را هم میشناسیم. با مردم صادق باشید. معنی صداقت هم این نیست که به هنگام انتخابات، در نسخهی سخنرانیها و مصاحبهها، پیچیده شود و از حلق فهم مردم به درون معدهی جامعه فرو رانده شود. شما که از فهم مردم ما خبر دارید! با مردم روراست باشید! آقایانی که کاندید شدید، بعضی از شما در این ایام، حرفهایی میزدید که در گذشته، نمیزدید. از چیزهایی میگفتید که ما سرریزِ این همه معرفت را از زبان شما، بیشتر شعار تلقّی میکردیم. باور کنید دست خودمان نیست! چرا و به چه قیمتی می خواهید از نردبان اعتماد مردم بالا روید؟ هر اتفاقی که در این نظام بیافتد تیری است که یا به چشم دشمنان فرو میشود یا برگشت خورده و خود ما را زخمی میکند. ما با شعارها و حرفهای بودارِ روزهایی که گذشت کاری نداریم. فریب هم نمیخوریم. سابقهی آدمها و حالِ فعلیِ آنها بهترین راهنمای ماست. آقایان، خانمها، من این قدر منفیباف و بدبین هم نیستم که یکطرفه به قاضی روم. محصول عمل هر فرد را در آینده نگاه می کنم و اگر هم محاسباتم درست نبود با جرئت می گویم من اشتباه کردم. خیلی ها که به دروغ ادعای ولایتی بودن هم می کنند در اوج تبلیغات انتخاباتی به جای آرام نگه داشتن جو به دروغ پراکنی و تهمت و افترا به مخالفانشان می پرداختند. شما که باید الگو باشید اینچنین می کنید پس وای بر دیگران. البته خیلی خوشحالم چون بعضی ها خوب حالشان گرفته شد و عمر دم و دستگاه فتنه انگیزیشان به پایان رسید. من که واقعا نمی دانم چه باید کرد؟ بعضی از دوستان فقط بلدند انتقاد بی خود کنند و رقیبان را زیر سؤال ببرند و بگویند که فلانی وقتی فلان جا کار می کرد فلان کار را یادش رفت انجام دهد که ما هم جیبمان پر شود و از این جور حرف ها در صورتی که خودشان عرضه کار کردن ندارند و وقتی انتقاد می کنند راهکار نمی دهند. امام علی (ع) می فرمایند: سکوت در برابر شخص احمق، بهترین پاسخ است. حالا که ما سکوت می کنیم دوستان گله می کنند که شما کم آوردید نه به خدا اینطوری نیست. امام علی (ع) در جای دیگری می فرمایند: جاهل را سرزنش نکن که دشمن می گردد و عاقل را سرزنش کن تا دوستت بدارد. همه می دانند که مدیران کارامد، از مشکلات نردبان ترقی می سازند. مشکلاتی که خواسته یا ناخواسته در همه بدنه تشکیلاتی جامعه پیش می آید. ولی هنر مدیر این است که با درس عبرت گرفتن از گذشته آینده روشنی را برای مردم تضمین کند البته با کمک خود مردم. انتقاد حد و اندازه دارد و باید نکات مثبت را هم دید چون امام حسن (ع) می فرمایند: تیزبین ترین چشم ها آن است که خوبی ها را ببیند. زمانی که عده ای سر قافله را کج کرده بودند و با ولع تمام داشتند دل و جگر توسعه را به دندان می کشیدند، فریادهای مردم که ای داد، بردند و خوردند، راه به جایی نبرد؟ شاید آقایان آن روز منافعشان تأمین بود. به هر حال این انتخابات هم چه خوب، چه بد، تمام شد . بیایید به خودمان قول بدهیم نتایج که قطعی شد، هر کسی که نماینده بود چه مخالف چه موافق دست یاری برسانیم تا کشورمان آبادتر از گذشته باشد و شهرستان بیشتر از این ضربه نخورد. ما که همیشه به کمترین ها قانع بوده ایم، اینبار هم سعی کنیم با مدیریت زمان، با تلاش و کوشش به مردم خدمت کنیم و بازی های سیاسی را کنار بگذاریم. انشاءالله موضوع مطلب : شنبه 86 اسفند 4 :: 6:40 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ای در قفس است ... در ابتدا اثبات حقانیت هسته ای ایران با درایت و هوشیاری رهبر فرزانه انقلاب و دیپلماسی بسیجی و همبستگی ملی همه مردم ایران تبریک عرض می کنم. گردان اشک هایم امشب بر کرانههای خیس گونهام ظهور کرده است و بوی خوش عشق همهجا پیچیده است. امشب چاه است و آه، آه است و چاه و یک آسمان کمیل که از حنجره متبرک و آسمانی شهیدان عشق میتراود. چشم ها نظارهگر دور دست هاست و لب ها مترنم از شوق شهادت. بهشت شلمچه را به یاد آوردهام و درختان ایستادهای را که به آن زینت دیگری دادهاند. هفته گذشته در اردوی تاکتیکی و رزمایش صحرائی جان برکفان دشتستانی شرکت کردم که جای همه شما خالی، واقعا برنامه خوبی بود چون هر ساله شاهد پیشرفت های زیادی نسبت به ادوار گذشته هستیم که جای بسی خوشحالیست. گاهی اوقات به این فکر می افتم که ما تحمل یک اردوی ساده رزمی را نداریم و با وجود تمام امکانات بازهم ناراضی هستیم ولی کسانی که هشت سال در برابر تمام کفر یک تنه و بدون تجهیزات پیشرفته امروز مقاومت کردند، واقعا این ها چه کسانی بودند؟ خدایا، بارالها پروردگارا معبودا، معشوقا مولایم، من ضعیف و ناتوان که تحمل درد از دستدادن پاهایم را ندارم چگونه تحمل عذاب تو را میتوانم بکنم؟ خدایا، میدانی که چه میکشیم، پنداری که چون شمع ذوب میشویم، ما از مردن نمیهراسیم، اما میترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر سوزیم هم که روشنائی میرود، و جای خود را دوباره به شب میسپارد. پس چه باید کرد؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند، هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود، عجب دردی! چه میشد امروز شهید میشدیم و فردا زنده میشدیم تا دوباره شهید شویم. آری همة یاران سوی مرگ رفتند، در حالی که نگران فردا بودند. در پایان جا دارد فرارسیدن اربعین حسینی را نیز خدمت همه آزادگان جهان تسلیت عرض کنم و این شعر را که متأسفانه نمی دانم شاعرش کیست را تقدیم شما می کنم: باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه یادم آید کربلا را دشت پر شور و نوا را گردش یک روز غمگین گرم و خونین لرزش طفلان نالان زیر تیغ و نیزه ها را باز باران با صدای گریه های کودکانه از فراز گونه های زرد و عطشان با گهرهای فراوان می چکد از چشم طفلان پریشان پشت نخلستان نشسته آری آری باز سنگ و باز باران آری آری تا نگیرد شعله ها در دل زبانه تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی بر فراز خیمه ها برگونه ها بر مشک ساقی کاش می بارید باران موضوع مطلب : سه شنبه 86 بهمن 16 :: 2:28 صبح :: نویسنده : محمد پای بست
سلام. دهه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به دست عاشورائیان فجر آفرین و به فرماندهی حضرت امام خمینی (ره) مبارک باد. یا حق موضوع مطلب : یکشنبه 86 دی 23 :: 3:45 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
شیعیان فرهنگ عاشورا چه شد؟! ----- پرچم خون رنگ عاشورا چه شد؟! زنگ رسیدن کاروان عشق به صدا در آمد... این ایام غم و اندوه را به شما عاشقان و دلسوختگان حضرت سید الشهداء (ع) تسلیت عرض می کنم.
دوستان گرامی اگر درباره این طراحی نظری دارند خوشحال می شوم بشنوم. موضوع مطلب : یکشنبه 86 دی 16 :: 2:40 صبح :: نویسنده : محمد پای بست
سلامی چو بوی خوش عدالت و رایحه خوش خدمت. در ابتدا اجازه می خواهم داستانی به نقل از جبران خلیل جبران را در باب عدالت خدمتتان عرضه کنم: در یکی از شب ها، جشنی در کاخ سلطنتی برپا شد. ناگهان مردی ناخوانده به همراه دعوت شدگان وارد قصر شد و در برابر شاهزاده ادای احترام نمود. همگی با تعجب به او نگریستند زیرا یکی از چشمانش بیرون آمده بود و خون از آن جاری می شد! شاهزاده از او پرسید؟ چه اتفاقی برای تو افتاده است؟ مرد پاسخ داد و گفت: ای شاهزاده! من دزد هستم و تاریکی چنین شبی را غنیمت شمردم و وارد یکی از مغازه های صرافی شدم. از دیوار بالا رفتم اما اشتباها از پنجره دیگری وارد مغازه بافندگی شدم لذا با سرعت تصمیم گرفتم تا بگریزم اما به سبب تاریکی بسیار، سوزن دستگاه بافندگی به یکی از چشم هایم اصابت کرد و آن را از حدقه بیرون آورد. اکنون نزد شما آمدم تا عدالت را اجرا کنید! و حق مرا از مرد بافنده بستانید! شاهزاده دستور داد تا مرد بافنده را احضار کنند و فی الفور او را آوردند. لذا فرمان داد تا چشمان وی را از حدقه بیرون آوردند! مرد بافنده گفت: شاهزاده! به راستی که حکم عادلانه ای را صادر فرمودید اما من برای بافندگی به دو چشم نیاز دارم تا بتوانم هر دو طرف لباس را ببینم. همسایه ای دارم که پینه دوزی می کند و او مانند من دو چشم دارد اما برای پینه دوزی تنها به یک چشم نیاز دارد. پس اگر می خواهید قانون را زیر پا نگذارید می توانید او را احضار کنید تا یکی از چشم هایش را بیرون آورید! آنگاه شاهزاده دستور داد تا مرد پینه دوز را احضار کنند و چون آمد، یکی از چشم هایش را در آوردند و اینگونه عدالت اجرا شد!!! با توجه به این داستان زیبا باید خدمتتان عرض شود با توجه به روی کار آمدن دولت عدالت خواه دکتر احمدی نژاد و تلاش های گسترده ایشان در زمینه های مختلف باز هم شاهد سم پاشی ایادی نفوذی در این دولت هستیم و شاید رئیس جمهور و مجموعه همراه به تنهائی قادر به پاکسازی این بدنه مریض نباشند و یک عزم ملی نیاز است تا نخاله های موجود در دستگاه های اداری کشور که تعدادشان محدود است به زباله دان تاریخ پرتاب شوند. بعنوان مثال جالب است بگویم بدنبال طرح های زودبازده تصمیم گرفتم که یک واحد گلخانه و یک مرکز پرورش شترمرغ را با کمک تسهیلات دولتی راه اندازی کنم که طرح شترمرغ بدلیل مخالفت بعضی از مسئولین تنگ نظر استان به بهانه نداشتن صرفه اقتصادی فعلا بایگانی شده ولی طرح تاسیس یک واحد گلخانه مورد موافقت قرار گرفت. در جریان گرفتن مجوز راه اندازی این واحد دقیقا وارد یکسال کاغذبازی بی مورد شدم و کاری را که باید طی یکماه انجام می شد تا این لحظه که یکسال گذشته با کارشکنی های متعدد خیلی ها به تعویق افتاده ولی آقایان نمی دونند که من پوست کلفت تر از این ها هستم که پا عقب بزارم یا اهل باج دادن باشم نه! حتی در درگیری محترمانه ای که در ضمن استعلام از یکی از ادارات داشتم رئیس محترم آن دستگاه با کمال بی شرمی نامه من را داخل کشویش گذاشت و فرمود تا پدرم (که اون موقع شهردار بود) حقوق برادر ارجمند جناب رئیس را در شهرداری بالا نبرد و کوچه ایشان را نیز آسفالت نکند نامه مرا امضاء نمی کند. البته من برایش آسفالتش کردم اما نه کوچه شان بلکه ...شان را. جونم براتون بگه خیلی از این بی دین ها تاقچه بالا می زنند و نیاز به یک خانه تکانی اساسی در نظام اداری کشور به وضوح دیده می شود. زیرا این افراد که تعدادشان اندک است با کارهای زشت و ناشایستشان همه همکاران صدیق و درست کار خود را نیز زیر سوال می برند. شاید هم راست گفته باشند که: هفت شهر عشق را عطار گشت – ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. دوست ندارم بیشتر از این درباره این خاطرات تلخ حرف بزنم ولی دلم می خواهد سازمان بازرسی کل کشور که فعالیت های خوبی در این چند وقت اخیر داشته در برخوردهای خود شدت و دقت بیشتری بخرج دهد تا دیگر روابط و ضوابط مانند گذشته جای یکدیگیر را عوض نکنند. به امتحانات هم نزدیک می شویم ولی متأسفانه بنظرم سیاست های کلی دانشگاه آزاد در حال دور شدن از ارزش های اسلامی و انقلابی است به عنوان مثال روز قبل و بعد از تاسوعا و عاشورا نیز امتحان گذاشتند و اگر محدودیت نداشتند شاید در همین روزها هم امتحان می بود! من برای فرجه امتحانی به دشتستان بزرگ برگشته ام و قرار بود فردا به دانشگاه برگردم که برنامه لغو شد چون در خانه نشسته بودم تلفنم زنگ خورد، گفتم: کیه؟ گفت: حاج محمودم. بعد از چاق سلامتی گفتم چی شده یاد فقیر فقرا کردی؟ گفت: این هفته برای سفرهای استانی دارم میام پیشتون گفتم بمونی که بیام ببینمت. منم از خدا خواسته گفتم: بروی چشم! خلاصه این شد که فعلا اینجا هستم. البته ثبت نام انتخابات هم شروع شده و بچه ها از ... زنگ زدند و گفتند که اسلام در خطر است و از این جور حرف ها که شما باید وارد عرصه شوید و خیلی حرف های دیگر که من گفتم فعلا باید فکر کنم شاید روز آخر رفتم اسم نوشتم. پس نامردهای محترم و محترمه دستپاچه نشن چون من هنوز احساس تکلیف نکرده ام. و اما حرف آخر اینکه دیروز روز تولد این بنده حقیر بود و باز هم مثل همیشه دوستان مرا شرمنده الطاف خودشان کردند و حرفی برای من باقی نمانده جز تشکر. دوست دارم نظرتون رو درباره تشرف مجدد به خانه خدا بدونم چون تصمیم دارم انصراف بدم که یکی دیگه استفاده کنه ولی دلم نمی خواد هر کسی باشه دوست دارم خودم جایگزینم رو انتخاب کنم ولی می گن نمیشه! ضمن اینکه این یک قرعه کشی بوده و فکر نمی کنم اگه برم مشکلی باشه! نمی دونم به هر حال کمی سر در گم شدم. شما نظرتون چیه؟ خوابم چه سبک، ابر نیایش چه بلند، و چه زیبا بوته ی زیست و چه تنها من! (سهراب سپهری) بدرود موضوع مطلب : سه شنبه 86 دی 4 :: 8:8 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
بنام حضرت دوست. ضمن عرض تبریک بمناسبت دهه مبارک ولایت و اعیاد فرخنده قربان و غدیرخم و همچنین میلاد حضرت عیسی مسیح (ع)، امیدوارم که در همه ایام شاد و سرزنده باشید. اگر دیر آمدم مشغول بودم – اسیر درس و مشق و کمی هم پول بودم (جدی نگیرید) همانطور که قبلا گفتم بخاطر تحصیل در دانشگاه به شهر ایذه اومدم و متأسفانه اینجا زیاد به اینترنت دسترسی ندارم که بخوام خدمت شما دوستان عرض ادب کنم. اینجا از لحاظ امکاناتی از صفر هم پایین تره به هر کسی هم که می گی جواب می ده: امکانات نیست! بودجه نیست!. ولی من می خوام بگم (عرضه) نیست! چون یک سفره ای تو کشور پهن شده که هر کسی می تونه ازش استفاده کنه و همه چیز بستگی به فعل (خواستن) داره، نه اینکه بشینیم تو خونه پاهامون رو هم دراز کنیم منتظر باشیم مائده های آسمانی برامون فرود بیان، بگذریم. من به دانشگاهی اومدم که (می گن) هم سن و سال خودمه. تو این ایام که ایام حج و عبادت و ... بود، دانشگاه آزاد (اسلامی) اقدام به قرعه کشی کرد تا از بین حدود 24هزار نفر 12 هزار تا رو انتخاب کنه برای عمره مفرده و سهم دانشگاه ما هم 9نفر ناقابل بود که 5تا دختر و 4تا پسر می خواستن (بعد بگید تبعیض نیست) خلاصه از این بین قرعه بنام من ... فتاد. جالبتر اینکه یکی دیگه برام فرم پر کرده بود و یکی دیگه هم کارهای ثبت نام رو برام انجام داده بود در صورتی که من معتقد بودم از این شانس ها فقط یکبار در خونه آدم رو می زنه که زده بود و من قبلا حج دانش آموزی رفته بودم. ولی نمی دونم چی شد که توی یک روز همزمان 6خبر خوب از جمله این خبر بهم رسید و فکر می کنم تا چند روز نمی دونستم چی شده. انشاءالله که نصیب شما هم بشه. ولی این روزها زیادی بهم خوبی می رسه و فکر کنم یه امتحان سخت دیگه تو راه باشه، خدا خیرش کنه. مدتی هم دنیای سیاست را دورادور نظاره گر هستم و سعی می کنم فعلا کمی بیشتر از این (هیچ) یاد بگیرم. روزگار گذشت تا بالاخره عادل خان فردوسی پور هم وارد عرصه شناخت مرد از نامرد شد. قضیه کاملا سیاسی و برنامه ریزی شده اوضاع آشفته فوتبال ایران، که از نظر من در این ماجرا همه مقصرند، در برنامه 90 با دعوت از طرفین درگیری همگان را به این باور رساند که آقا دعوا سر لحاف ملاست. دست خائنین به مملکت در لباس نمایندگان محترم ایرانی فیفا، برای مردم رو شد. دیشب رئیس محترم کمیته انتقالی با سندسازی و دروغ پراکنی و هزارتا اراجیف دیگر قصد بهم ریختن اوضاع را داشت که حتی عادل (پسرخاله منصور جمالی) که همه میگن خیلی دنبال جنجال می گرده هم در این قضیه بخاطر حفظ منافع ملی، کوتاه آمد و بیشتر یک شنونده بود. «سخن کز سوز دل تابی ندارد - چکد گر آب از او، آبی ندارد». بله، بهتره همه مسائل به بعد از انتخابات فدراسون موکول بشه، البته اگر نماینده فیفا بانبول بازی در نیاره و این انتخابات برگزار بشه! و خیلی دوست دارم بعد از پایان این مسخره بازی ها آقای احمدی نژاد جلوی این کودتای خاموش علیه دولت و ملت ایران را بگیرد و حق این ... را کف دستشان بگذارد. چون این مسائل را در هیچ شب خاطره ای نمیگویند و در هیچ تلویزیونی هم پخش نمی کنند تا مبادا خاطر حضرات آیات مکدر شود.!. ایشان همان هایی هستند که در (دولت های وقت) ساده زیستی را جُلُنبر بازی می دانستند و حالا کارشان بجایی رسیده که برای فوتبال این مملکت خط و نشان می کشند! این روزها خبرهای خنده دار زیادی به گوش می رسه. مثلا این زنیکه ... چی بود اسمش؟ آها، شیرین عبادی، نمی دونم توی کدوم ناکجا آبادی نشسته و دائم بیانیه می نویسه و سازمان ملل رو تهدید می کند که برای مسئله هسته ای به ایران فشار بیاورید. بیچاره اون دولتی که با تمام دم و دستگاه و کابینه برای استقبال از این خانم به فرودگاه رفت تا جایزه سرکار رو بزنه تو سر مردم که آقا اینی که مخالف مصالح ملی شماست جایزه صلح نوبل رو گرفته! یاد بگیرید! البته این بنده خدا تنها نفری نیست که فطرت پنهان خود رو نمایان می کرد بلکه به نقل از سوک و خیلی خبرگزاری ها بودند گروه معدودی از افراطیون مدعی اصلاح طلبی که از سوی تعدادی از اعضاء گروهکهای غیرقانونی و ضد انقلاب همراهی می شدند، همسو با خط رسانه ای استکبار بیانیه ای منتشر نموده و خواستار تعلیق غنی سازی اورانیوم در ایران شدند! راستی به مناسبت هفته پژوهش 3 تحقیق درست و حسابی درباره: جلال آل احمد، پیامبر اعظم (ص) و عقل گرایی نوشتم که اون اولی بدجوری گرفت. البته می خواستم چهارمی رو هم به دست انتشار برسونم که دوستان اصرار کردند لطفا اینکار رو نکن چون امکان داره جایزه نوبل رو به تو بدن و منم که می دونید از این بچه بازی ها خوشم نمیاد و این آخری رو گذاشتم برای روز مبادا. ماشین جدید من هم رسید ولی نیست که دولت و مجلس زیاد به مردم لطف دارند همه جا بنزین به وفور یافت می شود و هیچ کس بی سوخت نمی ماند ما هم از این اصل بدور نیستیم. گفتم انتخابات، یاد مجلس افتادم. راستی از کاندیدای محترم چه خبر؟ صدا و سیما برنامه ای با مضمون حقه های کثیف انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پخش کرد که خیلی عالی بود، دستشان درد نکند. ولی حاج عزت الله (ضرغامی)، بهتر نیست گزارشی هم از حقه های شیطانی و پول های کثیف انتخابات مجلس خودمان، برای عموم به نمایش بگذارید تا مردم آگاه و فهیم ما بیشتر با شیوه های تبلیغاتی غلط و غیر مشروع بعضی ها آشنا شوند و بتوانند راحتتر از گذشته خادم و خائن را از هم تشخیص دهند؟ با اینکه به امتحانات پایان ترم نزدیک می شویم ولی سعی می کنم به مناسبت های مختلف بیشتر بنویسم و زودتر آپ کنم. خدایا، مرا ببخش و از گناهان من درگذر که تو کریم و رحیم هستی. قسم، به مصلح جهان، حضرت مهدی(عج) که انشاءالله زمینه ظهور و حکومت جهانیش فراهم خواهد شد. توضیح 1. نظرات شما برای من کاملا محترم و متین است و دوست دارم بیشتر شاهد انتقادهای شما باشم تا به عیوب نوشته های خودم پی ببرم ولی درباره این مطلب دوستانی هستند که درست متوجه منظورم نشده اند، نمی دونم شاید درست نظرم رو بیان نکردم ولی من درباره مشکلات فدراسیون گفتم، همه کسانی که در این جریان نقش داشتند چه دولتی چه غیر، به نوعی مقصرند و اصلا هم قصد حمایت کورکورانه از دولت رو نداشتم و منکر اشتباهات جناب علی آبادی هم نمی شوم. مسئله این بود که چه کسی اول راپرت ایران رو داده بود و چه کسی شاکی بوده که این هم کاملا مشخص شد. من منظورم این بود که کسانی که حاضر شدند برای مصالح حزبی خودشون از کشورشون به فیفا شکایت کنند و بعد هم نمایندشون رو بفرستند یک طرفه به قاضی بره، بهتره برن بمیرن. پس نوشته من ناشی از تفکرات شخصی من درباره مقصر (اصلی) مسائل بوجود آمده در فوتبال کشور است و نخواستم که مثل بعضی ها به ظاهر برنامه 90 توجه کنم بلکه باید ریشه ها را شناسائی کرد. توضیح 2. نوشته های قبلی مطابق معمول (هر سه ماه یکبار) آرشیو شد. موضوع مطلب : دوشنبه 86 آذر 5 :: 4:10 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
سلام بر دوستان و همراهان اینترنتی، سلام بر بازدیدکنندگان محترم، سلام بر همه منتقدین عزیز، جا دارد در این ایام مقدس سلام مخصوصی هم دشته باشم به سربازان خمینی، بله سلام بر بسیجیانی که تا آخر بسیجی می مانند. دوستان عزیز از این که مدتی نبودم، نیستم و نخواهم بود واقعا عذر می خواهم. همانطور که قبلا هم گفتم به یکباره قصد رفتن به دانشگاه کردم و بالاخره به ایذه آمدم و به خیل عظیم دانشجویان این مرز و بوم پیوستم ولی متأسفانه اینجایی که هستم به تلفن دسترسی ندارم که بتوانم از طریق آن به اینترنت متصل شوم. خلاصه شاید از آپ هایم مدت ها بگذرد و قدیمی شوند ولی سعی می کنم از کوچکترین فرصتی برای آمدن به دنیای مجازی استفاده کنم. پس مرا هم فراموش نکنید. خدایا، جندالله را که با سوگند به ثارالله در لشکر روح الله برای شکست عدولله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه لله است، حمایت کن. موضوع مطلب : پنج شنبه 86 آبان 10 :: 3:37 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
باز هم سلام. ایام سپری می شوند و ما قدر لحظه ها را نمی دانیم براستی که چه زود دیر می شود. روزهائی که گذشت و روزهائی که پیش روست یادآور لحظات عزیزی برای ملت شریف ایران هستند. شهادت نوجوانی که سنبل استشهادیون جهان شد و امام عزیزمان در وصفش چنین فرمودند: رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید. 13 آبان هم نزدیک است، روز بزرگ دیگری که دانش آموزان و دانشجویان ایرانی با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، آن را در دفتر تاریخ ثبت کردند. قیصر امین پور هم رفت. او کسی بود که خاطرات کودکیمان را به شعرهایش گره زده ایم، او از ما می گفت و برای ما می خواند شعر پریدن را شعر دوباره زیستن و جوانه زدن را ولی حیف که خیلی زود ما را ترک کرد. روحش شاد و یادش گرامی باد. مدتی که گذشت تمام برنامه ریزی هایم بهم ریخت مجبور شدم مدتی برنامه برنابا را به تعویق بیاندازم و حتی به برنامه سفر تهران برای همراهی و تشویق تیم پرسپولیس برازجان هم نرسیدم اما خوشبختانه پرسپولیس با نتیجه مساوی 3-3 مقاومت تهران را غافلگیر کرد. به استان خوزستان سفری داشتم تا از وضعیت شهر ایذه اطلاعاتی کسب کنم و پس از حضور در این شهر، تصمیم گرفتم که ترم اول دانشگاه را در همانجا بگذرانم. حدود 7 هفته از کلاس ها گذشته بود و به هر ترفندی بود توانستم انتخاب واحد کنم و قرار است با دشتستان بزرگ موقتا خداحافظی کنم و چند صباحی در شهر ایذه به کسب علم و دانش بپردازم. از برازجان تا ایذه حدود 7ساعت راه است که متأسفانه جاده های استان خوزستان اصلاً قابل مقایسه با جاده های استان بوشهر نیستند امیدوارم که در مسائل دیگر اینچنین نباشند. بعد از برنامه تصادف، وسیله ای برای رفت و آمد ندارم ضمن اینکه طرف مقابلم که قول داده بود ماشینم را بردارد و جایگزین کند به تعهدات خود عمل نکرده و همانطور که قبلاً گفته ام کلاً با آدم های دروغگو (نه بدقول) مشکل دارم و حتماً از طریق مراجع قضائی بشدت پیگیری می کنم چون طرف بعد از اینکه ماشین من رو فروخته ماشین خودش رو هم همینطور هنوز می گه پول خرید خودروی جدید برای من رو نداره و اصلاً مدتی غیبش زده. یه جائی شنیدم: افسوس گذشته و حسرت آینده رو کنار بزاریم و به داشته های امروزمون فکر کنیم و قدر لحظاتمون رو هم بدونیم، تا ببینم خدا چه می خواهد و سرانجام کار به کجا می رسد چون خیلی سر درگم شده ام و نمی دانم باید چکار کنم همه برنامه هایم بهم ریخته اما هیچ وقت برای شروع دیر نیست پس یا علی. موضوع مطلب : دوشنبه 86 مهر 23 :: 5:47 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
بر سر خانه تو تنها کفر نعمت می کنیم، سفره ات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است. با سلام و درود فراوان خدمت همه دوستان و خوانندگان عزیز، نتوانستم به موقع جهت تبریک عید خدمتتان برسم ولی فکر می کنم هنوز دیر نشده زیرا عید فطر روز تولد خوبی ها و فضیلت ها، جلوه دادن و به بار نشستن خوبی ها و از شهد شیرین عشق نوشیدن است، به امید اینکه همه ایام زندگیمان عید فطر باشد. نتیجه شهرآورد قرمز و آبی پایتخت هم که مساوی شد و فکر نمی کنم با این اوصاف کدام پرسپولیس؟ کدام استقلال؟ آقا مسعود تعبیر شده باشه ولی از اونجائی که خیلی از دوستان ما عاشق خون و خونریزی و از این جور چیزها هستند من هم کمی تا اندکی به تبعیت از اونها قرمزته هستم! البته آبی ها برای بازی بعدی برنامه ریزی نکنند چون حادثه خبر نمی کند و امکان دارد یک 6تائی دیگه تو پروندشون ثبت بشه. آقا عصبانی نشو من شوخی کردم می خواستم شما رو امتحان کنم!.! مدتی است شاهد حرکات رو به جلوی خوبی در عرصه تلویزیونی و سینمائی کشورمان هستیم. بعنوان مثال چهل سرباز از آثار زیبای جناب نوری زاد و دوستان خوبمان در مرکز شهید آوینی که درباب شاهنامه ساخته شده و بشکل جدیدی سعی در برقراری ارتباط میان عصر فردوسی با زمان حال و آینده این مرز و بوم البته با فرهنگ دینی و اسلامیمان دارد، و با توجه به انتقاداتی که به هر کاری وارد می شود خیلی از سوالات و ابهاماتی که به شخصیت فردوسی وارد شده است را پاسخ می دهد. ضمن تشکر از دست اندر کاران این اثر تلویزیونی جا دارد تقدیر ویژه ای هم داشته باشم از نادر طالب زاده کارگردان پرتلاش فیلم تازه اکران شده عیسی مسیح (ع)، اما متأسفانه هنوز موفق نشده ام این کار را ببینم ولی 2 شب پیش تحلیل آقا نادر را در مورد این اثر زیبا که می تواند فتح بابی باشد در ساخت چنین مجموعه هائی شنیدم و بدجوری به دلم نشست. راستی شنیده می شود که من دانشگاه آزاد نرفتم چون فکر می کنم گزینه هائی بهتر از مهندسی فیزیک برایم وجود دارد. فکر کنم قبلاً هم گفته باشم که من دانشگاه را برای مدرکش نمی خواهم و هنوز باید درباره رشته تحصیلیم فکر کنم و بتوانم خودم را راضی کنم که مثلاً فلان رشته فعلاً مناسب جال و روزم است پس عجله ای نیست. آخه من کمی با خودم مشکل دارم(جدی نگیرید). اما برای اینکه نگویند فلانی که اینقدر دم از محرک بودن می زند هنوز به فکر درس و مشقش نیست گفتم فعلاً همین دانشگاه علوم و حدیث فارس خودمون رو برم بهتره. کلاس های دانشکده شروع شده و توی همین هفته اول فکر می کنم رابطه خوبی با درس کلام و عقائد برقرار کرده باشم چون این مبحث ساخته شده برای تبیین و اثبات اعتقادات دینی و پاسخ گوئی به شبهات و اعتراضات مخالفین، و خیلی هم به کار من کمک می کند. حتماً می پرسید چرا کمک؟ آخه جدیداً سلسله تحقیقات این آدم فضول (شرمنده نفرمائید) سر از دنیای مسیجیت در آورده و قرار است اناجیل دست کاری شده حضرات را مورد نقد قرار دهد. در همین راستا افتخار دارم اعلام کنم از همین امروز تحقیق و تفحص جدید من در این حوزه با بررسی انجیل شاید کامل، پر محتوا و فراموش شده برنابا آغاز شده و سعی دارم در ادامه کار از تجربیات ارزنده جناب طالب زاده عزیز هم استفاده کنم. شاید بپرسید چرا برنابا؟ چون در این انجیل مصائب و معجزات زیادی آمده است و از همه مهمتر اشارات بسیار زیبائی از آمدن پیامبر موعود در آن شده که در اناجیل مورد معمول جوامع مسیحی حذف شده اند. دوستان عزیز هم اگر کمکی در این راستا از دستشان بر می آید خوشحال می شوم از همکاری فکریشان استفاده کنم. نه در حالت بمان، نه در جایت بمان! همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدأ، به سوی مقصد به سوی آنجا که می توانی انسان باشی. در پایان مجدداً این عید بزرگ را به شما عزیزان تبریک عرض می کنم و به امید رمضانی دیگر. چرا که رمضان دعوتی است به بازیافتن خود گمشده. ندائی است برای توجه به خدای فراموش شده. و عید فطر پایان نامه دوره ایثار و گذشت است. درود بر فطر فطرت، سلام بر فطر ذکر و نیایش تا ... رمضانی دیگر ... و شب قدر و روزهای روزه ای دیگر. که زنده باشد و رخت به عالمی دیگر کشیده باشد، خدا بهتر می داند. یا حق موضوع مطلب : دوشنبه 86 مهر 16 :: 2:50 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
یا عشق ادرکنی جواب به پیام مهدی در پست قبلی که اینگونه نوشته است: سلام پایبست کوچک چرا دیگه دم از جنگ با دشمنانتون نمیزنی؟ مگه این تو نبودی که تو چند مرحله به هر کسی که بنظرت پاشو کج گذاشته بود حمله میکردی؟ مگه تو نبودی که با اکبر صابری و گروه بیست و هفته نامش - با امید حیدری و سایتش – با شجاع و مجلسش – با شفیعی و اداره کلش – با خانم محمدخانی و شوراش و با خیلیهای دیگه گلاویز شده بودی و دیگه کار از دفاع از پدرت گذشته بود و بقول خودت یک رفراندوم سیاسی رو با نوشته هات تو استان راه انداخته بودی؟ پس چی شد اون همه جار و جنجال و هیایو؟ همه این بازیها برای این بود که مردم رو بجون هم بندازین؟ من که خیلی بهت اعتقاد داشتم ولی از وقتی که فهمیدم با مدیران سایت سوک میپری نمیدونم چجوری به خودم بفهمونم که کلاه سرم رفته. اگه واقعا دلسوخته این مردم و شهر و دیارت بودی پس چرا سکوت کردی؟ چرا سازش کردی؟ اگه جواب داری بده وگرنه بزن این سایتت رو تخته کن. من که بخشیدمت برو خدا خدا کن که خدا هم ببخشت. من هم خدا خدا میکنم که اشتباه کرده باشم. قلم می تراشم از هر استخوانم، مرکب گیرم از خون رگانم. بگیرم کاغذی از پرده دل، نویسم بحر دوست مهربانم. آقا مهدی عزیز اولاً من همیشه سر حرف ها و ادعاهایی که کردم، هستم و خواهم بود و هیچگاه به خودم اجازه ندادم که به کسی کوچکترین بی احترامی کنم و اگر هم گاهی با حالتی تند قلم زده ام فقط و فقط برای دفاع از خود، خانواده و در مواردی هم مردمم بوده است. در ابتدا باید بگویم که من اصلاً نه جناب هاشم زاده را می شناسم و نه فعلاً مشکلی با ایشان دارم و نمی دانم چه کسانی این شایعات را پخش می کنند. راستی اگر اینجور باشد که شما می گوئید پس من باید با همه درگیر شوم تا شما راضی شوید(شوخی). اگر هم مدتی کم می نویسم نه بخاطر سکوت و سازش بوده بلکه صرفاً به علت مشغله های فکریم بوده. لازم است یادآور شوم که من تا آخر عمر خاطرات تلخ و شیرین گذشته را در ذهن دارم و همه باعث و بانی درگیری های فکری و ...م را به دادگاه عدل الهی می سپارم. من خوش ندارم پا را از دایره ادب بیرون بگذارم زیرا با توجه به تمام پتانسیل هایی که از خود سراغ دارم مطمئنم اگر روزی تصمیم بر تلافی بگیرم می توانم انتقام همه خسارت های مالی و جانی ام را بگیرم ولی چه کنم که دوست دارم با مشکلاتم بصورت منطقی کنار بیایم. اگر هم یادی از گذشته و گندکاری های بعضی ها نمی کنم به این خاطر است که نمی خواهم جو استان متشنج شود و دوست دارم مردم همیشه در آرامش باشند، ضمن اینکه منتظر کوچکترین جرقه ای هستم تا دوباره فوران کنم و خواب آقایان را آشفته تر از این سازم. و این پست را برای این می نویسم که بگویم اشتباه کردی برادر! در این زمونه بی اعتقاد بودن یعنی روشنفکری، معرفت داشتن یعنی دیوانگی، مال مردم خوردن یعنی زرنگی، بی هنری یعنی هنرمندی، غیرت و تعصب یعنی تحجّر، پول یعنی سعادت، گستاخی یعنی شجاعت، فداکاری یعنی خرّیت، بی حجابی یعنی کلاس، حرفهای خاله زنکی یعنی مشورت، وای از این زمونه و وای بر ما. بعضی ها می گویند دو ضربدر دو می شود شانزده حالا شما اگر می توانید غیر از این را ثابت کنید، اصلاً هیچ منطقی برای ثابت کردنش وجود ندارد چون اینجا اصل قدرت و ثروت جلویتان را می گیرد و راهی برای پیشروی ندارید، پس نتیجه می گیریم که دو ضربدر دو می شود شانزده کی به کیه؟ خودت خوردی نوش جانت برای دوست و آشنات هم ببر، مردم یه فکری به حال خودشون می کنن!!!! (متأسفانه امروزه این اصل باب شده است.) عزیزان، مافیای نفتی هنوز زنده اند و در بیخ گوشمان حتی در همین عسلویه نفس می کشند. تو این مدت مسائل زیادی نظرم رو به خودش جلب کرده که تعدادی موجب شادی و تعدادی هم موجب ناراحتی شده اند. و در مورد بعضی ها نوشته آماده کرده ام که مهمترین آنها (باز هم انتخابات و دغل بازی) که انشاءالله در روز مبادا از آنها استفاده خواهم کرد. مواردی از این دست خیلی زیادند و در کنار موضوعاتی که باعث خوشنودی همگان می شود، هستند موارد دیگری که یا ارزش بازگوئی ندارند و یا بازنگری آنها باعث شرمساری می شود، مثلاً: چند مدت پیش شنیدم که کلنگ بیمارستان برازجان بر زمین زده شده و خیلی خوشحال شدم. ولی امروزه شکست ها متعلق به عده خاصی هستند ولی پیروزی ها متعلق به همه. همه سعی بر این دارند که موفقیت ها را به نام خود ثبت کنند ولی نمی دانند اگر هم ثبت کنند نمی توانند ضبط کنند، زیرا اگر فراموش نکرده باشیم، خدائی هم هست و اگر فراموش کرده ایم که بهتر است بر یک تابلو بزرگ بنویسیم: خدا یادش بخیر! یا مثلاً قضیه آقائی که هر روز با جهت باد به سمتی می وزد و پرچم وار رنگ عوض می کند، مشخص نیست این بشر دوپا جزء کدام طیف و گروه سیاسی است. البته تا دیروز که می گفتند اصولگراست، امروز که می گویند اصلاح طلب است و فردا هم لابد می گویند ... (منظورم منافق نبود!) است. سخنگوی حزب اعتماد ملی شده و درباره آسیب شناسی اصلاحات سخن می گوید! و ای کاش آنجا بودم و از او می پرسیدم تقوا در بازار مطبوعات برازجان کیلویی چند بفروش می رسد؟ خنده دار تر اینکه دوستی می گوید: در مسائل سیاسی پاکتر از حاجی در شهر پیدا نمی کنی! ولی مثل این که نمی داند حاجی شان نه در شهر بلکه در کشور و شاید هم جهان اسلام تک باشد!!!! حاجی جان اگر شما گلادیوس هستی حتماً منم گیوم تلم. جناب سردبیر شما که خود را زبان مردم می دانید: اگر پشت به آفتاب کنی، جز سایه خویش چیزی نمی بینی. و خبرهایی از این دست که اصلاً در خور شأن دشتستان بزرگ با این پیشینه کهن تاریخی نیست ولی افسوس که ما همیشه به کمترین ها قانع بوده ایم. بهتر است با زبان بی زبانی بعضی از درد دل های قابل بیانم را برایتان بازگو کنم: در اینجا بیشتر روی سخنم با کسانیست که قلم هایشان را در خون دل های ما فرو می برند، سپس دم از وحی و الهام می زنند! وحی همیشه خوانده می شود، البته وحی قابل تفسیر نیست. چه بسیار که برای فرزندانشان لالایی می خوانند تا خودشان بخوابند. فرق میان ثروتمندترین افراد و فقیرترین آنها فقط یک روز گرسنگی و یک ساعت تشنگی است، به زندگی خود بیاندیشید و ببینید در کدام مرحله اید؟ آگاه باشید که ما بیهوده زندگی نمی کنیم، آیا برج ها را از استخوان هایمان نساخته اند؟ دست هایی که یاری می رسانند مقــدس تر از دست هایی هستند که دانه های تسبیح را می گردانند، پس بجای اینکه روزی شصت بار صلوات ختم کنی و در کنارش بر ثروت ها و کارهای دیگران خرده بگیری که از کجا آورد؟ و چکار کرد؟ کمی از داشته های پنهان خود انفاق کنی. مغزهای بزرگ درباره ایدهها و آفریننده ایدهها صحبت میکنند مغزهای متوسط، درباره حوادث سخنمیگویند و مغزهای کوچک و حقیر هم درباره مردم و دیگران حرف میزنند. یادتان باشد اگر باران گرفت این مغز کوچکتان را کمی به زحمت بیاندازید و دعایی هم به حال بیابان کنید. در این بین زنانی را هم در جمعتان می بینم که دین و ایمانشان را به مقام و قدرت و ... فروخته اند. چه بسیارند زنانی که قلب مردان را به عاریه می گیرند! ولی زنانی که توان نگهداری آن را دارند چقدر کم هستند!! دوستان! تولد و مرگ دو سمبل از بالاترین سمبل های شجاعت هستند پس چرا دوست ندارید این آخرین مدال افتخار را من بر گردن شما بیندازم و با نابودی خود، شما را به آن منزلت اجتماعیتان برسانم!؟! زیرا، حق الله را خدا می بخشد اما وای از حق الناس و تو بناگاه دلت پایین می ریزد آیا وصیت نامه ات را تنظیم کرده ای؟ خداوندا مرا شکار شیر قرار بده، قبل از آنکه خرگوش را شکار من قرار دهی. به قول حاج سعید عزیزمون: خداوند ما را برای اقدام آفریده است.!!!!. هیاهو های سیاسی، به مثابه کف بر آب است. زائیده امواج، زود گذر و ناپایدار. شرط اندیشیدن آن نیست که یک محقق، دست به زیر چانه به تماشای جنجال های سیاسی بنشیند و هر از گاهی نیز خود در میان افتاده و به رد یا تصدیق، شور بگیرد. مرد دریا، آنی نیست که محو کف ها شود. باید کف را دلیل بر موج بداند و سبب موج را در قعرها جستجو کند. باید آن زمان که همه با برگ مشغولند، ساز ریشه ها کند. خاصه در روزگاری که علمداران مباحث روزمره سیاسی، زبان فربه دارند و عقول نحیف، در این وادی فرو رفتن چیزی نیست جز کف آلودی، جدل های جهلی، فرومایگی و فرو ماندگی! گاهی اوقات لازم است انسان کمی از دنیای بی رحم سیاست فاصله بگیرد و در واقع به مرخصی برود. جالب است بدانید چند روز پیش تماسی داشتم، مرا دعوت به شرکت در یک مراسم ساده کردند که قرار بود در آن برای مردم روزه دار حلیم درست کنند. من هم به علتی نمی توانستم در برنامه حضور پیدا کنم، به همین دلیل ضمن تشکر و گفتن عبارت معمول انشاءالله قبول باشه علت عدم حضورم را اعلام کردم. ولی وقتی شنیدم که این نذری برای خود من بوده آنقدر شرمنده شدم که دیگر هیچ حرفی برای گفتن نداشتم. واقعاً خانواده و دوستان خوب یکی از بهترین نعمت هائی است که خداوند متعال به این بنده ناچیزش هدیه کرده است و امیدوارم من هم بتوانم قدردان این نعمت زیبای خداوندی باشم. چه زیبا گفته اند: آنکه می خواهد روزی پریدن آموزد نخست می باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالا رفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی کند. الهم عجل لولیک الفرج خدایا همه ما را به راه راست هدایت فرما. خداوندا ما را هم جزء اخراجی ها قرار بده. خدایا سران کشورهای سلطه گر بخصوص آمریکا را به سزای اعمالشان برسان. الهی قدس شریف را از چنگال استعمارگران آزاد و اسرائیل را از صفحه روزگار محو کن. خدایا حزب الله یک فتوکپی بود ولی نه کپی برابر اصل بلکه فتوکپی بهتر از اصل، ما را هم به اصل قضیه نزدیکتر بفرما. خدایا بار دیگر روحیه و غیرت بسیجی را به مسئولین این مرز و بوم هدیه کن! پروردگارا تو خود آگاهی که منادیان حقوق بشر و جامعه مدنی چگونه قصد داشتند با صحنه سازی و یا هر ترفند دیگری، دست دادن با زنان آن هم از نوع ایتالیائیش را، جزء پیش نیازهای گفتگوی تمدن ها قرار دهند، همه این عزیزان را مورد رحمت واسعه خود قرار بده! خدایا دوستانی را که در لباس رفاقت بیشترین خیانت ها را به نزدیکترین دوستان خود می کنند در هر نقطه ای از این شهر، استان و کشور که هستند نیست و نابود بگردان. پروردگارا لباس تقوا را بر تن ما و سایر دوستان مطبوعاتیمان بپوشان! الهی امثال گروه بیست ها را در این دنیا شرمنده نمودی در آخرت هم حسابرسی اعمالشان برسان. خدایا در مغز پوک آقایان رخنه ای ایجاد کن که پدر من تا به این لحظه قصد حمایت از کاندیدای خاصی را ندارد زیرا هنوز وقت زیادی باقی مانده ضمن اینکه هر کسی حق رأی دارد. و همه متقلبان انتخاباتی را همانگونه که در خواب به عرش می روند به فرششان بکوبان! خداوندا به دوست عزیزمان آقا محسن بفهمان که ما قدرت موتور سنگین سواری را داریم ولی مثل ایشان اهل بی شخصیت بازی نیستیم و از موقعیت ها سوء استفاده نمی کنیم. (آسیاب به نوبت) الهی تو خود آگاهی که تعدادی چگونه ادعا کردند که گذرنامه مرا در عرض 3 روز باطل کردند ولی به آنها یادآور شو که من هم توانستم 2 روزه گذرنامه بگیرم! خدایا به بعضی ها بفهمان فالگوش گذاشتن برای تلفن این بنده حقیر سودی برایشان ندارد زیرا صحبت هایی که دنبالش هستند را نمی شود در ناامن ترین وسیله ارتباطی کشور بیان کرد! بارپروردگارا ما را از شر ترکش های ز.آ.ز کدهای امنیتی 539 و 9 و 12 محفوظ بدار! خدایا مدیران، سردبیران و دست اندرکاران اغلب هفته نامه های استان بویژه شهر برازجان را هدایت بفرما و در صورت تکرار مکررات آنها را به سرنوشت سفیر دشتستان دچار بگردان و اگر پرچانگی کردند آنها را به بند 209 بیافکن! بارپروردگارا به پرسنل زحمت کش نیروی انتظامی بفهمان امنیت با الف امانت نوشته می شود. خدایا نگهداشتن حرمت لباس زیبای روحانیت را به بعضی از مسئولین روحانی ما یادآوری، و حامیانشان را در هر مقام و منصبی که هستند راهنمائی و به راه راست هدایت بفرما! خداوندا وضعیت پا در هوای بعضی از نهادهای انقلابی ما را که روشن است روشنتر بگردان! خدایا عاقبت همه ما ختم بخیر بگردان. آمین یا رب العالمین تا زمانی که به فردا امیدواری، اقتدار از آن توست. آنچه کرم ابریشم آن را پایان دنیا می پندارد، در نظر پروانه آغاز زندگیست.... از خدا برایتان روزی مریم، قصر آسیه، تقوای حسین، قلب خدیجه، دوستی فاطمه، جمال یوسف، ثروت قارون، ملک سلیمان، صبر ایوب، عدالت علی، حیای زینب، عمر نوح و محبت اهل بیت رسول الله (ص) را خواهانم. التماس دعا موضوع مطلب : |
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||