سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛ ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم... ***شهید غلامعلی پیچک***

درباره وبلاگ

قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
لوگو
قابــی به وسـعـتِ ضــربان ِ زمــان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 77
  • بازدید دیروز: 17
  • کل بازدیدها: 447369
کاریکلماتوریست
دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
پنج شنبه 89 شهریور 11 :: 4:3 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

بسم الله الرحمن الرحیم v انا انزلناه فی لیلة القدر v و ما ادراک ما لیلة القدر v لیلة القدر خیر من الف شهر v تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر v سلام هی حتی مطلع الفجر

به نام خداوند بخشایشگر مهربان v ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم v و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟! v شب قدر بهتر از هزار ماه است v فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان هر امری را نازل می‌کنند v شبی است سرشار از سلامت تا طلوع سپیده. (قرآن کریم، سوره قدر)

گذری کوتاه بر وصایای امام علی (ع) :

از خدابترسید وپیروان دنیا نگردید ، هر چه در قرآن است عمل کنید ، قبل از آنکه دیگران بر شما سبقت بگیرند .

وضو را ساداب بگیر .

خدا را در قرآن بنگرید .

خدا را در نماز که ستون دین است بنگرید .

خدا را روزهای رمضان شاهد گیرید که روزه سپر آتش است .

پس از قرآن واحادیپ نبوی ، سخنی بالاتر از سخنان امام علی (ع)  در دست امت نمی باشد که ... همه مروارید است ودور از خاک وخاشاک ودر این دریای مملو از درّ وگوهر ومروارید عده بسیاری راز مورخان سعی در جمع آوری وشرح وتوضیح سخنان امام نموده اند ولیکن در این میان تنها سید شریف رضی استکه توانسته این مجموعه را بطور احسن گرد هم آورد ونام آن را نهج البلاغه نامیده است واین مجموعه را میتوان کاملترین وموثق ترین جمع آوری دانست .

حضرت امام خمینی رحمه الله در پیام خود در سال 1358، با نام گذاری آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به «روز قدس» فرمود: «من در طی سالیان دراز، خطر اسرائیل غاصب را گوشزد مسلمین نمودم. ... من از عموم مسلمانان جهان و دولت های اسلامی می خواهم برای کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن، به هم بپیوندند و جمیع مسلمانان جهان را دعوت می کنم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و می تواند تعیین کننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان روز قدس انتخاب و طی مراسمی، هم بستگی بین المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند».

امام راحل با تدبیر الهی خویش و نام گذاری روز قدس، مبارزه با اسرائیل و دفاع از حقوق ملت مظلوم فلسطین را به عنوان تکلیفی اسلامی به همه مسلمانان از فرقه ها و ملیت ها و زبان های گوناگون گوشزد کرد و اعلام داشت که حمایت از اسرائیل، خیانت به اسلام است. وعده دیدار فردا راهپیمایی روز قدس. یا علی مدد

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 89 مرداد 27 :: 6:13 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

سؤالی ساده دارم از حضورت؟

من آیا زنده ام وقت ظهورت؟

سلام. نیمه شعبان گذشت و من نتونستم خدمت دوستان باشم ولی الان هرچه دیر ولی باز هم تبریک عرض می کنم این عید بزرگ رو به همه شما دوستانم گلم.

www.paybast.parsiblog.com

این سفری که به شهر خدایان! داشتم جالب بود چون هم خوب بود هم بد! سفر نسبتا طولانی بود ولی دو روز کاملا متضاد هم داشت، یه روزش هر کاری داشتم به خوبی انجام شد و روز دیگه هرچی بد بیاری بود آوردم از جاموندن از پرواز گرفته تا گم کردن گوشی تلفن و بقیه ماجراها. به هر حال جاتون خالی نیمه شعبان تو میدون خراسون رفتیم واسه جشن ولی هر دو قدم یه دعوا و بزن بزن دیدیم انگار جوونهامون مست کرده بودند که اینجوری با اون وضع افتضاح انگار اومده بودند X پارتی شرکت کرده بودند! دل آقا مهدی (عج) رو خون کردیم اسم خودمون رو هم گذاشتیم شیعه. تو پرواز بوشهر تهران کلی مسافر روس همراهمون بود که نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای یکی یه چفیه انداخته بود گردن اینها منم که کنجکاو بودم بدونم جریان چیه ولی هرکاری میکردم زبون اینها رو نمیفهمیدم به انگلیسی به زور فهمیدم که میخوان بعنوان یادگاری از ایران با خودشون ببرن، یه خانمی هم بهم گفت ایران یعنی این (چفیه) بعد بوسیدش، آب تو چشاش جمع شد و گفت من ایران دوست دارم. نمیدونم کی اینها رو شستشوی مغزی داده بود ولی خدا پدر و مادرش رو بیامرزه اونجا چنان احساس غرور می کردم که کسی جلو دارم نبود! فقط جونم بگه جوگیر شدم واسشون کلی سوغاتی دادم با خودشون ببرن که یه خاطره خوب تو ذهنشون بمونه از ایران و ایرانی (خودم)!

دوستانی که من رو از نزدیک می شناسند خیلی بهم خرده می گیردند که چرا بعضی ها توی وبلاگت نظرات غیر واقعی و بعضا غیر اخلاقی می دهند و تو سکوت می کنی؟ جونم بگه براتون من قول دادم که اگه کسی نظر گذاشت برای مطالبم اگه فحاشی و حرف رکیک و توهین به کسی نباشه پاک نکنم و همونجا جواب بدم ولی در جریان بعضی از این خانم های محترم که در حد شخصیت خودشان (نه خانواده محترمشان) حرف مفت می زدند به ظاهر سکوت می کردم که با آبرو و حیثیت کسی بازی نشه و بخاطر احترام ویژه ای که برای پدر و برادران شخص مورد نظر قائل بودم سعی می کردم مدارا کنم ولی وقتی دیدم این سکوت داره به قیمت لکه دار شدن شخصیت خودم تموم میشه چنان تیغ رو از رو کشیدم که فکر نکنم دیگه کسی جرئت کنه از اون غلط ها بکنه ضمن اینکه هر جنگی تلفاتی داره و من این وسط بهترین دوستانم رو از دست دادم و از همینجا از دوستان عزیزم نوید، سعید و محمد خداحافظی می کنم و امیدوارم همیشه تو زندگیشون موفق و سربلند باشند، فراموشتون نمی کنم. خلاصه عزیزانی رو بخاطر یک دختر روانی کنار گذاشتم و فکر می کنم ایشون هم از طرف خانوادش چنان تنبیه شده که دیگه کاری به کار من نداشته باشه. به هر حال خدا دوسم داشت رو به شیطان ندادم و همه چیز هم تموم شد.

در پایان حلول ماه مبارک رمضان رو خدمت همه مسلمانان جهات تبریک و تهنیت عرض می کنم و از همه دوستان التماس دعا دارم.

www.paybast.parsiblog.com

شاید باهوش ترین و زیرک ترین نباشم، ممکنه مهربان ترین نباشم، ممکنه که سریع ترین و قوی ترین نباشم، اما... کاری هست که میتونم بهتر از هر کس دیگه ای انجام بدم... "میتونم خودم باشم"




موضوع مطلب :


دوشنبه 89 تیر 28 :: 2:2 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

یابن الحسن

وقتی که دامن تو رها شد ز دست ما  = دست گناه دامن ما را رها نکرد

در روزگار ما تو بیابان نشین شدی = خاکم به سر که دل ما حیا نکرد

سلام. شعبان مبارک. غیبتم که طولانی نشد نه؟ به هر حال تو این مدت روزهای خوبی پشت سر گذاشتیم از جمله ولادت حضرت جوادالائمه (ع)، ولادت امام علی (ع) و روز مرد، مبعث رسول اکرم (ص)، ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار، ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز و ولادت امام زین العابدین (ع) که همه رو یکی یکی تبریک میگم.

گوش شیطون کر امتحانامون تموم شد ولی اسم دانشگاه که میاد یاد خرابکاری نمایندگان محترم مجلس میفتم که مثل بچه های کودکستانی گول خوردند و نزدیک بود دستی دستی روند بازسازی دانشگاه آزاد رو خراب کنند و با رأی شرم آورشون ثابت کردند که اصولگرایان و کسانی که علم ولایت مداری را نیز بر دوش میکشند گاهی برخلاف نظر رهبری (تذکر رئیس مجلس بر اساس صحبت مقام معظم رهبری بر مبنای دخالت نکردن مجلس در حوزه اختیارات شورای انقلاب فرهنگی) عمل می کنند و کار را بجایی کشاندند که دانشجویان معترض بسمتی رفتند که شعار "شورای انقلاب حمایت حمایت" جای خود را به شعار "دانشجو میمیرد مجلس نمی پذیرد" داد. خدا رو شکر دوستان مجلسی به موقع متوجه اشتباه خود شدند و در جهت اصلاح آن بصورت ضربتی اقدام کردند و این لکه تیره را در کارنامه خود کمرنگ تر کردند. گفتم امتحان یادم اومد چند وقت قبل از امتحانا رفتم دانشگاه دیدم عالی جناب جاسبی بزرگ (همون عبدالله خودمون) رئیس خاندان سلطنتی دانشگاه داران آزاد غیر اسلامی، در دانشگاه ماست البته اینقدر صحن دانشگاه پر از آدم های معلوم الحال و جالب شده بود که من اصلا دنبال خواجه عبدالله نگشتم ببینم کجاست! آخرشم نفهمیدم واسه چی اومده بود ولی چند روز پیش فهمیدم یه کانتینر گذاشتن پشت دانشگاه تابلو بوفه هم زدن بالاش گفتم شاید بخاطر افتتاح این اوده و از نکات جالب توجه دیگر اقدام همیشگی دانشگاه آزاد در جدا کردن بوفه خواهران و برادران از یکدیگر بود که همانطور که همه با خبرید همیشه در این زمینه های اسلام دوستانه دانشگاه آزاد پیشقدم بوده.

چند مدت پیش ازمون خواستن واسه دیدار با مقام معظم رهبری این پیرجوان زخم کشیده، نام نویسی کنیم بچه ها همه رفتند ولی متأسفانه خودم امتحان داشتم نتونستم برم واسه همین هم دلم گرفت. ولی تعجبم از اینه که تلویزیون نگاه می کردن دیدم اون جلو جلوها چهره های آشنا و لیدرهای گروه فتنه که عملا سخنان یکی از این شیادین درباره براندازی و مقابله با نظام را در ذهن دارم، دیده می شدند. در این که استان ما ... شکی نیست ولی حضور این آقایون که اتفاقا اکثرا هم از جمع آموزش پرورشی های با تقوای عزیز بودند در خیل عظیم دوستدران انقلاب و رهبری علامت سوال بزرگی بود که امیدوارم به راه راست هدایت شده باشند ولی چشمم آب نمیخوره! این ها همون هایی هستند که در گذشته هم وقتی قرار بود بعنوان یک مسئول در راهپیمایی 22بهمن و روز قدس در جمع مردم و پا به پای مردم حضور پیدا کنند، تا می آمدند و می دیدند راهپیمایی شلوغه بر می گشتند چون راهپیمایی را با صف نان اشتباه می گرفتند و در صف پست هم که کسی پشت سر مردم حرکت نمی کند! خوشبختانه این آقایون عده شون زیاد نیست فقط ادعاشون زیاده. ما که از اول تو یه خط حرکت کردیم چپ و راست هم نشدیم همیشه هم تو بوفه هواپیما سوارمون می کردند، حالا هم که گفتیم دوران خودمون رسیده یه بار تو عمرمون اتفاقی اون جلو نزدیک به کاپتان سوارمون کردند که از شانس بدمون چرخ هواپیما باز نشد بعدشم که با سلام و صلوات نشستیم متوجه شدیم این هواپیما عملا واسه چپ کردن ما بوده و کسی قصد خیر به جلو سوارکردنمون نداشته. حالا شما دعا کنید این سفری که دارم میرم تهران کسی منو نشناسه چون میترسم اینبار قرص خواب آور بهم بدن بیدار نباشم که با صلوات هواپیما رو بنشونم رو زمین صاف!

دشتستان بزرگ (محل زندگی اینجانب) هم که همچنان امن ترین نقطه ایران اسلامیه میگی نه از دلال های حسین آباد بپرس که دیروز یکیش اومد جلو خودم گفت چی میخوای گفتم هیچی میگفت نه تو یه چیزی میخوای! گفتم بابا مگه زوره مواد نمیخوام گفت ارزون حساب میکنم خیرشو ببینی پولتو رد کن بیاد ببینم چقدر داری گفتم پول ندارم گفت از قیافت خوشم اومده! یه چیزی پیشم گرو بزار یه جنسی بهت می دم مطمئنم مشتری خودم میشی! همینجا بود یکی اون ور خیابون یارو رو صدا زد فهمید اشتباه گرفته گفت مریضی مزاحم کاسبی مردم میشی زدم زیر خنده ولی شمارشو برداشتم گفتم بعدا کارت دارم! فضولی ممنوع کارش دارم دیگه. خلاصه اینجا امن شده بود دیگه خبری از سرقت و قتل و جنایت نبود حوصله مردم سر رفته بود که عزیزان خلافکار گفتند یه تکونی به خودمون بدیم تا شهر از سکوت و سکون در بیاد و این بود که چند وقت پیش تو یک ساعت تمام طلافروشی ها رو با هم زدند، چند وقت پیش تر تو نیم ساعت تمام موبایل فروشی ها رو با هم خالی کردند، جدیدا هم تو ربع ساعت دوتا بانک رو زدند و چند نفر رو مجروح کردند و البته یکی هم شهید شد. حالا هی باز بگین دروغه امنیت از سر و کول مردم بالا میره، حالا هی حکومت نظامی بزارین و مامور بریزین تو خیابون ها، دزدها هم آدمند، قاعده و قانون و وقت خاص خودشون رو دارند، می دونند کی برن سراغ کارشون پس خودتون رو خسته نکنید امنیت مقطعی و دروغی رو بزارید لب کوزه آبشو بخورید.

این تعطیلی های اخیر هم واسه خودش فیلمی شده،تهران که خبری نبود بازار هم که تعطیل نبود نه؟ آقا بحث سیاسی نکن هوا گرم بود. باشه قبول! تا ما تو جنوب گرد و خاک می خوردیم مشکلی نبود ولی همین که اشتباهی ته مانده این غبار راهشو گم کرد و سر از تهران در آورد فورا مملکت تعطیل شد. من تا یادم میاد این گرما تو این بیست و اندی سال عمرم عادی بوده و گرم تر که نشده بهتر هم شده، ولی تا کمی از گرما زیر پوست تهران بزرگ نفوذ کرد و پوست لطیف پایتخت نشینان مورد ملاطفت و ضرب شصت ... قرار گرفت عزایی برپا شد که بیا و ببین، باز هم گفتند مملکت تعطیل. چه بگویم که نگفتنش بهتراست.

خبر جدید هم بعد از سلامتی اینکه بعد از دانشگاه و فعالیت های فرهنگی اجتماعی و کلی کارهای اسمشو نبر دیگه که اجازه خوردن و خوابیدن رو هم بهم نمیدن این دوره های فیلم نامه نویسی، تصویر برداری و کارگردانی هم قوز بالا قوز شده. همانطور که می دونید راهی که سینما و بویژه فیلم نامه نویسان ما در پیش گرفته اند جز به ترکستان به جایی نمی رسد ولی من دارم یه فیلم نامه می نویسم که در نوشتنش از هیچ قاعده و قانونی استفاده نمیشه و سید فیلد باید پیشم شاگردی کنه و لنگ بندازه چون داستان های من از تهش هم زدن بیرون. قدیما فیلم نامه نویسها دنبال تهیه کننده می گشتن حالا من هنوز طرحم تکمیل نشده همه تهیه کننده های داخلی و خارجی و از همه کره های خاکی و آبی با رقمای گنده افتادن دنبالم همین چند روز پیش هم بروبچه های هالیوود زنگ زدند جوابشون رو ندادم. خوب دیگه فک می کنم دارم گرم میشم بهتره تا پرتم نکردید بیرون خودم برم و چون الان کاملا دراماتیک شدم رفتنم هم اینجوری میشه. کات

رویش گل نیلوفر در مرداب، یعنی در بدترین شرایط هم می توان رشد کرد.


موضوع مطلب :


دوشنبه 89 خرداد 31 :: 11:28 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم = در ره عشق جگردارتر از صد مردیم

هر زمان شور خمینی بسر افتد مارا = دور سید علی خامنه ای می گردیم

ضمن عرض سلام و خسته نباشید، تسلیت عرض می کنم رحلت ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی را به همه عاشقان آن حضرت در سرتاسر کره خاکی. با توجه به سخنان زیبای حضرت امام (ره) بویژه آنجا که فرمودند میزان حال فعلی افراد است واقعا در دوران فته به معنای حقیقی این سخن زیبا پی بردیم و دریافتیم که همه اشخاص درون این دایره قرار دارند و هیچ استثنائی وجود ندارد حتی اگر فرد مورد نظر نوه حضرت امام (ره) باشد! در زیر نامه ای از امام خمینی (ره) به حاج سید احمد خمینی آمده که امیدوارم شما نیز از این سخنان عارفانه نهایت استفاده را ببرید.

««احمد عزیز اینجانب هیچ گاه میل نداشته و ندارم که درباره نزدیکان خود سخنی بگویم یا دفاعی کنم. لکن علا وه بر آن که در پیشگاه مقدس حق - جل و علا - مقصر ومجرمم و از درگاه متعالش امید عفو و بخشش دارم و تمام سرمایه ام اعتراف به تقصیر و عذر از آن است ودر نزد مسلمانان و ملت عزیز نیز اعتراف به قصور و تقصیر و از آنان امید عفو و طلب آمرزش دارم، در پیش گروه هایی و اشخاصی گناهانی نابخشودنی دارم و احتمال قوی می دهم که پس از من برای انتقام جویی از من به بعض نزدیکان و دوستانم تهمت ها که من آنها را ناروا می دانم بزنند و به آتشی که باید مرا بسوزانند آنان را بسوزانند و احیانا به صورت دفاع از من انتقام مرا از آنها بگیرند و اکنون  در حیات من گفت وگوها و زمزمه هایی به گوش می خورد که احتمال فوق را قوی تر می کند. لهذا من احساس وظیفه شرعیه نمودم برای رفع ظلم و تهمت، نظر خود را نزد ملت عزیز اظهار کنم که از قبل من در این خصوص تقصیری نباشد. یکی از آنان که بیش از همه احتمال انتقام جویی از من درباره او می رود  احمد خمینی فرزند اینجانب است. اینجانب در پیشگاه مقدس حق شهادت می دهم که از اول انقلا ب تاکنون و از پیش از انقلاب در زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است از او رفتار یا گفتاری که برخلا ف مسیر انقلا ب اسلا می ایران باشد ندیده ام و در تمام مراحل از انقلا ب پشتیبانی نموده ودر مرحله پیروزی شکوهمند انقلا ب معین وکمک کار من بوده و است و کاری که بر خلا ف نظر من است انجام نمی دهد ودر امور مربوطه چه در اعلا میه ها یا ارشادها بدون مراجعه به من تصرف و دخالتی نمی کند; حتی در الفاظ اعلا میه ها بدون مراجعه دخالت نمی کند و اگر در امری نظری دارد تذکر می دهد که تذکراتش نیز صادقانه و برخلا ف مسیر انقلا ب و مصلحت نیست و من اگر تذکراتش را نپذیرفتم تخلف از قول من نمی کند و من نیز اگر حرفش را صحیح دیدم قبول می کنم و امیدوارم حرف صحیح را از همه کس قبول کنم.
و اما در جهت مالی که بعض مخالفان انقلا ب گاهی نسبت هایی به او می دهند باید بگویم که ایشان در امور مالی من دخالت ندارد و ضبط و حفظ بیت المال در اختیار بعض آقایان مورد وثوق می باشد و اگر برای اشخاص وجوهی بخواهد پیشنهاد می کند و من بدون واسطه یا به واسطه آن آقایان وجه را می رسانم و من اعلا م می کنم که احمد در هیچ  بانک داخلی و خارجی و هیچ موسسه ای وجهی و سهمی ندارد ودر هیچ جا در خارج و داخل زمین مزروعی و غیرآن و ساختمان و امثال ذلک ندارد  و اگر بعد از من دارای یکی از این امور بود در داخل یا خارج دولت وقت با اجازه فقیه وقت مصادره نمایند و او را تحت تعقیب درآورند و امید است که دولتمردان جمهوری اسلا می همیشه ضوابط را ملا حظه و از روابط احتراز نمایند. از اموری که تذکرش خوب بلکه لازم است آن است که یکی از تهمت ها که به او زدند این بود که موزه عباسی را ربوده و به پاریس برده وچندی - علی المحکی - مخالفان وقت خود را صرف آن نمودند پس از آن معلوم شد خلا ف آن یا او در اطراف شمال زمین هایی خریده است و امثال آن که برای مخالفت با من از او انتقام جویی می کردند.
و در امور سیاسی مدتی تهمت ها زده شد که احمد طرفدار  منافقین است و من در طول مدت انقلا ب مخالفت هایی از او می دیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و دراین آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لا جوردی می شد و مخالفت هایی می شد غیر از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لا جوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لا زم و برکناری او را تقریبا فاجعه می داند یا مسئله طرفداری از بنی صدر، او مادامی که من از بنی صدر به واسطه بعض مصالح جانبداری می کردم او هم گاهی طرفداری می کرد و آن گاه که من پرده  را بالا  زده و او را برکنار کردم حتی یک مرتبه از او طرفداری نکرد و مخالفت شدید می کرد. یا مسئله خط سوم که مدتی نقل مجالس مخالفان بود و تهمت های ناروا می زدند و من او را امر به سکوت کردم و او هیچ گاه از خط انقلا ب و اسلا م خارج نبود و بالا خره اگر به واسطه انتقام جویی از من پس از من گروه هایی به مخالفت او برخاستند من دین خود را به او به عنوان یک مسلمان و یک رحم ادا کردم و خداوند تبارک و تعالی حاضر و ناظر است و من امیدوارم که احمد به خدای تبارک و تعالی اتکال نماید و از غیر او از هیچ کس نهراسد و در خدمت به خالق و خلق به واسطه تهمت ها و مخالفت ها به خود تزلزل و تردید راه ندهد و در خدمت ها از خداوند متعال چشم داشت داشته باشد و برای به دست آوردن هیچ مقامی قدم برندارد و چون او را شخص مفید برای انقلا ب می دانم امیدوارم در کنار وفاداران به انقلا ب و متعهدان در راه اسلا م و هدف به خدمت هر چه بیشتر قیام کند و با برادران انقلا بی و ایمانی در خط انقلا ب و اسلا م کوشش کند و از هیچ خدمتی مضایقه ننماید و پاداش از هیچ مخلوقی نخواهد و خدمت را در راه کشور اسلا می و اهداف الهی خالصانه و برای رضای خالق - جل و علا  - ادامه دهد و به مستمندان و مستضعفان که حق تعالی سفارش آنان را فرموده بیش از دیگران خدمت کند و دیگران را به خدمتگزاری دعوت کند و هر چه مشکل در راه خدمت به هدف که اسلا م عزیز است پیش آید و هر چه کارشکنی شود، از کوشش برای خدا دست برندارد و برای هر خدمتی که او را دعوت کردند و تشخیص داد مفید است اجابت کند و رضای خدا را با خدمت به خلق جلب نماید.
و اما در موضوع روحانیت که گاهی احمد مورد تهمت واقع می شود من او را موافق جدی با روحانیت می دانم. اساس روحانیت چیزی نیست که یک نفر مسلم با آن مخالف باشد و اما موافقت بی قید و شرط که هر کس با هر عمل و اخلا ق و ایده مورد تایید او باشد و لباس روحانیت به قامت هر کس اگرچه برخلا ف مشی اسلا می انسانی رفتار کند سزاوار و موجب لزوم غمض عین باشد از او و هیچ روحانی متعهد و مسلمان معتقد به ارزش های اسلا می متوقع نیست و نباید باشد و اینجانب کرارا گفته ام که روحانی نمای غیرمهذب و در غیر خط اسلا م از ساواکی برای اسلا م و جمهوری اسلا می خطرناک تر است. در هر صورت احمد در این باره از خط اسلا م و خط روحانیت متعهد پیروی می کند و امید است ان شا»الله تعالی در این خط مستقیم که صراط الله است پایدار باشد از خداوند متعال دوام جمهوری اسلا می و عزت و عظمت مسلکان جهان به ویژه ملت شریف ایران و تعهد و پایداری متصدیان امور و قدرت و شوکت رزمندگان سلحشور و حضور ملت بزرگ ایران را در صحنه خواستارم.
والسلا م علی عبادالله الصالحین»»

در پایان آغاز بیست و دومین سال زعامت و رهبری حضرت امام خامنه ای را بر شما پیروان ولایت تبریک می گویم.

با خامنه ای کسی نگردد گمراه = او در شب فتنه می درخشد چون ماه

در هر نفسم برای او می خوانم = لا حول و لا قوة الا بالله




موضوع مطلب :


جمعه 89 اردیبهشت 31 :: 11:0 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

به جای اینکه به فکر آزادسازی خرمشهر باشید به فکر آینده سازی آن باشید. شهید محمد جهان آرا

سلام. پیشاپیش سالروز آزادسازی خرمشهر را به ملت غیور، مقاوم و پیروز ایران اسلامی تبریک عرض می کنم. نمی دونم چرا وقتی اسم خرمشهر میاد یاد شهدا می افتم و می شینم با خودم فکر می کنم اگه من اون موقع بودم چکار می کردم؟ مثل این اسوه های ایثار و مقاومت ایستادگی می کردم یا مثل بعضی بزغاله ها پا می زاشتم به فرار و از ترس زیر لحاف قایم می شدم و از ترس صدای موشک های صدام دائما خودمو خیس می کردم؟ می دونی لحاف دیروز، امروز اسمش شده میز؟ می دونی بعضی ها از ترس فرار از عدالت پشتش سنگر می گیرن؟ ولی حیف که خون شهدا این میزها را واژگون می کنه و افراد ترسو هیچوقت آسوده نخواهند خوابید. بقول شهید بهشتی: "شهادت را به بها می دهند، به بهانه نمی دهند" دعا می کنم یکبار هم که شده خدا شهادت رو به بهانه به من عطا کنه بهانش رو هم خودش خوب می دونه! ولی ما کجا و شهادت کجا؟ امشب کمی ناخوش احوالم نفهمیدم چی نوشتم و چی ننوشتم فقط می دونم سرم داره از درد می پوکه و دیگه صفحه مانیتور رو نمی بینم. درسته جنگ هنوز تمام نشده فقط شکلش عوض شده خوشا بحال سربازان خمینی که همه علیه یک دشمن می جنگیدند ولی ما چی؟ نه دوستمون رو میشناسیم نه دشمنمون ولی خدا رو شکر بعد از پیر جماران هنوز رهبری بنام سید علی هست که راه درست رو نشونمون بده که به چاه نیفتیم و همچنان معتقدیم که جنگ از آدم تا خاتم ادامه دارد و ما مرد جنگیم. یا علی

ما باید پرچم اسلام را در انتهای افق بر زمین بکوبیم. حاج احمد متوسلیان




موضوع مطلب :


دوشنبه 89 فروردین 30 :: 2:33 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

کسی که همیشه در حال تولد نباشد در حال مرگ است، دوباره متولد شو.

سلام. نه زمستانی باش که بلرزانی و نه تابستانی که بسوزانی، بهاری باش که برویانی. بهار 89 مبارک. یکی از عجایب دوران زندگیم در سال قبل این بود که مثل آدمیزاد کنار خانواده بودم، نشستم سر سفره هفت سین و کلی هم عیدی دادم! ولی امسال هم مثل همیشه لحظه تحویل سال سر سفره نبودم ولی عیدی دادم! خیلی بدتر اینکه بعضی ها سال جدیدشون تو بیمارستان تحویل شد و جا داره به همین بهانه دعا کنم خدا همه بیماران رو شفا بده و امسال رو سالی پر خیر و برکت برای همه مردم قرار بده.

با توجه به نامگذاری سال 89 بنام همت مضاعف و کار مضاعف لازم دونستم تعریف مختصری از بعضی مشاغل رو براتون بزارم:

سیاستمدار: کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید!

مشاور: کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است!

حسابدار: کسی است که قیمت همه چیز را می داند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند!

بانکدار: کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد!

اقتصاددان: کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد!

روزنامه نگار: کسی است که %50 از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و %50 بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند!

ریاضیدان: مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهیه می گردد که آنجا نیست!

هنرمند مدرن: کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد!

فیلسوف: کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند!

روانشناس: کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد!

جامعه شناس: کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند، او به مردم نگاه می کند!

برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند!

توجه توجه متن فوق متعلق به این عنصر نامطلوب نیست! اصلا من بقول (حج آغا) سواد خوندن و نوشتن ندارم فقط خودم چندتا شغل کلیدی، حساس و اسمشو نبر بهش اضافه کرده بودم که بنا به مصلحت فعلا حذفشون کردم تا بعد...!

حرف برای گفتن زیاده ولی گرفتاری اجازه نمیده بیشتر در خدمت عزیزان باشم ضمن اینکه همین الان که این مطلب رو ضربتی نوشتم در حال نگارش مقاله ای در زمینه کنفرانس بین المللی خلع سلاح هسته ای، جهت درج در یکی از روزنامه ها هستم و با عرض پوزش باید از حضور پرمهرتون مرخص بشم. در پایان پیشاپیش فرا رسیدن ایام فاطمیه را تسلیت عرض می کنم. تا درودی دیگر بدرود

حرفی بزن که بتونی بنویسی، چیزی بنویس که بتونی امضاش کنی و چیزی رو امضاء کن که بتونی پاش وایسی.




موضوع مطلب :


جمعه 88 اسفند 14 :: 2:47 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

هرگاه خداوند تو را به لبه پرتگاه برد، باز به او اعتماد کن، چون یا تو را از پشت خواهد گرفت یا پرواز را به تو خواهد آموخت.

سلام. در ابتدا موالید پر خیر و برکت پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) را خدمت همه مسلمانان جهان تبریک عرض میکنم و پیشاپیش حلول سال نو را نیز مبارک باد می گویم. راستی نمیتونم خوشحالی خودم رو از بازداشت عبدالمالک ریگی ملعون و خبیث پنهان کنم و امیدوارم که این یکی دیگه درست و حسابی محاکمه بشه و باز شاهد سرپوش گذاشتن و لالایی خوندن و ناز کردن و ... نباشیم!

یادواره تخصصی شهدای تخریب

اول سال گفتم سال بدی دارم ولی راضیم به رضای خدا؛ الان حرفمو پس می گیرم! ولی باز هم راضیم به رضای او. امسال مراسم یادواره (تخصصی) شهدای تخریب پس از حدود یکسال زحمت دوستان، با شکوه خاصی برگزار شد که با برنامه های متفاوتی همچون اردو و رزمایش صحرایی متفاوت تر از هر یادواره دیگری انسان را به حال و هوای جبهه نزدیک می کرد. و اما یک داستان؛ نه؛ این داستان نیست خاطره است. در روز برگزاری مراسم یادواره که با حضور مسئولین کشوری و لشکری و مردم و خانواده های معظم شهدای تخریب از سراسر کشور برگزار می شد چند صحنه زیبا دیدم که حیفه تعریف نکنم. اول اینکه مادر پیر شهیدی که با حسرت به پله های پرشمار سالن نگاه می کرد ولی باهایش توان بالارفتن از پله ها را نداشت، توسط یک نوجوان کم سن و سال چنان مشایعت شد که ناخداگاه به ذهنم گذشت که چگونه علی اکبر (ع)، زینب کبری (س) را مشایعت می کرد؟

دوم اینکه جانبازانی که برای اجرای همخوانی و تواشیع به مهمانی لاله ها آمده بودند وقتی که خواستند از درب پشتی وارد سالن شوند توسط یک جوان چنان مورد استقبال قرار گرفتند که هرکسی صحنه را دید اشک ریخت. این عزیز که جزء کمیته استقبال بود و باید در مقابل مدعوین با احترام نظامی برخورد می کرد چنان با عشق بر روی دست این جانبازان سرفراز خم شد و دستان این عزیزان را یکی پس از دیگری بوسید و در آغوش فشرد و اشک ریخت که گوشه چشم هر بیننده ای که در آن لحظه صحنه را دید، تر شد. در آن لحظه احساس غرور کردم چون افتخارم این بود که حداقل این سرباز گمنام از دست پرورده های خودم بود و از کوچکی... (کمی واسه خودم کلاس گذاشتم جدی نگیرید) خلاصه خیلی خوشحالم.

سومین موضوع یادواره چیه؟ به خودتون فشار نیارید خودم می گم. ابتدا یک توضیح: " اگه یادتون باشه بارها گفتم که آرزوی زیارت کربلای حسینی سالهاست که ملکه ذهنم شده و همانطور که قبلا هم گفتم دوباری که معجزه وار به سفر حج مشرف شدم، از خداوند بعد از دعا برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج) و ...، خواستار تشرف به کربلای معلی شدم. دوبار فرصتش پیش اومد ولی همه رفتن من نرفتم! چون یک بار به دلیل ... و دیگر بار در لحظه تشرف به دلیل باطل شدن گذرنامه و ممنوع الخروج شدنم توسط اسمشو نبرها توفیق حاصل نشد!" حالا تو این یادواره قسمت شد آقا خودش به ما نظر کرد. اونروز وقتی این دوتا صحنه ای که گفتم دیدم دلم به حال گرفت. قرار بود ما زودتر به اردوگاه بریم که بعد از پایان این برنامه اونجا از مهمان ها استقبال کنیم ولی پام دنبالم نمیومد سه بار بهم تذکر دادن که نیروهاتو بردار برو دیر میشه، گفتم باشه و باز یه چیزی جلومو می گرفت. همینجوری تو خودم بودم که حاج ناصر صدا زد بیاید درهای ضریح و قتلگاه امام حسین (ع)، و پرچم بارگاه ملکوتیشو تو سالن برای تبرک حاضرین و بینندگان زنده تلویزیونی، بچرخونید. اونوقت فهمیدم چی شده. وظیفه حمل صندوق حاوی پرچم حضرت ابالفضل (ع) نصیب من شد.

سرتون رو درد نیارم غوغایی بود تو دلم.،برنامه تموم شد حدود نیم ساعت پشت ماشین پنجه در پنجه دربهای ظریح آقا داشتم باهاش درد دل می کردم. بچه ها هم که تا اردوگاه خوندن و عشق بازی کردن، خلاصه وظیفه کمیته استقبال از مدعوین، شد حمل درب بهشتی حرم ارباب عشق. وقتی محموله آسمونی رو رسوندیم اردوگاه با بچه ها نشسته بودیم گفتم خدایا شکرت یه بارونی هم بفرستی بیاد پایین جنسمون جوره معلومه باهام آشتی کردی بچه ها زدن زیر خنده گفتن این زده به سرش! یه (آقایی) زد رو شونه هام گفت همینی که امروز دیدی بارون رحمتش بود که به دل پاکت نازل کرد و با اشکای پاکترت دلتو صاف و زلال کردی یه بوسه هم به پیشونیم زد و رفت... فردای همون روز باز تو سالن برنامه داشتیم اینبار پرچم ها رو علم کردیم که تو سالن بچرخونیم. باز هم پرچم حضرت ابالفضل (ع) نصیب من شد! علم سنگین بود توانشو نداشتم ولی یا علی گفتم بلندش کردم شد سبک مثل پر قو! تو سالن طوافش دادم همه تبرک جستن، تو حال خودم نبودم آخه داشتم (علم) علمدار کربلا رو میچرخوندم.

برنامه تموم شد داشتم اشک می ریختم همون (آقا خوبه) اومد یه بوسه دیگه گذاشت وسط پیشونی من گفت اینم بارون دوم اینبار بازوهاشو بوسیدم گفتم تا سه نشه بازی نشه خندید گفت اون بارونشم می بینی و رفت... برنامه تموم شد. فرداش یه کاری پیش اومد رفتم کازرون هوا ابری شد و بارون گرفت. کلی حال کردم ولی دیگه (آقاهه) نبود ... این هم خلاصه ای از گفتنی ها و معجزات یادواره.

راستی این روزها فرقه های ضاله سیاسی استان بدجور اوضاشون به هم ریخته و دارن به سرنوشت گروه موسوم به 20 که با یال و کوپال اومد و نرم و بی صدا رفت،دچار می شن، ولی اینبار رفتن ها هم پر سر و صدا شده! باید به عمرعاص های زمانه بگویم: بشتابید که زباله دان تاریخ در انتظار وصالتان لحظه شماری می کند.

"توجه.توجه" به خبری که هم اکنون از طریق تلفن از تهران مخابره شد توجه فرمایید: داداش روح الله برای سومین بار پیاپی در مسابقات کشوری دفاع شخصی موفق به کسب مدال شد. طبق آخرین اخبار واصله مثل دوره های قبل بعنوان اولین نفری که روی تشک رفته همه حریفان رو ضربه کرده و با مدال خوش رنگی که کسب کرده باعث روحیه دادن به بقیه اعضای تیم که همه ازش بزرگترن شده و حتما این دوره هم مثل همیشه تیم ما با اقتدار کامل قهرمان کشور میشه. جای خودم خالی، حیف شد چون اگه مسابقه هر جا بجز تهران برگزار می شد حتما من هم می رفتم! این موفقیت بزرگ رو (کسب مدال طلا) قبل از هر کسی به خودم تبریک میگم چون میگن بچه حلال زاده به داداش بزرگش میره! با عجله و تند تند نوشتم اگه مثل همیشه غلط دستوری یا املایی دیدید به بزرگواری خودتون ببخشید. من که با عمو عباسم! "حضرت ابالفضل (ع)" به استقبال سال نو رفتم. تعطیلات خوش بگذره سال نو هم مبارک.

زندگی را طی کن وانگاه که بر بلندترین قله هایش رسیدی لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیده اند.

درج شده در: فوری نیوز


موضوع مطلب :


یکشنبه 88 بهمن 18 :: 1:53 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

کاش میشد همچو آواز خوش یک دوره گرد، زندگی را بار دیگر دوره کرد.

سلام. ضمن عرض تسلیت به مناسبت اربعین حسینی، رحلت حضرت محمد (ص)، شهادت امام حسن (ع) و شهادت امام رضا (ع)؛ بر خود لازم می دانم دهه پیروزی انقلاب جهانی اسلامی ایران و همچنین دستیابی کشور عزیزمان به فناوری های جدید در عرصه هوا فضا را بر همه فجرآفرینان تبریک و تهنیت عرض کنم.

همانطور که انتظار می رفت امسال سالگرد تولدم متفاوت تر از هر سال بود و خانواده و دوستان زیادی بهم لطف کردند و بدرقم خجالتم دادند تاحدی که تا 2ساعت پیش فکر میکردم باز بچه شدم. ولی با این وجود سخت ترین و شاید تلخترین خنده های عمرم رو تجربه کردم! این روزا حالم زیاد خوب نیست ولی از کار و تلاش نا امید نمیشم و همیشه سعی می کنم در عرصه های مختلف اجتماعی در حد و اندازه خودم حضور فعالی داشته باشم. ولی چه کنم که هیچوقت این بدن بیچاره من بدون زخم و درد نیست! الان که این متن رو می نویسم از نعمتی به نام دست راست برای تایپ محرومم آخه دستم درد می کرد امشب هم یه چیز سنگین باهاش بلند کردم داغون شد رفت. یه وقت فکر نکنید دعوا کردم، کتک خوردما من خودم یه پا بروسلیم!

تا حالا شده دوتا، سه تا، چندتا دوست دور هم جمع بشین و با هم دست بدین که تا آخر آخر آخرش با هم باشید و شادی و غصه هاتون رو با هم تقسیم کنید و از این جور اراجیف؟ تصورش رو بکنید یه هدفی رو انتخاب کنید بعد تو رو بندازن جلو، خودشون پشت سرت حرکت کنن هر چی تیر و ترکشه به تو بخوره آخرای راه وقتی که همه دشمنای مشترکتون رو از صد راه برداشتی و دیگه نای گذشتن از خط پایان رو نداری و نیاز داری یکی از اون عقب بیاد فقط دستاتو بگیره و بلندت کنه تا مرحله نهایی رو پشت سر بزاری، یه نگاهی به پشت سرت بندازی ببینی هیچکس نیست. اونجاست که عمر و زندگیت رفته و راه برگشتی نداری و اون هدفی که یک قدمیش وایسادی برات پوچ و بی ارزش میشه. فکر می کنی دوستات بهت خدمت کردن یا خیانت؟ خدا دوستت داشته که قبل از خط پایان متوجه شدی یا نه؟ باید دعاشون کنی یا نفرین؟ جالبش اونجاست که وقتی ادای آدمای پشیمون رو در میارن که دیگه تو از دست رفتی و بقولی: "گرچه آب رفته باز آمد به رود، ماهی بیچاره اما مرده بود". بقول یه بنده خدا یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه ولی نمیدونم این پایان کی و چگونه خواهد رسید. من که زدم تو بی خیالی، با اینکه دلم پر درده ولی می خندم. تو تنهایی خودم، با خدا حال می کنم. تو اگه میدونستی خنجر از دست رفیقان خوردن چه سخته ازم نمی پرسیدی که چرا تنهایی؟ نفرینشون نمی کنم بلکه دعاشون می کنم که همیشه و همه جا سالم و سلامت باشند و تو زندگی و آینده شون خوشبخت و عاقبت به خیر بشن. کاری به اونها ندارم خودم توبه می کنم! و دعا می کنم خدا از سر تقصیراتم بگذره.

چند روز پیش با یکی از دوستام چونه می زدیم و می گفت شما جز طبقه سرمایه دار جامعه هستید و از این حرف ها و ما کم درامدیم. همزمان 2تا پیام به شماره مرکز آمار ایران زدیم و نتیجه این شد که خوشه بندی ما 2 بود و عزیزمون اصلا جز خوشه بندی نبود! خلاصه اینکه ما هر چه داریم کف دستمونه ولی بعضی از دوستان مدعی، خون مردم رو تو شیشه می کنند و شیشه رو زیر لحافشون قایم می کنند.

بعضی از دوستان معتقدند که بخش نظرات وبلاگم گرمتر از خود متن اصلیه و من همیشه گفتم که آماده شنیدن نظرات، انتقادات و پیشنهادات دوستان هستم اما باید در نظر داشت که یک انتقاد سازنده بهتر از هزار تعریف مخرب است و من بخاطر تعریف و تمجید بیجای بعضی از دوستان که گاهی به بی تربیتی منجر میشه شرمنده ام! اما چند مدت پیش یکی از دوستان حزب فتنه (استاد دانشگاه) رو دعوت به مناظره کردم که دوست عزیزمون کلی کم آورد و در پیامی خصوصی انواع و اقسام فحش و ... را حواله من کرد که نشان از معرفت بزرگان این حزب دارد! اون شب اونقدر ناراحت بودم که یهو چشمم خورد به لوح تقدیری که چندی پیش در همایش نخبگان جوان گرفته بودم و بی اختیار چنان پودرش کردم که وقتی خواستم چسبکاریش کنم دیدم دیگه بدرد نمی خوره!

با وجود برنامه های زیبا و پرمخاطبی چون دیروز، امروز، فردا دیگه حرفی باقی نمی مونه که من بخوام بزنم اون شب هم خودم شخصا از دکتر کوشکی عزیز بخاطر بخش جالب و جذاب برنامشون تقدیر و تشکر کردم چون واقعا بسیاری از پرده های ابهام رو از پیش روی ما نسل سومی ها کنار زدند و شناخت خودی و غیرخودی رو برامون آسونتر کردند. فهمیدیم که چطوری بعضی از خواص از حمایت به خیانت می رسند، مثلا ماهیت دکتر مصدق و مهندس بازرگان رو که آقایون کلی روشون مانور میدن رو برامون روشن کردند. حالا هی وزارت ارشاد ما چپ و راست کتاب تعریف و تمجید مهندس رو چاپ کنه! البته توصیه می کنم دوستان عزیزم (دکی و دکی) جانب احتیاط رو بیشتر رعایت کنند که به سرنوشت کامی جون (نجف زاده) دچار نشن! با وضع موجود و مرزبندی نکردن عاملان فتنه و اتمام حجت تاریخی مردم در 9دی با مسئولین، دیگر جای درنگ نیست...

راستی بازی رو دیدید؟ قرمز رو عشقه! امتحانا هم تموم شد، زور داره بعد از دوسال درس خوندن برگردی سر جای اولت ولی یادم میاد قبلا اگه سر کلاس نمی رفتم بجاش واسه امتحان کلی می خوندم ولی اینجا برعکس شده سر کلاس می رم ولی نخونده امتحان می دم اما خدا رو شکر فعلا درسا آسونه ولی کی من از این دانشگاه غیر اسلامی مدرک بگیرم خدا می دونه.

نرسیدن به هدف مصیبت نیست، نداشتن هدف مصیبت است.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 88 دی 9 :: 11:11 عصر ::  نویسنده : محمد پای بست

سلام بر آنکه حرمت خیمه هایش شکسته شد...

سلام. سالروز تولدم نزدیکه ولی چه تولدی؟ رسمه تو جشن تولدها کیک و شیرینی می دن ولی من دوس دارم شعله زرد نذری بدم! رسمه همه تیپ بزنن ولی من دوس دارم لباس مشکی به تنم باشه! رسمه آهنگ شاد بزارن و دست بزنن ولی من دوس دارم روضه امام حسین (ع) بزارم و ذکر حسین حسین بگیرم! رسمه گل و ساعت و سکه کادو بدن ولی من دوس دارم سربند یا حسین، سپاهیان خمینی و فدائیان رهبر کادو بگیرم. رسمه... این هم کیک تولد من:

باز گردید ای تکاورهای جنگ / ای شجاعان ای دلاورهای جنگ

جبهه فرهنگ را احیا کنید / خدعه و نیرنگ را رسوا کنید

رنگ سبز مخملی بس نابجاست / این همان قرآن روی نیزه هاست

ما بسیجی، با ولایت زنده ایم / زنده ایم و تا ابد رزمنده ایم

امسال متحمل بیشترین گرفتاری های عمرم شدم و در کوران سختی ها توکلم رو به خدا از دست ندادم. چون معتقد به این بودم که همه پیشامدها چه خوب، چه بد، آزمایش الهی است. چراش بین خودمو خدای خودم بمونه ولی امسال با حال ترین محرم عمرم رو پشت سر می گذاشتم تا رسیدیم به تاسوعا و عاشورای خونین و غمبار حسینی امسال که به عنوان لکه ننگی در تاریخ ثبت خواهد شد. کارشان به جایی رسید که به مقدسات مردم توهین کردند و خون به دل امام زمان (عج) کردند. کارشان بجایی رسید که در سناریوی هتک حرمت عاشورای حسینی از خانواده خود نیز قربانی دادند! آیا ارزشش را داشت؟ کار بجایی رسید که مردم از شعار مرگ بر منافق به شعار مرگ بر میرحسین رسیدند! آنها را معاند و محارب و منافق خواندند و خواستار اعدام آنها شدند. دیروز تو گلزار شهدا یه لحظه خجالت کشیدم، گفتم اگه بین این همه شهید یکیشون بیاد ازم بپرسه بعد از ما چه کرده اید؟ من چه جوابی دارم؟ هیچ! منی که کوتاهی کردم فقط باید برم بمیرم! مسئولینی که مماشات کردند باید بروند بمیرند و مردمی که سکوت کردند باید...! با تمام این توضیحات باز امید و توکلم رو از دست ندادم و رو کردم به سمت شهدا و از ته دل شروع کردم به زمزمه کردن:

باشه دیگه کل وصیتاتو اجرا می کنم/ تو فقط غصه نخور

باشه دیگه دعا واسه یوسف زهرا می کنم / تو فقط غصه نخور

باشه حالا کاری برا غوغای محشر می کنم / تو فقط غصه نخور

باشه دیگه فکری برا اشکای رهبر می کنم / تو فقط غصه نخور

تا قبل از راهپیمایی و تظاهرات میلیونی ملت همیشه در صحنه ایران اسلامی؛ همان وقت که با خودم می گفتم دیگر سکوت حرام است و خون دشمنان حلال است، زمانی که فکر می کردم در تهران چیزی بنام مرد وجود ندارد ولی باز هم امیدوار شدم. قبلا فکر می کردم چیزی بنام نیروی امنیتی و قضایی هم وجود ندارد ولی باز هم امیدوار شدم و از خدا می خواهم که همچنان امیدوار بمانم...!

آری عاشورا تکرار می شد، اما این بار امام حسین غریب و تنها نبود، خامنه ای بود، یاران خامنه ای هم بودند. امام حسین 72 یار داشت، ولی ملت ایران همه بسیجی؛ یار 73 این ماجرا بودند. همه فدائی رهبر، همه آماده جانفشانی و شهادت. همه آنها که کفن بر تن، فریاد مرگ بر منافق سر می دهند شهیدند. آمده اند تا عاشورا را تکرار کنند. هر شهیدی که می بینی نام ببر و به فرزندانت بگو که چهره او را به خاطر بسپارند تا علم ابالفضل که امروز به علمدار عصر ظهور خامنه ای رسیده، بر زمین نماند و به دست حضرت مهدی (عج) برسد. علم بر زمین نمی ماند؛ مگر ما مرده ایم؟

حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود، افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. لبیک یا حسین


موضوع مطلب :


شنبه 88 آذر 28 :: 1:13 صبح ::  نویسنده : محمد پای بست

حسین (ع) را منتظرانش کشتند! آگاه باشیم که مهدی (عج)، حسین زمان ماست!

امت مسلمان ایران اسلامی در ماه پیروزی خون بر شمشیر در غم هتک حرمت به ساحت مقدس بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، خمینی کبیر آن پیر فرزانه و سفر کرده بسوگ نشسته اند. دشمنان بدانند ما با امام خمینی (ره) میثاق بسته‌ایم و به او وفاداریم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مارا بکشند و زنده‌ کنند، دست از او نخواهیم کشید.

بعضی از دوستان تمام تهمت ها را تحمل میکنند ولی ظرفیت انتقاد نیروی خودی را ندارند، دیگران را با ناز به آرامش می خوانند و همسنگرانشان را با خشم به زندان! وقتی اصل نظام را مورد هجمه قرار دادند همه سکوت کردیم، وقتی اسرائیل را مدافع شدند همه خواب بودیم، وقتی اسلام را مهاجم شدند متعجب شدیم، وقتی امام را منکر شدند...! آیا برای اقدام دیر نشده؟ باز هم می گویید گربه است؟ مگر این نیست که سخت ترین کار دنیا، محکوم کردن یک آدم احمق است؟ پس مماشات با این پیر به بیراهه رفته یعنی چه؟ مگر این نیست که پیری، علتی است که هیچ طبیب داروی آن نداند الا مرگ؟! ملاطفت با نخست وزیر دیروز امام و لکه ننگ امروز نظام یعنی چه؟ تا کی می خواهیم بنام مصلحت، در مقابل چنین افراد آبرورنگی سکوت کنیم؟ مگر خشم مردم را نمی بینید؟ مگر نشنیده اید که بعضی جاسوس می شوند بعضی مصرف؟! شاید به عقیده شما اینها جاسوس نباشند ولی تاریخ مصرفشان بسر آمده. ناخدا موسوی، ناخدا کروبی، ناخدا ... در دنیای پر تلاطم و طوفانی زندگی با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است.

www.paybast.parsiblog.com

غذای روح ما از عطای دست توست یا اباعبدالله!، الحمدالله، که در این خشکسالی دل و قحطی عشق، نم نم باران اشک، غنیمتی است که رواق چشمان ما را آینه کاری میکند. از خدا میخواهیم که ما را به چشمه کربلا و نهر علقمه تشنهتر سازد. امروز، بر سردر دلهای ما پرچمی نصب شده که بر آن نوشته شده «اسلام علیک یا اباعبدالله». ما به این پرچم عشق میوزیم و زیر این این علم بلند عاشورایی سینه میزنیم و ترویج خوبیها و مبارزه با مفاسد را برای خود یک «وظیفه» میدانیم.

از امروز تا آخر ماه صفر هر وقت دلت پر کشید به آسمون کربلا، بیاد ما هم باش توروخدا.

در پایان مجددا فرارسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را به همه شیفتگان حضرتش تسلیت عرض می کنم. یا حسین (ع)

خدایا، جندالله را که با سوگند به ثارالله در لشکر روح‌الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب‌الله زمینه‌ساز حکومت جهانی بقیه‌الله است، حمایت کن.




موضوع مطلب :


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >   
 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب