سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 40
  • بازدید دیروز: 48
  • کل بازدیدها: 437062
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
سه شنبه 85 آبان 16 :: 5:48 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

با سلامی از روی شرمندگی به تمامی یاران و همراهان اینترنتی و عذر خواهی چندین باره از غیبت طولانی مدتم. غیبت هایم به خاطر این است که فعلا کامپیوتر ندارم نه اینکه در ادامه بیان مسائل سیاسی بترسم یا اهل سکوت باشم و نه اینکه نسبت به نظرات سازنده شما کوتاهی کنم و یا از همراهی شما در وبلاگ نویسی مبتنی بر فرهنگ ناب محمدی (ص) جهت تحقق دولت الکترونیک کوتاهی کنم. بارها از خود پرسیده ام تو چقدر عذرخواهی می کنی؟ باز جواب می دهم اشکالی ندارد بار آخر است.. راستی عید سعید فطر را با فاصله زیاد و هفته بسیج دانش آموزی و 13 آبان روز مبارزه با استکبار جهانی را به همگی تبریک می گویم. راستی یک عرض تسلیت هم خدمت همه هواداران تیم استقلال تهران دارم به هر حال تیم ما قوی تر بود و مزد زحماتش رو گرفت امیدوارم غم آخرتون باشه. دوباره برمی گردم. یا علی




موضوع مطلب :


سه شنبه 85 مهر 25 :: 4:13 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

با سلام خدمت همه دوستان عزیز مدتی که نیستم به خاطر این است که درگیر مراسمات ماه مبارک رمضان هستم و انشاءالله بزودی به دنیای وبلاگ نویسی باز خواهم گشت. غرض از مزاحمت باید عرض شود طی ماه ها تلاش و قلم زدن بر علیه یک نشریه منتصب به عوامل غربی و سعی در روشن کردن چهره پلیدشان برای مسئولان به نتیجه ای نرسیدم ولی آنها نتوانستند خود را کنترل کنند و دیگر با تعریف و تمجید از مزدورانی مانند گنجی و مهاجرانی و نبوی و غیره و تبلیغات بازرگانی برای دوم خرداد و اصلاحات راضی نمی شدند و در جهت ارضاع غریزه مردم فریبی خود به کارهای مختلفی دست زدند از جمله اینکه در ابتدا ارتش بیست میلیونی حضرت امام خمینی (ره) را با رأی بیست و یک میلیونی خاتمی مقایسه کردند و حماسه سوم خرداد و پیروزی خرمشهر را در مقام مقایسه با دوم خرداد قرار دادند، در اینجا همه ساکت نشستند؛ با ایجاد جوسازی در شهرستان و استان انواع تهمت و افترا را به مسئولین نظام نسبت دادند و بدترین نوع انتقاد را از دولت، مجلس، قوه قضائیه، خبرگان رهبری، شورای نگهبان، سپاه، بسیج، نیروی انتظامی و سایر نهادهای حکومتی و دولتی غیر از ...، بصورتی کاملا زیرکانه در دستور کار خود قرار دادند و بار دیگر همه ساکت ماندند؛ مراجع و علمای اسلام را مورد هجوم قرار دادند و سعی در تخریب آنها نمودند برای مثال عنوان زشت مصباح یزیدی را به آیت الله مصباح یزدی نسبت دادند و باز همه ساکت نشسته بودند؛ تیر آخر خود را به سمت ولایت پرتاب کردند بصورتی که ابتدا مقام معظم رهبری را آیت الله خامنه ای می نامیدند ولی کم کم به عنوان سید علی خامنه ای نزول دادند و لقب آیت الله العظمی را به منتظری هدیه کردند، امام (ره) منتظری را از صحنه سیاست کنار زدند و عملا ایشان را مخلوع کردند ولی افسوس که اینها خود را از امام هم بالاتر می دیدند و دوباره او را به صحنه سیاسی کاری بازگردانند و فکر می کردند ظهور منتظری همان وعده موعودیست که بشر گم کرده راه را نجات می بخشد. بزرگترین عکس نشریه تصویر پیر و مرادشان آقای منتظری بود تا اینکه توهین به ولایت فقیه باعث حرکت مردم شد و اینجا بود که دیگر مسئولین ساکت ننشستند. در ایام لیالی قدر دادستان دشتستان در یک اقدام علی گونه حکم توقیف هفته نامه سفیر دشتستان و بازداشت عوامل آن را تا تشکیل دادگاه مطبوعات صادر نمودند، آری این است عدالت علی (ع). در اینجا بعضی از مسئولین و رجال سیاسی هم سو با جریانات سفیر که دیگر راه بازگشتی برای خود نمی دیدند به سرعت در کمترین زمان ممکن مملکت را از اسناد ملک و مغازه و غیره خالی کردند تا حسین روئین تن سردبیر منافق و ملعون خود را با وسیقه آزاد کنند که بالاخره کردند. قبل از وقوع حوادث این چنینی بارها مقالاتی را نگاشتم و پیام هایی را برای مسئولان و خبرگزاری های بزرگ و روزنامه های کثیر الانتشار از جمله کیهان فرستادم اما خبری نشد و کسی حاضر به همکاری نبود ولی بسیار خوشحالم که آقای شریعتمداری بالاخره از حساسیت موضوع مطلع شدند و مطلب هر چند کوچک ولی مهمی را بر علیه این خوک سفتان نگاشتند.

در صورتی که مایل هستید مقالات و مطالب گذشته من در باره این هفته نامه را مطالعه کنید و از گذشته آنها مطلع شوید به آرشیو وبلاگ مراجعه نمایید و در صورتی که مایلید از روند توقیف سفیر مطلع شوید به لینک های زیر مراجعه نمایید:

صدای کیهان هم در آمد و اینجا خبری نشد!

بیانیه امت حزب الله دشتستان

سفیر دشتستان یا سفیر دشمنان!

تجمع مردم دشتستان در محکومیت نشریه سفیر

هفته نامه سفیر دشتستان توقیف شد

سخنی با اعضاء گروه موسوم به 20: در ابتدا تعطیلی هفته نامه شریک و دوستتان را بر همه شما پیروان فرقه پست و مقام تسلیت عرض می نمایم و به واسطه این شب های عزیز شفای همه شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم. آقای صابری ماهیت شما دیگر برای مردم روشن شده است، یک هفته می گویید استاندار بوشهر عوض می شود و جشن می گیرید در هفته بعد سخنان خود را نقض می کنید، یک هفته می گویید کاری با اصلاحات ندارید هفته بعد صفحه اول نشریه پر می شود از عکس و سخنان آقای خاتمی متمدن ترین دوم خردادی کره زمین، می گویید شهردار برازجان غیر قانونی است ولی هیچ مدرکی را برای اثبات چرندیاتتان ندارید، آیا جریان حمایت از شهردار دالکی و نقش داشتن در انحلال شورای اسلامی این شهر را به مردم گفته اید؟ آیا این تغییر ماهیت ها را برای مردم روشن کرده اید؟ چرا شفاف سازی نمی کنید و لیست اعتلاف انتخاباتی خود را همین الان اعلام نمی کنید که مردم بدانند شما نه عاشق عدالت و قانون هستید و نه زبان مردمید بلکه بدنبال پله ای برای سعود از نردبان شورا و مجلس می گردید؟ مگر آقای روئین عضو گروه مزخرف 20 نیست؟ چرا اول انکار می کنید و بعد فعالان گروهتان جزء اولین کسانی هستند که برای وسیقه آزادی این مهره سوخته به دادستانی مراجعه می کنند؟ شما ازهر راهی برای فریب مردم وارد گود شوید از راه تخریب ولایت نمی توانید جلو بروید زیرا گردنتان زیر گیوتین عدالت گیر می کند و مردم خودشان گورتان را می کنند. آقای صابری آینده ای تاریک تر از سفیر را برای شما متصور می شوم و می دانم چنان به زمین می خورید که دیگر توان بلند شدن نداشته باشید پس منتظر روز مبادا باشید، اگر فکر می کنید این حرف من تهدید است اشتباه نمی کنید. سخنانم را قبلا با شما گفته ام و نمی خواهم به تکرار مکررات بپردازم فقط برایتان آرزوی بازگشت به روحیه بسیجی گونه زمان جنگتان را دارم.

سفیر رفت     مرگ بر منافق     سفیر رفت تا پیروی از ولایت بماند، سفیر رفت تا تمکین به قانون اساسی بماند، سفیر رفت تا مبارزه با تهاجم فرهنگی بماند، سفیر رفت تا خون شهیدان و یادشان زنده بماند، سفیر رفت تا غیرت مردم دشتستان بماند، سفیر رفت تا عدالت علی (ع) بماند.     مرگ بر منافق     سفیر رفت




موضوع مطلب :


سه شنبه 85 مهر 25 :: 1:9 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

هوالحبیب                     فغان تا عالم لاهوت می رفت + به روی شانه ها تابوت می رفت

شهادت اسوه تقوا آقا علی (ع) بر فرزند ارجمندش حضرت ولی عصر (عج) و تمامی ارادتمندان حضرتش خصوصا شما و خانواده محترمتان تسلیت باد.




موضوع مطلب :


سه شنبه 85 مهر 4 :: 4:2 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

سلام به همه بلاگرهای فعال ایرانی. مهرماه رو به دانش آموزان و دانشجویان و هفته دفاع مقدس را به همه دلاورمردان و شیر زنان غیور ایران زمین تبریک می گویم. فرارسیدن ماه مبارک رمضان را بر همه مسلمانان جهان تبریک عرض می کنم و امیدوارم طاعات و عبادات همه عزیزان مورد قبول حق تعالی قرار گیرد. شرمنده ام از این بابت که نتونستم به موقع جواب محبت های شما را در نظرات زیبایتان بدهم و از این که مدتی نتوانستم به شما سری بزنم عذرخواهی می کنم. به دلایل مختلفی احتمالا تا اواخر ماه مبارک رمضان کمتر خدمت می رسم از این بابت مرا ببخشید. در این مدت مطالب زیادی رو برای نمایش دادن در وبلاگم آماده کرده بودم که بدلیل مشکلات نتونستم و دیگه دیر شد از جمله: (آقای صابری اوصیکم به تقوالله) و (آیا مرگ بر پاپ یک ارزش می شود) و (خاتمی آبرو برد و احمدی خرید) و (توبه که هیچ آب زمزم نیز شما را پاک نمی کند).     با تشکر




موضوع مطلب :


سه شنبه 85 شهریور 21 :: 3:51 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

سلام بر صاحب سلم و سلام، مهدی! همو که «بیمنه رزق الوری و بوجوه ثبتت الارض و السماء»، آقا و مولایی که خلایق به برکت او روزی می خورند و آسمان و زمین به واسطه او استوارند. می بخشید که مدتی در خدمت شما عزیزان نبودم ولی به هر حال وظیفه خود می دانم که دهه مهدوی و نیمه شعبان را به همه عاشقان حضرت حجت (عج) تبریک عرض نمایم. امسال مراسمات در مقایسه با سال قبل بسیار بیشتر و گسترده تر و استقبال مردم شگفت انگیز بود. من هم این چند شب میهمان داشتم و این بزرگوار کسی نبود جز غلامرضا آغاسی فرزند زنده یاد شاعر حاج محمد رضا آغاسی که برای اجرای مراسم شعرخوانی در جشن ها به شهر ما آمده بود و با سایر دوستان افتخار میزبانی ایشان را داشتیم. البته تعدادی ایستگاه صلواتی هم بود که به همت دوستان برقرار شده بود که امیدوارم مورد قبول حضرت قرار بگیرد. به همین مناسبت مطلب زیر را تقدیم به آن خورشید پنهان ولایت و همه عاشقانش می کنم:

اگر مهر انتظار را بر قلب هایمان حک نکرده بودند، اگر غزل انتظار را از بر نبودیم و اگر از جام انتظار سرمستمان نکرده بودند، معلوم نبود در این تاریک روشن مبهم و این گردش ممتد و کشدار ثانیه ها که روز و شبش یکسان است، این همه دلواپسی، این همه حسرت و این همه سوز و گداز را به درگاه کدام سنگ و چوب و آتش می بردیم و از که پناه می جستیم. روزها آنقدر با رنگ و نیرنگ آمیخته است که روزمان را از شب نمی شناسیم و این ابر، ابرهای تیره حریص آنچنان وسعت آسمان را بلعیده اند که دیری است رنگ خورشید را ندیده ایم. همه جا تاریک و ظلمانی است، آن قدر که اگر تمام چلچراغ های تاریخ را بر فرازش بیاویزی، باز چاه و چاله را نمی بینی و پا به لجنزاری می گذاری که بیرون آمدن از آن طاقت فرساست، گویی چشم بسته راه می روی که برادرت را، همسایه دیوار به دیوارت را که برای تأمین معاشش تکه ای از وجودش را به حراج می سپارد، جان می فروشد تا آبرو بخرد را نمی بینی نه، شاید هم می بینی، اما برای راحتی وجدانت، عینکی سیاه به رنگ دلت به چشم می زنی تا نبینی، تا آزاد باشی، آه چه اسارتی؟! مولا جان، فضای غبار آلودی است، یلدای غریبی است، پس، در کدامین سپیده لایق، ذوالفقار تو سیاهی شب را می درد و چشمان عاشق را به صبح صادق پیوند می زند!

فرزند لافتی! ذوالفقار عمری است چشم به راه دارد تا تو بیایی، ندای «فزت و رب الکعبه» تاب و قرار از او ربوده است. آه . . . ذریه علی (ع)، فرزند غریب کوفه! صدای درد دل غریبانه پدر را می شنوی؟ چاه منتظر توست، تا حق امانت ادا کند. مهدی جان! زین واژگون ذوالجناح را کی سامان می بخشی؟ کی ندای «هل من ناصر...» سالار شهیدان را پاسخ می گویی و نام های از یاد رفته شهدا را دیگر بار ملکه ذهن ها می سازی؟ منتقم آل رسول (ص) کی می آیی؟ دیری است تابلوهای شهیدانمان خاک غربت گرفته اند و حال آنکه هر روز در این سیاه بازار تابلوهای تازه ای چشم ها را خیره می سازند، تابلوهایی از چهره آدم ها با رنگ و آبی جذاب و گیرا. آه، مولای من! این نجابت گمشده و این غیرت بر باد رفته را بدون تو چگونه بازیابیم؟ خسته ام، خسته از این دیوارها، از این شهر بی در و پیکر و از این آدم های غفلت زده! دلم گرفته است، هوای تازه می خواهم. دیگر کوچه و بازار و خیابان، روح خسته ام را نوازش نمی دهد. ای طبیب حاذق و روان، ای طبیب موعود، موعد ملاقات ما کی می رسد تا با دم مسیحاییت روح زندگی را در کالبد زندگی بی روحمان بدمی و بر قلوب غریبمان، آسمان آسمان عاطفه بباری. برای جسممان وسایل راحتی آن قدر فراهم است که به زودی از کار می افتیم و آن قدر اشباع شده ایم که به زودی خالی می شویم، اما آیا این روح خسته و سرگردانمان را خریداری هست؟! آیا جوابی هست که سؤال تشنه روحمان را سیراب سازد و آبی هست که ریشه خشکیده اش را آبیاری کند؟ ای بیکران معرفت! کی کشکت را پر آب می سازی، تا بر وسعت دل هامان بتازی و بنیاد تشنگی براندازی؟ ای باغبان مهربان بستان معرفت! گاه آفت زدایی رسیده است. این نازنین نهال های طوفان زده و این جوانه های آفت گرفته را مگر به جز دستان شفابخش تو التیامی هست؟ مسیحا نفس دوران! کی می آیی؟ کدامین آدینه را به قدوم سبزت متبرک خواهی کرد تا سؤال بی جواب عاشقان را که هر جمعه با سوز و گدازی عاشقانه فریاد می کنند: «این الطالب بدم المقتول بکربلا» پاسخ گویی، سرور غریبان، مولای غریبان! بر غربت دل هایمان ببار که دیری است شاهد غروبی غریبیم.

الهم عجل لولیک الفرج




موضوع مطلب :


چهارشنبه 85 شهریور 8 :: 4:45 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

شاعر: مجتبی رمضانی

خاک پای همتونم اگه امشب بتونم

خودمونی براتون یه خورده روضه بخونم

قصه ی امشب من صنعت شعری نداره

مثل من غریب و تو غصه ها کم میاره

زشرار دل می سوزم زتمامی وجود

بسم رب الشهدا یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود

روزای جبهه وجنگ روزای قشنگی بود

روزای قشنگی بود روزای سخت جدایی

کاشکی جنگ تموم نمی شد می شدیم کربلایی

توی جنگ و جبهه ها یه بچه ی کوچیک بودم

نبودم جبهه ولی من به اونا نزدیک بودم

خاطرات اون روزا هیچ وقت زیادم نمیره

مرغ دل بیاد تابوت شهید پر میگیره

مادری چشمش به در چرا عزیزم نیومد

بعد چند روز پسرش بروی دستا میومد

اما بعد جنگ و جبهه ها ما از خوبا جدا شدیم

لباس خاکی فراموش شد و بی وفا شدیم

یا اباصالح پس کی میایی؟

دست بیعت به شهید و آرمانش نزدیم

اون چیزی که اونا خواستن ما هرگز نشدیم

اونجا با ذکر حسین شبونه معبر می زدن

همه جا جار می زدن غلام ابن الحسنن

ذکر یابن العسکری از لبشون کم نمی شد

غیر یا مهدی چیزی به دردا مرهم نمی شد

اینجا کم کم خاطرات و از تو ذهنا می برن

دیگه حرفی از شهید تو مجلسا نمی زنن

اونجا ناله می زدن چرا آقامون نمیاد

حال جبهه خبر از حضور آقامون میداد

اینجا خون به قلب ناز مهدی زهرا شده

صوت موسیقی طنین انداز محفل ها شده

اونجا کرخه و دوکوهه جنت جانبازا بود

جزر و مد رود دز مبهوت اشک چشما بود

اینجا با زخم زبون جانبازو تحویل می گیرن

همه ی عزت و تو ثروت و تحصیل می بینن

اونجا سربند ابالفضل به همه توون می داد

بسیجی با لب تشنه لب دریا جون می داد

اینجا غیرت می دن و عشق تمدن می خرن

با حجاب بی حجاب دم از تمدن می زنن

اونجا رفتن روی مین که دنیا رو رها کنین

درد بی درمون دنیا دوستی رو دوا کنین

اونجا زیر برف و بارون توی سنگرای سرد

اینجا ویلا و تجمل رو دلا نشونده درد

یکی محزون یکی خندون شیوه ی اونا نبود

این طریق نبوی و سیره ی مولا نبود

در ازای پاره ی دلی که جبهه داده بود

خونه ی خشتی سزای مادر شهید نبود

این وصیتنامه ی بت شکن خمین نبود

روی بوم خونه ها جز پرچم حسین نبود

یا اباصالح پس کی میایی؟

کوچه های شهرما بی روضه و دعا نبود

جای هر خون شهید تو مجلسا گناه نبود

رهبر غریب ما اون روزا دلگیر نبود

صورت شبیه ماهش اینقدر پیر نبود

رد پای شهدا تو زندگیا گم شده

شیوه ی عصر جهالت شیوه ی مردم شده

یا اباصالح پس کی میایی؟

چطوری روز قیامت آقا رو صدا کنیم

تو چشای مادرش زهرا چطور نگاه کنیم

آقا جون دستم بگیر رنگ جماعت نباشم

دیگه از جدت حسین دارم خجالت می کشم

حالا که اومده مردی که رفیق شهداست

بچه ی جبهه و جنگ و با صفا و با خداست

اومدم آشتی کنم با تو به والله آقا جون

روتو برنگردون از من جون زهرا آقا جون

بس که بد سرزده از من دیگه دلخسته شدم

به سرم هر چی بیاد حقم والله آقا جون

آقا من تو رو قسم میدم به یک مرد غریب

همونی که کشته شد کنار دریا آقا جون

همونی که یه روزی خیمه هاشو آتیش زدن

دخترش آواره شد میون صحرا آقا جون

مددی کن که شبیه شهدا پاک بشم

ذکر یابن العسکری بگیرم و خاک بشم

یا اباصالح پس کی میایی؟




موضوع مطلب :


چهارشنبه 85 شهریور 8 :: 4:39 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

سلام. در سال پیامبر اعظم (ص) فرا رسیدن ایام شعبانیه و میلاد با سعادت حضرت امام حسین (ع) (روز پاسدار)، حضرت ابوالفضل العباس (ع) (روز جانباز) و حضرت امام سجاد (ع) را به رهروان امامت و ولایت بویژه سبز پوشان جان بر کف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جانبازان عزیز تبریک عرض می نمایم. هفته دولت را نیز به همه دولتمردان رشید ایران زمین، رجایی و باهنر صفتان زمان، تبریک عرض می نمایم. به مناسبت هفته دولت مقاله ای آماده کرده بودم که بدلیل مسدود شدن وبلاگم نتوانستم آن را به نمایش بگذارم، که البته این مشکل به یاری مدیر محترم پارسی بلاگ رفع شد.در هفته دولت فرماندار نمونه استان بوشهر حیدر دوراهکی بر اثر صانحه رانندگی به دیار باقی شتافت و ما را متأثر کرد.

پیام فرماندار شهرستان دشتستان حاج غلامرضا کشتکار: ضایعه اسفناک و صدمه جبران ناپذیر ارتحال ملکوتی استاد فرزانه، دولتمرد متفکر، جانباز فداکار، سردار سپاه اسلام، فرماندار محبوب و مردمی شهرستان دیر مرحوم حیدر دوراهکی را به محضر مقام معظم رهبری، دولت خدمتگذار، جانبازان و آزادگان، بسیجیان دلاور و عاشقان ولایت، مردم شریف و قدرشناس شهرستان دیر، بویژه خانواده معظم و داغدار ایشان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم. در هفته دولت فرماندار دشتستان با حضور در مساجد و برگزاری جلسه پرسش و پاسخ نشان داد تحولات عمده ای با حضور ایشان در شهرستان ایجاد شده است. بطوری که مردم سوالات خود را می پرسیدند سپس آقای فرماندار رئیس اداره مربوطه را بلند می کرد و او را موظف می ساخت به سؤال مطروحه پاسخ گوید. آقای کشتکار به سؤالات مردم به شکل کامل و جامعی پاسخ می گفت بطوریکه جای سؤالی باقی نمی ماند، مثلا در مورد نشریه فریاد عدالت ایشان نظرشان این بود که در مورد پاسخگویی مسئولین در برابر مسائل گوناگون باید کارهای اینچنینی صورت پذیرد ولی نشریه موسوم که افراد قدری در رأس مدیریت استان مانند مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در تهیه آن نقش دارند چرا مجوز قانونی برای این حرکت خود نمی گیرد در واقع، یعنی با عمل غیر قانونی خود فریاد عدالت سر می دهد. یا در مورد هوچی گری بعضی ها در مورد معاونت آقای زنده بودی توضیح کامل دادند و گفتند آنهایی که می گویند زنده بودی از مدیران دولت خاتمی بوده است (منادیان اصولگرایی و معاون سیاسی اصلاح طلب) چرا نمی گویند زنده بودی از مسئولین دولت امام خامنه ای نیز بوده است و دلیل انتخاب ایشان سابقه مدیریت 27 ساله در بدنه وزارت کشور می باشد.




موضوع مطلب :


سه شنبه 85 مرداد 31 :: 3:51 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست
سال پیامبر اعظم (ص) و عید مبعث بر همه شیفتگان اسلام و مسلمین مبارک باد.


موضوع مطلب :


چهارشنبه 85 مرداد 25 :: 4:28 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست
 من از حنجرة حقیقت در بند، با شما سخن می گویم: از برازجان، که تاریخ پرشتاب، از آن همه روح سیال عدالت، حالا، حکایت دیگری سر داده است. حالا، برق جسمانیت آذین بسته است که چشم ها را می برد، عقل ها را می رباید، و اندیشه ها را به زعم خود، متوقف می سازد. این جا، کشف حقیقت هم به اشاره و تلنگری بند است. اگر نه، چه بسا سر فرو بردن به عمق کلمات مکرر، راه به روشنایی ببرد، اما به نور، راه نیابد.

در این جا حقیقت شلاق می خورد، که این البته رسم عدالت بعضی هاست. در این جا، شمشیرها کمر به قتل تقوا بسته اند. کجاست آن اشاره و تلنگری که راه بگشاید؟

در جریان استعفای شهردار برازجان بعضی ها خوشحال شدند و فکر کردند که استعفا نتیجه کار آنها بوده است. در یک جمله می گویم: خداوند چون خرها را شناخت به آنها شاخ نداد. آقای شهردار دیروز به محل کار خود بازگشت فقط و فقط بخاطر مردم و این مشت محکمی بر دهان صابری صفتان بود. با توجه به اینکه پیشنهادات متعددی در جهت بکار گیری شهردار در سنگرهای دیگر مانند مدیر کل همیاری شهرداری ها و مدیر کل فرصت های شغلی و پیشنهاد بازگشت دوباره شهردار مطرح شده است، جناب شهردار انتخاب را به مردم سپرده است. در مدت 15 روز مرخصی ایشان صدای مردم در آمد و مسئولین به توانایی ایشان پی بردند.

در یک اقدام کاملا شجاعانه شهردار برازجان برای دومین بار متوالی تصمیم به استعفاء گرفت البته نه از روی ترس و نه اینکه انتخابش غیر قانونی بوده بلکه به دلخواه خود و برای آرام کردن جو منطقه و این استعفا بار دیگر از سوی شورای شهر رد شد. آقایانی که می گویند استانداری به ما قول مساعد داده که شهردار هر چه زودتر عوض شود بهتر است همان مطالب نانوشتة خود را بنویسند و از همان ها که قولشان داده اند جواب بگیرند زیرا همه این حرف ها مردم فریبی است. شنیدم آقایی با شنیدن خبر استعفای شهردار سجده به جا آورده است، البته سجده با پیشانی سوراخ و روی قلم مسموم. و گروهی موسوم به بیست فکر می کند می تواند برای 230 هزار نفر تصمیم بگیرد، شمارش معکوس برای ادب کردن بیست کچلان شروع شده ولی اکنون که استعفای شهردار مورد قبول شورا واقع نشده است فرصتی بدست آمده تا بعضی مسائل در صورت لزوم روشن شود. مطالب زیادی را آماده نوشتن کرده بودم ولی بخاطر اینکه نمی خواهم جو را متشنج کنم فعلا از نوشتن آنها خودداری می کنم اما مطمئن باشید که در وقت مناسب حتما عرض خواهم کرد. می گویند یکی از اعضای شورا به جمع مردم پیوست. مگر سید زندان بوده است مگر این همان فرد بسیجی دیروز نیست؟ رأی و انتخابات با مردم چه ها که نمی کند. آقای صابری که خود را زبان مردم می داند به امام جمعه شهر که هیچ، به امام جماعات و با زبان بی زبانی به مقام معظم رهبری هم توهین می کند. وقتی سوابق انقلابی خود را بیشتر از سوابق انقلابی امام جماعات می داند یعنی چه؟ یعتی زیر سوال بردن نمایندگان ولی فقیه، یعنی توهین به ولایت. از لحاظ عددی، خیلی تقریبی می گویم که شهرداری برازجان در طول عمر خود بودجه 7 میلیاردی را در خود ندیده است و همه شهرداران با کسری بودجه مواجه شده اند ولی آقای پای بست رقمی حدود 15 میلیارد تومان را برای شهرداری برازجان نوشته است که در صورتی که بزغاله ها اجازه جذب این پول را بدهند خرج کردن این پول برای شهردار بعدی کار سختی نیست. هدف اصلی به انجام رسید و اکنون هر فرد شایسته ای می تواند شهرداری را بدون مشکل قبلی اداره کند. در صورتی که آقای رستم پور شهردار وقت با تمام مشکلات شهرداری را با 2 میلیارد تومان بدهی تحویل آقای پای بست داد ولی ایشان با جذب بی نظیر درآمد به خصوص در سه ماهه اول مسئولیتشان یک رکورد کم نظیر را از خود به جای گذاردند که اگر هزینه مورد نظر ایشان در سطح شهر خرج شود کولاکی به پا خواهد شد.

و اما گروه بیست، به کجا چنین شتابان! مطمئن باشید تعداد موافقان شهردار برازجان بسیار بیشتر از شماست و یک کاروان را تشکیل می دهد. کاروان ما را شیر جگران راه انداخته اند. بعضی وقت ها به خود می گویم: وای چه می گویم؟ تو را چه به این حرف ها؟ چرا قلمت را به سمت هروله ای می بری که در قوارة تو نیست؟ این حرف ها شأن می خواهد، جگر می خواهد، جگر شیر. ولی وقتی فکر می کنم می بینم از هیچ کدام از این منافقین مطبوعاتی ترسی ندارم و باید ادامه داد. وقتی آقایان از تهران بازگشتند خیلی دیدنی شده بودند،آقایی کفشش را در، دربند جا گذاشته بود و آقایی دیگر ساعتش در وزارت کشور خوابیده بود. شما با افکار خصوصی خود مرگ را در مشت گرفته اید و از امروز دیگر چیزی بنام امنیت روانی را حتی در خواب هم نخواهید دید چه رسد به خوشحالی از پیروزی در انتخابات.

سرنخ ها را اگر دنبال کنید به جاهای باریک می رسید. چرا وقتی جماعتی سرقافله را کج کرده بودند و با ولع تمام داشتند دل و جگر توسعه را به دندان می کشیدند، فریادهای مردم که ای داد، بردند و خوردند، راه به جایی نبرد؟ شاید گروه بیست آن روز منافعش تأمین بود و یا کیسه اش خالی نبود. چرا مردم در اداره ها باید قبض موبایل پرداخت کنند تا کارشان انجام شود این است قانونمداری و عدالتخواهی عضوی از گروه بیست؟ آقایی که صدای مردم شده است و می گوید شورای شهر تخلف کرده است چرا ازتخلفات زمان خود در همین شورا نمی گوید؟

راستی، چه زیرک و رندند شیطان صفتانی که بر بستر جهل بعضی ها، کاخ ها بالا برده اند. کجاست آن که از پس غبارهای لایه لایة تاریخ، حقایق پنهان و مدفون این بشر گم کرده راه را بیرون کشیده و بر سر عالم برافرازد؟

 همة ما، هر که هستیم، از پایین تا بالا، فردای قیامت باید تقاص پس بدهیم. تقاص این همه زحمتی که خرج این نظام شده است. ما می گذاریم فرصت ها از دست بروند، و درست آن جا که داریم خفه می شویم، چرتمان می پرد و فریاد وامصیبتا سر می دهیم. عزیزان، ما سال های سال، مارها در آستین پرورانده ایم. مارهای پروار و خوش قیافه. آیا براستی این وظیفة ماست که بلای جان این کلاشان فرصت طلب شویم؟

آهای گروه بیست! من اعلان خطر می کنم، و شما را از خواب سنگین رخوت، و قیلولة بعد از پرخوری، بر حذر می دارم. شما در بن بست می تازید! همین حالا، آدم هایی از شما آویخته اند که چشم دیدن شما را ندارند. منتها چون خودشان شهامت پرده دری ندارند و عقبه شان آلوده است، از جسارت و گستاخی و بی پروایی شما سود می برند.

در قرآن کریم آمده است: "فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون" ((در دلهای آنها یک نوع بیماری است، خداوند بر بیماری آنها می افزاید و عذاب دردناکی به خاطر دروغ هایی که می گویند در انتظار آنهاست)).

اما سکوت بعضی مسئولین در برابر این گروه جالب است. بالاخره یک جوری باید غیرت، تعصب، پایداری و پایبندی مردم را آزمود. قضیه شهرداری برای مسئولان، وجهه آزمون و سنجش دارد. ما هم مشتاقانه منتظر جواب این تست هستیم. امروزه انسان هایی پدید آمده اند که اصرار دارند در فاصله بین مسئولین و مردم، جایی حتی به قدر یک منبر، یک تریبون و یک چهارپایه برای خود دست و پا کنند. ولی دشتستان دیگر جایگاه این لاشخورهای انسان نما نیست.

ایهاالناس مبلغان جامعه مدنی را ببینید. این مدنیتی که بعضی ها حسرتش را می خورند، آن چیزی ست که معدة غرب بالا آورده و به صورت بشر غربی پاشیده و او را به جایی رسانده که می بینیم: در مرگ یک سگ پشمالو زار می زند، اما در قتل عام و نسل کشی همسایگان لبنانی خود خمیازه می کشد. حالا باید نشریات ما مبلغ جامعه مدنی غربی باشند؟ موش های هرزه و طاعونی، رشته های ایمانی اخلاقی و فرهنگی و ملی ما را می جوند و به جایش هرزگی و بی بند و باری و فساد، زور و زر و تزویر استفراغ می کنند. و اما چرا در این شهر صدایی نیست؟ صف در صف سکوت! صف در صف خاموشی؟ چون مردم دیگر گیچ شده اند، خسته شده اند، آری از دست این نامردمان هرزه نگر خسته شده اند. شانس یاریگرتان بود که شورا با استعفا موافقت نکرد وگرنه . . .




موضوع مطلب :


چهارشنبه 85 مرداد 25 :: 4:27 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

أللّهمّ عجّل لولیّک الفرج و العافیة و النّصر
واجعلنا من أعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه

بعضی از دوستان ما را، کودک می دانند. مگر کودکان حق حرف زدن ندارند و مگر کودکان حق نوشتن ندارند. کودکان اسرائیلی بر موشک هایشان می نوشتند و سپس شلیک می کردند و می کشتند ولی ما قلم هایمان را به مانند موشک روانه تلاویو کردیم و بذر محبت را در دل جهانیان می کاشتیم. آری وبلاگ نویسان ایران زمین که قسمت نشد جهاد رزمی در کنار برادران حزب اللهی را تجربه کنند، در زمینه جهاد فرهنگی تلاش کردند تا بتوانند سهم کوچکی در این پیروزی بزرگ داشته باشند. موشک های اسرائیل ماهیت تیر و باروت و خون دارد ولی موشک های ما ماهیت چوب و کاغذ و حقیقت. کدام حقیقت؟ همان حقیقتی که سازمان ملل از ابراز آن می ترسید زیرا منافع اربابان استبداد را به خطر می انداخت. این گونه حوادث از علائم ظهور امام زمان (عج) است. نبرد نصرالله کاملا حق بود و مردم جهان هم پذیرفتند که حزب الله برای حفظ آبروی اسلام و حفظ حیات بشری باید مبارزه و مقاومت کند. این حرف ها را من از خودم نمی زنم از روایات نقل می کنم، چیزی شبیه این شنیدم:

((مردی بر دروازه های قدس نبرد می کند، نامش نصر است، او از من و من از اویم، همانا نصر نامیده شده زیرا خداوند پیروزی را بر دستانش می نویسد.))   (بحار الانوار جلد 9 صفحه 283)

4000 نیروی چریک حزب اللهی بیش از 250000 نیروی تروریست صهیونیستی که مجهزترین صلاح های نظامی دنیا را در اختیار داشتند و به گفته خودشان چهارمین ارتش دنیا بودند را به زانو در آوردند. به راستی این 4000 نفر کیستند؟ عطر شهادت که وجود این دلدادگان حق را آکنده کرده است و شگفت نیست که امروز برای حزب‌الله، عاشورا باشد و جنوب لبنان، کربلا، چرا که حسینیان سخت به زندگی در عاشورا باور دارند و ممات را در غروب عاشورا می‌دانند؛ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». اگر پیر جماران، دفاع مقدس و کارزار سپاه اسلام با ارتش بعثی را «ایستادگی تمام اسلام در برابر تمام کفر» خواند، امروز می‌توان نبرد جنوب لبنان را رویارویی خالص‌ترین اسلام در برابر خالص‌ترین کفر عالم دانست. آنان که به استنشاق عطر شهادت و معنویت در فضای جبهه‌های ایران خو گرفته بودند و سال‌هاست که در پس آلودگی‌های جاه و مال و شهوت، در این سرزمین، نفسشان به شماره افتاده، این روزها با استشمام رایحه شهادت از سرزمین لبنان، جانی دوباره گرفته‌اند و شگفتی نیست از حلول روح شهادت در قرن بیست‌ویکم؛ همان خداوندی که از دم روح‌الله در قرن بیستم نفس مسیحایی بر پیکره کم ‌رمق موحدین دمید و عالم را با زمزمه توحید آکنده کرد، امروز از حلقوم فرزند روح‌الله، عالم را دگرگون ساخته است؛ «کل یوم هو فی شأن».

و امروز حسن است که ندای حسین(ع) را سر داده است. اوست که با یاران و توانایی معدود و محدودش در برابر دنیای ظلم ایستاده و با فریادی انباشته از عزت و مظلومیت، «هل من ناصر» سر می‌دهد.

و این نه به خاطر بیم از مرگ است که فرزندان روح‌الله، همچون مولا علی(ع) اشتیاقشان به مرگ، بیش از کودک به سینه مادر است، بلکه اتمام حجتی است برای ما.

برای ما که به نام حق، زنجیر باطل را بر پای خود گره زده‌ایم تا توان حرکت و رفتن را از ما بگیرد.

برای ما که آنچنان در بند روزمرگی و شیرینی دنیا فرو رفته‌ایم که قلبمان سنگ و گوششان کر شده است و حاضر به گذشتن از این جیفه متعفن که سراسر وجودمان را آکنده، نیستیم.

امروز عاشوراست و لبنان، کربلا؛ آزمونی سخت پیش روی ماست. مباد که از کوفیان باشیم. و فکر نکنیم جنگ تمام شده است چون جنگ اصلی هنوز آغاز نشده است. همه جای دنیا باید جنوب لبنان و همه مردم باید حزب اللهی باشند تا این گونه آمریکا و اسرائیل را به زانو در آورند.

آیا شما می دانید که سید حسن نصرالله از سال 61 یعنی قبل از بزرگانی چون سید عباس موسوی حکم اعتماد از امام خمینی (ره) دریافت داشته است؟ این یعنی مهر تعییدی بر اقدامات رهبر مقاومت جهان عرب.

واما فیلم آتش بس یعنی پذیرش شکست از سوی اسرائیل و نیرو و قوت گرفتن برای تجاوزات بعدیش اما این خوک صفتان نمی دانند که دیگر در خواب هم آرامش ندارند و مردم دنیا بیدار شده اند و دیگر جایی برای جنایت صهیونیست نیست.




موضوع مطلب :


<   1   2   3   4   5   >>   >   
 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب